بریدههای کتاب درباره تقسیم کار اجتماعی سجاد مقید 1403/2/12 درباره تقسیم کار اجتماعی امیل دورکیم 5.0 1 صفحۀ 32 میتوان گفت در آینده نظام صنفی به صورت مبنا و یا یکی از مبانی اساسی سازمان سیاسی ما در خواهد آمد. این نظام در آغاز کار خود، خارج از سیستم اجتماعی قرار داشت، اما متمایل به پیشرفتی عمیق در زندگی اجتماعی است: هر قدر زندگی اقتصادی توسعه مییابد، این نظام بسیار در متن زندگی اجتماعی درگیر میشود و چون توسعه زندگی اقتصادی همچنان ادامه دارد، این پیشبینی بجاست که نظام صنفی باید در جامعه مقامی مرکزیتر و گرانسنگتر اشغال کند. [...] بنابراین جامعه به جای آنکه به صورت کنونی -یعنی بصورت مجتمعی از تقسیمات سرزمینی- باقی بماند، یک سیستم یا نظام وسیع صنفی ملی خواهد گردید. 0 0 سجاد مقید 1403/2/12 درباره تقسیم کار اجتماعی امیل دورکیم 5.0 1 صفحۀ 25 اگر مدتی بعد نظامهای صنفی کارشان به ادغام در دولت میانجامد و بصورت چرخ و دندههای ماشین اداری در میآیند، نباید این وضعیت را برای آنها یک پیروزی افتخارآمیز تلقی کرد، بلکه آنرا باید یک وابستگی ناراحتکننده دانست. ورود آنها به دولت برای آن نیست که به واسطه خدمات اجتماعیشان حق دارند جائی را در دولت اشغال کنند، بلکه فقط برای آنستکه قدرت حکومتی بهتر و آسانتر بتواند آنها را تحت نظر بگیرد. لواسور میگوید: «نظام صنفی بصورت قیدی درمیآید که اصناف را اسیر میکند و هرقدر که کار آنها سختتر میشود و یا برای دولت لازمتر میگردد، دست امپراطوری این قید را بیشتر میفشارد.» 0 0 سجاد مقید 1403/2/12 درباره تقسیم کار اجتماعی امیل دورکیم 5.0 1 صفحۀ 31 باید این فکر را از سر بدر کرد که نقش نظام صنفی منحصرا باید استقرار قواعد و اعمال و اجرای آنها باشد، بیتردید هرجائی که یک گروه تشکیل میشود، یک ضبط و ربط اخلاقی نیز صورت میپذیرد. 0 0 سجاد مقید 1403/2/12 درباره تقسیم کار اجتماعی امیل دورکیم 5.0 1 صفحۀ 264 این قواعد [قواعد اخلاق و حقوق شغلی] فرد را مجبور میکنند که با توجه به غایاتی که مخصوص خودش نیستند عمل کند و امتیازاتی بدهد، مصالحههائی بکند و منافعی را که مافوق منافع خود اوست در نظر بگیرد. در نتیجه حتی در جائی که جامعه کاملا بر پایه تقسیم کار است، کارش بدانجا نمیانجامد که به شکل غباری از اتمهای منطبق برهم در آید، که فقط تماسهای خارجی و گذرا در میانشان امکان داد، در این جامعه نیز مناسبات متحدکننده اعضا، لحظات بسیار کوتاه مبادله را در مینوردند و هر یک از وظائف که توسط این اعضا به مرحله اجرا در میآید بطور ثابت، متعلق به وظائف دیگر است، و با آنها یک نظام همبسته را تشکیل میدهد. 0 0 سجاد مقید 1403/2/13 تقسیم کار اجتماعی امیل دورکیم 5.0 1 صفحۀ 396 منشاء کلیه اموری که ساختمان بافت نمیتواند تبیین کند، ویژگیهای محیط اجتماعی است، [...] جنبه طبیعی سلطه اجتماعی کمتر از سلطه ارگانیک نیست. از این مطلب که تکوین منطقه وسیعی از وجدان با توجه به مطالعات پسیکو-فیزیولوژی فهم نمیشود، نباید نتیجه گرفت که این منطقه مستقلا و منفردا شکل یافته و بنابراین به پژوهشهای علمی بیاعتناست. بلکه باید گفت که این منطقه مربوط به علم تحصلی دیگری است که میتوان سوسیو-پسیکولوژیاش نامید. [...] این پدیدهها همان خصائص اساسی امور روانی دیگر را دارند و در عین حال از علل اجتماعی نشأت میگیرند. 