بریدهای از کتاب زخم داوود اثر سوزان ابوالهواء
1404/5/10
صفحۀ 103
قصهی اون، قصهی همه بود. قصهی آوارگی، قصهی تحقیر شدن تا مغز استخون، قصهی اینکه ما رُ مثل یه تیکه آشغال پرت کرده بودن به جایی که حتی به درد موش ها هم نمیخورد. قصهی اینکه بدون هیچ حقی، بدون خونه، بدون زمین و بدون ملیت، کمکم از تاریخ زمین محو میشدیم و همهی دنیا تولد یه کشور تازه رُ تبریک میگفتن، کشوری که روی استخونای ما ساخته میشد، جایی که بهش میگفتن اسرائیل.
قصهی اون، قصهی همه بود. قصهی آوارگی، قصهی تحقیر شدن تا مغز استخون، قصهی اینکه ما رُ مثل یه تیکه آشغال پرت کرده بودن به جایی که حتی به درد موش ها هم نمیخورد. قصهی اینکه بدون هیچ حقی، بدون خونه، بدون زمین و بدون ملیت، کمکم از تاریخ زمین محو میشدیم و همهی دنیا تولد یه کشور تازه رُ تبریک میگفتن، کشوری که روی استخونای ما ساخته میشد، جایی که بهش میگفتن اسرائیل.
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.