بریدههای کتاب اول شخص مفرد (مجموعه داستان) Hani 1403/11/9 اول شخص مفرد (مجموعه داستان) هاروکی موراکامی 3.3 22 صفحۀ 22 برای جوانترها راحت نیست که سن آدمهای مسنتر را تخمین بزنند. به نظر من که همهشان پیر به نظر میرسیدند. شصت یا هفتاد چه فرقی میکرد؟ دیگر جوان نبودند، همین! 0 1 آسمان احمدی 2 روز پیش اول شخص مفرد (مجموعه داستان) هاروکی موراکامی 3.3 22 صفحۀ 22 برای جوانترها راحت نیست که سن آدمهای مسنتر را تخمین بزنند. بنظر من که همهشان پیر به نظر میرسیدند. شصت یا هفتاد چه فرقی میکرد؟ دیگر جوان نبودند، همین! 0 5 Hani 1403/11/9 اول شخص مفرد (مجموعه داستان) هاروکی موراکامی 3.3 22 صفحۀ 27 به او گفتم: "همچین چیزهایی اغلب توی زندگی رخ میده، وقایع غیرقابل توضیح و غیرمنطقی که به هر حال عمیقاً آزاردهنده هستن. به نظر من اصلاً نباید بهشون فکر کنیم، فقط چشمهامون رو ببندیم و ازشون رد بشیم، انگار داریم از زیر یک موج بزرگ عبور میکنیم." 0 1 Hani 1403/11/9 اول شخص مفرد (مجموعه داستان) هاروکی موراکامی 3.3 22 صفحۀ 152 تصور کردم من هم مثل اغلب مردم، نقاط عطفی را در زندگیم تجربه کرده بودم، نقاطی که میشد از آنجا یا به چپ بپیچم و یا به راست. و هر بار فقط یک راه را انتخاب کرده بودم، یا چپ یا راست (گاهی انتخابهایم دلیل محکمی داشت، اما بیشتر اوقات نه. و همیشه اینگونه نبود که من انتخاب کنم، بلکه گاهی انگار خود انتخاب بود که مرا انتخاب میکرد.) حالا اینجا بودم، اول شخص مفرد. اگر مسیر متفاوتی را انتخاب کرده بودم، به احتمال زیاد اینجا نبودم. و با تمام اینها، چه کسی توی آینه بود؟ 0 2 Fatemeh_Helfi 1403/2/26 اول شخص مفرد (مجموعه داستان) هاروکی موراکامی 3.3 22 صفحۀ 122 تمام ما، کمابیش، نقاب می زنیم چون بدون نقاب نمی تونیم در این جهان خشن دوام بیاریم. 0 10 Hani 1403/11/9 اول شخص مفرد (مجموعه داستان) هاروکی موراکامی 3.3 22 صفحۀ 144 البته که بردن بهتر از باختن است، هیچ بحثی نداریم. اما برد یا باخت تاثیری بر قدر و ارزش زمان ندارد. بههرحال زمان همیشه میگذرد، یک دقیقه یک دقیقه است و یک ساعت هم یک ساعت. باید قدرش را بدانیم، باید خودمان را ماهرانه با زمان آشتی دهیم و تا جای ممکن از خودمان خاطرات گرانبها به جا بگذاریم. این از همه ارزشمندتر است. 0 2 Hani 1403/11/9 اول شخص مفرد (مجموعه داستان) هاروکی موراکامی 3.3 22 صفحۀ 52 او گفت: "مرگ همیشه ناغافل میآد اما معمولاً به دل صبر طول میکشه؛ عین یک عبارت زیبا که یک لحظه به ذهنت میآد اما همون یک لحظه میتونه تا ابد کش پیدا کنه، به قدر فاصلهای بین خلیج شرقی تا غربی، حتی تا بینهایت. زمان اینجا مفهومی نداره. از این نظر، ممکنه من حتی در طول زندگیم هم مرده بودم. اما مرگ واقعی یک لحظه است، یک برخورد؛ و بعدش چیزی که تا اون لحظه وجود داشته ناگهان و به کلی ناپدید میشه، به عدم برمیگرده. در مورد من، اون وجودی که ناپدید شد خودم بودم." 0 1 Hani 1403/11/9 اول شخص مفرد (مجموعه داستان) هاروکی موراکامی 3.3 22 صفحۀ 