0 0 سجاد مقید 1403/2/13 تقسیم کار اجتماعی امیل دورکیم 5.0 1 صفحۀ 440 وظیفهی پیشرفتهترین جامعهها تحقق عدالت است. [...] همانسان که ایدهآل جامعههای فروتر ایجاد یا حفظ زندگی مشترکی بوده که تا حد امکان مایهور باشد و فرد در پهنه آن منحل گردد، ایدهآل جامعه ما هم آنستکه در روابط اجتماعیمان انصاف بیشتری را دخالت دهد و هدفش تأمین شکفتگی آزاد کلیه نیروهائی باشد که اجتماعا مفیدند. [...] نیازی بنیادیتر از این گرایشها وجود ندارد، چرا که این گرایشها از زمره نتایج لازم تغییرات حاصل در ساخت جامعهها میباشند. [...] چون همبستگی ارگانیک اندک اندک جانشین همبستگی ناشی از تشابه میشود، همتراز شدن شرائط خارجی نیز ضرورت دارد. همآهنگی وظائف و بنابراین همآهنگی هستی به این قیمت حاصل میشود. [...] همانطور که اقوام قدیم به خاطر زیستن، مقدم بر هر امر، به ایمان و اعتقاد مشترک نیاز داشتهاند، ما هم نیازمند عدالت هستیم، و [...] اگر شرائط حاکم بر تطور اجتماعی بصورت شرائط کنونی باقی بمانند، نیاز به عدالت روز به روز الزامیتر میگردد. 0 0 سجاد مقید 1403/2/12 درباره تقسیم کار اجتماعی امیل دورکیم 5.0 1 صفحۀ 316 وجهه نظر ما در تقسیم کار، غیر از وجهه نظر اقتصاددانان است. بنظر ایشان مبنای تقسیم کار، اساسا تولید بیشتر است و بنظر ما تولید بیشتر فقط نتیجه لازم پدیده و عکسالعمل آن است. دلیل گرایش ما به تخصص تولید بیشتر نیست، علتش آنستکه بتوانیم در شرائط تازهای که برایمان ایجاد کردهاند زندگی کنیم. 0 0 سجاد مقید 1403/2/13 درباره تقسیم کار اجتماعی امیل دورکیم 5.0 1 صفحۀ 378 دلیل ثابت شدن نقش هریک از یاختهها بصورت تغییرناپذیر، اینست که نقش مذکور بهنگام تولد بدان محول شده است و بنابراین یاختهی مورد بحث در قید نظام عادات ارثی گرفتار است و این نظام مهر و نشان زندگی بر او میزند، و وی نمیتواند عادات مذکور را از سر خود باز کند و حتی نمیتواند بطور محسوس آنها را دگرگون سازد، زیرا این عادات بطور عمیق ساختمان وی را تحت تأثز قرار میدهند و ساخت و حیات وی را از پیش تعین میبخشند، ولی [...] وضع جامعه چنین نیست و فرد اساسا وقف شغل مخصوصی نیست و ساختمان مادرزادیاش پیشاپیش لزوما او را مخصوص نقش واحدی [نـ]شناخته است تا بدین ترتیب او را برای ایفای نقشهای دیگر نامستعد سازد، بلکه فرد از طریق وراثت فقط استعدادهای عمومی و کلی را میگیرد. [...] در حقیقت خود فرد این استعدادها را با بکار گرفتن آنها تعین میبخشد، و چون فرد باید استعدادهایش را در میدان وظائف مخصوص بکار اندازد و تخصصیشان کند، در نتیجه ناگزیر است که آن دسته از استعدادها را که در شغل خود بدانها نیاز فوری دارد، کاملا پرورش دهد و تا حدودی به تضعیف استعدادهای دیگر رضا دهد. 0 0 سجاد مقید 1403/2/12 تقسیم کار اجتماعی امیل دورکیم 5.0 1 صفحۀ 144 برای آنکه افراد انسانی حقوق یکدیگر را بشناسند و متبادلا آن را تضمین کنند، نخست باید همدیگر را دوست بدارند و به دلیلی از دلائل، به هم بپیوندند، و به جامعهای که جزء آن هستند وابسته شوند. عدالت مملو و سرشار از احسان است و یا به تعبیر ما، همبستگی منفی و سلبی چیزی جز ظهور و تجلیای از یک همبستگی مثبت نیست. عدالت بازتابی از احساسات اجتماعی در خطه حقوق عینی است و این احساسات خود سرچشمهای دیگر دارند، در نتیجه عدالت بهیچوجه دارای جنبه بخصوصی نیست، بلکه فرع و همراه لازم هر نوع همبستگی است. 0 0 سجاد مقید 1403/2/13 تقسیم کار اجتماعی امیل دورکیم 5.0 1 صفحۀ 468 در مدتی کوتاه یک رشته تغییر عمیق در ساخت جوامع ما بوجود آمدهاند. این جوامع از قید تیپ قطعهای بدر آمدهآند. [...] بدنبال این ماجرا، اخلاق متناظر تیپ اجتماعی قطعهای واپس نشسته است اما اخلاق دیگری برای پر کردن زمینه خالی در وجدان ما با سرعت کافی توسعه نیافته است. ایمان و اعتقاد ما آشفته شده است. [...] قضاوت فردی از قید قضاوت جمعی آزاد شده است. [...] زندگی جدید که ناگهان سربرآورده نتوانسته است کاملا سازمان یابد و خصوصا بگونهای سازمان نیافته است که عطش نیاز به عدالتی را که شدیدا در ما بوجود آمده است سیراب کند. اما درمان این وضع آن نیست که در صدد زنده کردن سنتها و پراتیکهائی برآئیم که دیگر پاسخگوی شرائط حاضر وضع اجتماعی نیستند و بنابراین زندگیشان صورت مصنوعی خواهد داشت. کاری که باید کرد اینستکه: جلوی این نابسامانی گرفته شود و وسائلی یافته شود که اندامهائی را که هنوز در ضمن حرکت ناهمساز بیکدیگر برمیخورند بطور هماهنگ به همکاری وادارد و در مناسبات آنها، با کم کردن عدم تساویهای خارجی (که منبع شرند) عدالت بیشتری را استقرار بخشند. 