57 وقتی نمیشد در جهان واقع به آن احساس دست یابم، خیلی راحت میگذاشتم تا خاطرهی آن احساس درونم بیدار شود. به این ترتیب، خاطره به یکی از ارزشمندترین ابزار احساسی من تبدیل شد، حتی به ابزار بقا؛ مثل بچه گربهی گرمی که درون جیب بزرگ یک کت بهآرامی حلقه بزند و سریعاً به خواب رود. 0 25 آسمان احمدی 2 روز پیش اول شخص مفرد (مجموعه داستان) هاروکی موراکامی 3.3 22 صفحۀ 27 هیچکار با ارزشی تو این دنیا وجود نداره که بشه راحت انجامش داد. 0 12 آسمان احمدی 2 روز پیش اول شخص مفرد (مجموعه داستان) هاروکی موراکامی 3.3 22 صفحۀ 27 همچین چیزهایی اغلب توی زندگی رخ میده،وقایع غیرقابل توضیح و غیرمنطقی که بههرحال عمیقاً آزاردهنده هستن. به نظر من اصلا نباید بهشون فکر کنیم، فقط چشمهامون رو ببندیم و ازشون رد بشیم، انگار داریم از زیر یک موج بزرگ عبور میکنیم . 0 2 Hani 1403/11/9 اول شخص مفرد (مجموعه داستان) هاروکی موراکامی 3.3 22 صفحۀ 99 + "گمونم حتی بشه اسمش رو گذاشت شکل غایی یک عشق رمانتیک." - "موافقم. کاملاً میتونه شکل غایی یک عشق رمانتیک باشه، اما شکل غایی تنهایی هم هست. هر دوشون دو روی یک سکهن، دو سر یک طیف که به هم میرسن و هرگز قابل جدا کردن نیستن." 0 1 Hani 1403/11/9 اول شخص مفرد (مجموعه داستان) هاروکی موراکامی 3.3 22 صفحۀ 38 ما مثل دو خط صاف که روی هم افتاده باشند، فقط لحظهای در نقطهای خاص هم را قطع کردیم و بعد هر کدام به راه متفاوت خود رفتیم. 0 1 maedeh rahmdel 1404/1/29 اول شخص مفرد (مجموعه داستان) هاروکی موراکامی 3.3 22 صفحۀ 28 مغز انسان برای این به وجود آمده تا به چیز های دشوار فکر کند، تا کمک کند به نقطه ای برسیم که چیزی را بفهمیم که اولش نمی فهمیدیم. و این به خامه زندگی تبدیل می شود؛ باقی، خسته کننده و بی ارزش است . 0 14 Hani 1403/11/9 اول شخص مفرد (مجموعه داستان) هاروکی موراکامی 3.3 22 صفحۀ 63 شنیدهام میگویند که شادترین زمان عمر آن دورانی است که آهنگهای پاپ واقعاً برایمان معنایی دارند و واقعاً به دلمان مینشینند. شاید درست باشد، شاید نه. در نهایت شاید آهنگهای پاپ چیزی نیستند جز همان آهنگهای پاپ. و شاید زندگی ما هم چیزی صرفاً تزئینی و مصرفی است، یک فوران زودگذر رنگ و دیگر هیچ. 0 1 Fatemeh_Helfi 1403/2/20 اول شخص مفرد (مجموعه داستان) هاروکی موراکامی 3.3 22 صفحۀ 21 اما ما گاهی وقت ها، بی اینکه خودمان بفهمیم، احساسات دیگران را لگدمال و غرورشان را خرد می کنیم و موجب ناراحتی شان می شویم. 0 47 Hani 1403/11/9 اول شخص مفرد (مجموعه داستان) هاروکی موراکامی 3.3 22 صفحۀ 70 تنها کتابی که آن روز به همراهم داشتم، یک کتاب کمکآموزشی برای درس زبان و ادبیات ژاپنی مدرسهمان بود. با بیمیلی بیرونش کشیدم و شروع کردم به ورق زدن صفحات. به آن معنا آدم اهل مطالعه و از آنهایی نبودم که حسابشده و مشتاقانه به سراغ کتابها میروند، بلکه بیشتر از آنهایی بودم که گذشتن زمان بدون خواندنِ چیزی برایشان سخت است. هرگز نمیتوانستم ساکت و صامت سر جایم بنشینم. همیشه مجبور بودم صفحات کتابی را ورق بزنم یا به موسیقی گوش کنم، این یا آن. وقتی کتابی دم دست نبود، به هر چیز چاپشدهای در اطرافم چنگ میزدم. دفترچه تلفن هم خوانده بودم، یا دستورالعمل استفاده از اتوی بخار. در مقایسه با آنجور خواندنیها، یک کتاب کمکدرسی برای زبان ژاپنی گزینهی خیلی بهتری بود. 0 1 Hani 1403/11/9 اول شخص مفرد (مجموعه داستان) هاروکی موراکامی 3.3 22 صفحۀ 33 با صدایی یکنواخت، انگار چیزی را از روی دیوار بخواند گفت: "عشق یک بیماری روحیه که بیمه بهش تعلق نمیگیره." 0 1 آسمان احمدی 2 روز پیش اول شخص مفرد (مجموعه داستان) هاروکی موراکامی 3.3 22 صفحۀ 21 ما گاهی وقتها، بیاینکه خودمان بفهمیم، احساسات دیگران را لگدمال و غرورشان را خرد میکنیم و موجب ناراحتیشان میشویم. 0 6 Hani 1403/11/9 اول شخص مفرد (مجموعه داستان) هاروکی موراکامی 3.3 22 صفحۀ 25 - "اما اگر این وقت و تلاش رو صرف کردی و اگر به اون چیز سخت رسیدی، میشه خامهی زندگیت." + "خامه؟" - " تو زبون فرانسوی تلفظ میکنن کرم دو لا کرم. میدونستی؟" + گفتم: "نه." فرانسه نمیدانستم. - "یعنی خامهی روی خامه، بهترین قسمت از بهترین چیز. مهمترین جوهرهی حیات هم میشه کرم دو لا کرم. فهمیدی؟ باقیش خستهکننده و بیارزشه." 0 1 Hani 1403/11/9 اول شخص مفرد (مجموعه داستان) هاروکی موراکامی 3.3 22 صفحۀ 21 اما ما گاهی وقتها، بیاینکه خودمان بفهمیم، احساسات دیگران را لگدمال و غرورشان را خرد میکنیم و موجب ناراحتیشان میشویم. 0 1
بریدههای کتاب اول شخص مفرد (مجموعه داستان) Hani 1403/11/9 اول شخص مفرد (مجموعه داستان) هاروکی موراکامی 3.3 22 صفحۀ 22 برای جوانترها راحت نیست که سن آدمهای مسنتر را تخمین بزنند. به نظر من که همهشان پیر به نظر میرسیدند. شصت یا هفتاد چه فرقی میکرد؟ دیگر جوان نبودند، همین! 0 1 آسمان احمدی 2 روز پیش اول شخص مفرد (مجموعه داستان) هاروکی موراکامی 3.3 22 صفحۀ 22 برای جوانترها راحت نیست که سن آدمهای مسنتر را تخمین بزنند. بنظر من که همهشان پیر به نظر میرسیدند. شصت یا هفتاد چه فرقی میکرد؟ دیگر جوان نبودند، همین! 0 5 Hani 1403/11/9 اول شخص مفرد (مجموعه داستان) هاروکی موراکامی 3.3 22 صفحۀ 27 به او گفتم: "همچین چیزهایی اغلب توی زندگی رخ میده، وقایع غیرقابل توضیح و غیرمنطقی که به هر حال عمیقاً آزاردهنده هستن. به نظر من اصلاً نباید بهشون فکر کنیم، فقط چشمهامون رو ببندیم و ازشون رد بشیم، انگار داریم از زیر یک موج بزرگ عبور میکنیم." 0 1 Hani 1403/11/9 اول شخص مفرد (مجموعه داستان) هاروکی موراکامی 3.3 22 صفحۀ 152 تصور کردم من هم مثل اغلب مردم، نقاط عطفی را در زندگیم تجربه کرده بودم، نقاطی که میشد از آنجا یا به چپ بپیچم و یا به راست. و هر بار فقط یک راه را انتخاب کرده بودم، یا چپ یا راست (گاهی انتخابهایم دلیل محکمی داشت، اما بیشتر اوقات نه. و همیشه اینگونه نبود که من انتخاب کنم، بلکه گاهی انگار خود انتخاب بود که مرا انتخاب میکرد.) حالا اینجا بودم، اول شخص مفرد. اگر مسیر متفاوتی را انتخاب کرده بودم، به احتمال زیاد اینجا نبودم. و با تمام اینها، چه کسی توی آینه بود؟ 0 2 Fatemeh_Helfi 1403/2/26 اول شخص مفرد (مجموعه داستان) هاروکی موراکامی 3.3 22 صفحۀ 122 تمام ما، کمابیش، نقاب می زنیم چون بدون نقاب نمی تونیم در این جهان خشن دوام بیاریم. 0 10 Hani 1403/11/9 اول شخص مفرد (مجموعه داستان) هاروکی موراکامی 3.3 22 صفحۀ 144 البته که بردن بهتر از باختن است، هیچ بحثی نداریم. اما برد یا باخت تاثیری بر قدر و ارزش زمان ندارد. بههرحال زمان همیشه میگذرد، یک دقیقه یک دقیقه است و یک ساعت هم یک ساعت. باید قدرش را بدانیم، باید خودمان را ماهرانه با زمان آشتی دهیم و تا جای ممکن از خودمان خاطرات گرانبها به جا بگذاریم. این از همه ارزشمندتر است. 0 2 Hani 1403/11/9 اول شخص مفرد (مجموعه داستان) هاروکی موراکامی 3.3 22 صفحۀ 52 او گفت: "مرگ همیشه ناغافل میآد اما معمولاً به دل صبر طول میکشه؛ عین یک عبارت زیبا که یک لحظه به ذهنت میآد اما همون یک لحظه میتونه تا ابد کش پیدا کنه، به قدر فاصلهای بین خلیج شرقی تا غربی، حتی تا بینهایت. زمان اینجا مفهومی نداره. از این نظر، ممکنه من حتی در طول زندگیم هم مرده بودم. اما مرگ واقعی یک لحظه است، یک برخورد؛ و بعدش چیزی که تا اون لحظه وجود داشته ناگهان و به کلی ناپدید میشه، به عدم برمیگرده. در مورد من، اون وجودی که ناپدید شد خودم بودم." 0 1 Hani 1403/11/9 اول شخص مفرد (مجموعه داستان) هاروکی موراکامی 3.3 22 صفحۀ 57 وقتی نمیشد در جهان واقع به آن احساس دست یابم، خیلی راحت میگذاشتم تا خاطرهی آن احساس درونم بیدار شود. به این ترتیب، خاطره به یکی از ارزشمندترین ابزار احساسی من تبدیل شد، حتی به ابزار بقا؛ مثل بچه گربهی گرمی که درون جیب بزرگ یک کت بهآرامی حلقه بزند و سریعاً به خواب رود. 0 25 آسمان احمدی 2 روز پیش اول شخص مفرد (مجموعه داستان) هاروکی موراکامی 3.3 22 صفحۀ 27 هیچکار با ارزشی تو این دنیا وجود نداره که بشه راحت انجامش داد. 0 12 آسمان احمدی 2 روز پیش اول شخص مفرد (مجموعه داستان) هاروکی موراکامی 3.3 22 صفحۀ 27 همچین چیزهایی اغلب توی زندگی رخ میده،وقایع غیرقابل توضیح و غیرمنطقی که بههرحال عمیقاً آزاردهنده هستن. به نظر من اصلا نباید بهشون فکر کنیم، فقط چشمهامون رو ببندیم و ازشون رد بشیم، انگار داریم از زیر یک موج بزرگ عبور میکنیم . 0 2 Hani 1403/11/9 اول شخص مفرد (مجموعه داستان) هاروکی موراکامی 3.3 22 صفحۀ 99 + "گمونم حتی بشه اسمش رو گذاشت شکل غایی یک عشق رمانتیک." - "موافقم. کاملاً میتونه شکل غایی یک عشق رمانتیک باشه، اما شکل غایی تنهایی هم هست. هر دوشون دو روی یک سکهن، دو سر یک طیف که به هم میرسن و هرگز قابل جدا کردن نیستن." 0 1 Hani 1403/11/9 اول شخص مفرد (مجموعه داستان) هاروکی موراکامی 3.3 22 صفحۀ 38 ما مثل دو خط صاف که روی هم افتاده باشند، فقط لحظهای در نقطهای خاص هم را قطع کردیم و بعد هر کدام به راه متفاوت خود رفتیم. 0 1 maedeh rahmdel 1404/1/29 اول شخص مفرد (مجموعه داستان) هاروکی موراکامی 3.3 22 صفحۀ 28 مغز انسان برای این به وجود آمده تا به چیز های دشوار فکر کند، تا کمک کند به نقطه ای برسیم که چیزی را بفهمیم که اولش نمی فهمیدیم. و این به خامه زندگی تبدیل می شود؛ باقی، خسته کننده و بی ارزش است . 0 14 Hani 1403/11/9 اول شخص مفرد (مجموعه داستان) هاروکی موراکامی 3.3 22 صفحۀ 63 شنیدهام میگویند که شادترین زمان عمر آن دورانی است که آهنگهای پاپ واقعاً برایمان معنایی دارند و واقعاً به دلمان مینشینند. شاید درست باشد، شاید نه. در نهایت شاید آهنگهای پاپ چیزی نیستند جز همان آهنگهای پاپ. و شاید زندگی ما هم چیزی صرفاً تزئینی و مصرفی است، یک فوران زودگذر رنگ و دیگر هیچ. 0 1 Fatemeh_Helfi 1403/2/20 اول شخص مفرد (مجموعه داستان) هاروکی موراکامی 3.3 22 صفحۀ 21 اما ما گاهی وقت ها، بی اینکه خودمان بفهمیم، احساسات دیگران را لگدمال و غرورشان را خرد می کنیم و موجب ناراحتی شان می شویم. 0 47 Hani 1403/11/9 اول شخص مفرد (مجموعه داستان) هاروکی موراکامی 3.3 22 صفحۀ 70 تنها کتابی که آن روز به همراهم داشتم، یک کتاب کمکآموزشی برای درس زبان و ادبیات ژاپنی مدرسهمان بود. با بیمیلی بیرونش کشیدم و شروع کردم به ورق زدن صفحات. به آن معنا آدم اهل مطالعه و از آنهایی نبودم که حسابشده و مشتاقانه به سراغ کتابها میروند، بلکه بیشتر از آنهایی بودم که گذشتن زمان بدون خواندنِ چیزی برایشان سخت است. هرگز نمیتوانستم ساکت و صامت سر جایم بنشینم. همیشه مجبور بودم صفحات کتابی را ورق بزنم یا به موسیقی گوش کنم، این یا آن. وقتی کتابی دم دست نبود، به هر چیز چاپشدهای در اطرافم چنگ میزدم. دفترچه تلفن هم خوانده بودم، یا دستورالعمل استفاده از اتوی بخار. در مقایسه با آنجور خواندنیها، یک کتاب کمکدرسی برای زبان ژاپنی گزینهی خیلی بهتری بود. 0 1 Hani 1403/11/9 اول شخص مفرد (مجموعه داستان) هاروکی موراکامی 3.3 22 صفحۀ 33 با صدایی یکنواخت، انگار چیزی را از روی دیوار بخواند گفت: "عشق یک بیماری روحیه که بیمه بهش تعلق نمیگیره." 0 1 آسمان احمدی 2 روز پیش اول شخص مفرد (مجموعه داستان) هاروکی موراکامی 3.3 22 صفحۀ 21 ما گاهی وقتها، بیاینکه خودمان بفهمیم، احساسات دیگران را لگدمال و غرورشان را خرد میکنیم و موجب ناراحتیشان میشویم. 0 6 Hani 1403/11/9 اول شخص مفرد (مجموعه داستان) هاروکی موراکامی 3.3 22 صفحۀ 25 - "اما اگر این وقت و تلاش رو صرف کردی و اگر به اون چیز سخت رسیدی، میشه خامهی زندگیت." + "خامه؟" - " تو زبون فرانسوی تلفظ میکنن کرم دو لا کرم. میدونستی؟" + گفتم: "نه." فرانسه نمیدانستم. - "یعنی خامهی روی خامه، بهترین قسمت از بهترین چیز. مهمترین جوهرهی حیات هم میشه کرم دو لا کرم. فهمیدی؟ باقیش خستهکننده و بیارزشه." 0 1 Hani 1403/11/9 اول شخص مفرد (مجموعه داستان) هاروکی موراکامی 3.3 22 صفحۀ 21 اما ما گاهی وقتها، بیاینکه خودمان بفهمیم، احساسات دیگران را لگدمال و غرورشان را خرد میکنیم و موجب ناراحتیشان میشویم. 0 1