0 0 سجاد مقید 1403/2/12 تقسیم کار اجتماعی امیل دورکیم 5.0 1 صفحۀ 265 آنطور که اسپنسر نظر دارد، هدف از غیرخواهی زینت دادن زندگی اجتماعی نیست، بلکه غیرخواهی مبنای اساسی این زندگی است. [...] هر جامعهای، یک جامعه اخلاقی است، حتی از برخی جهات خاصه مذکور در جامعههای سازمانیافته پرمایهتر است، زیرا فرد تکافوی خود را نمیکند. بدین ترتیب احساسی بسیار قوی از حالت و وضع وابستگی بوجود میآید، فرد در این حالت قرار میگیرد و عادت میکند و یاد میگیرد که به تقویم ارزش واقعی سود بپردازد، یعنی خود را فقط جزئی از یک کل و سازوارهای از یک ارگانیسم تلقی کند. [...] جامعه هم به نوبه خود درمییابد و یاد میگیرد که در اعضای تشکیلدهنده خود بصورت اشیائی ننگرد که نسبت بدانها حقوقی دارد، بلکه آنها را همکاران و متعاونانی تلقی کند که نمیتواند از سر آنها در گذرد و بنابراین در بابشان تکالیفی دارد، در نتیجه به اشتباه، جامعهای را که از جمع مومنان سر بر میآورد، در مقابل جامعهای قرار میدهند که مبنایش همکاری و تعاون است. 0 0 سجاد مقید 1403/2/12 درباره تقسیم کار اجتماعی امیل دورکیم 5.0 1 صفحۀ 20 بیتردید اجبار لازم است تا انسان را بر فرا رفتن و درگذشتن از خودش باز برد و به افزودن طبیعتی دیگر بر طبیعت فیزیکیاش سوق دهد، اما هر قدر که انسان با جاذبههای این زندگی تازه آشنا میشود، نیاز به آنرا نیز احساس مینماید و در هیچ فعالیتی نیست وی با هیجان و شور، این جذبهها را جستجو نکند، به همین دلیل وقتی افراد مشترک المنافع با همدیگر انجمن میکنند، فقط برای دفاع از این منافع نیست، بلکه برای انجمن کردن است و برای اینست که احساس نکنند در محیطی دشمنکام گم شدهاند و هم برای اینست که لذت درجمعبودن را دریابند و با عدهای یک واحد را بسازند، یعنی در واقع برای آن انجمن میکنند که با جمع یک زندگی اخلاقی واحد را سر کنند. 0 0 سجاد مقید 1403/2/12 درباره تقسیم کار اجتماعی امیل دورکیم 5.0 1 صفحۀ 313 تا هنگامیکه صنعت حمل و نقل بوجود نیامده بود، هر کسی با وسائل خود جابحا میشد و با چنین حالتی خو گرفته بود. برای آنکه صنعت مذکور خود به صورت یک تخصص در آید، میبایست که از این پس دیگر آدمیزادگان به آنچه تا این ایام کافیاش میدانند، رضا نباشند و توقع بیشتری داشته باشند، اما منشاء همین توقع تازه کجاست! توقعات مذکور نتیجه همان علتی است که موجب ترقی تقیسم کار میشوند، دیدیم که ترقی مذکور از شدت و مایهوری بسیار مبارزه سرمیزند، و بدون گسترش بیشتر نیروها و در نتیجه خستگی کمتر آنها، یک مبازه شدیدتر و خشنتر عملی نیست. 0 0 سجاد مقید 1403/2/12 تقسیم کار اجتماعی امیل دورکیم 5.0 1 صفحۀ 251 حقوق قراردادی در جائی که ما نتایج حقوقی افعال خود را تعیین نمیکنیم حضور دارند و به تعیین این نتایج میپردازد. حقوق قراردادی شرائط عادی تعادل را بدانسان که از خود این شرائط و اندک اندک از دل متوسط حالات سربرمیآورد بیان میکند[.] این حقوق که خلاصهای از تجربیات متعدد و متنوع است آنچه را ما انفرادا نمیتوانیم پیشبینی کنیم، پیشبینی میکند و آنچه را نمیتوانیم منظم کنیم، نظم و قرار میدهد، این نظم و قرار بر ما تحمیل میشود. 0 0 سجاد مقید 1403/1/29 تقسیم کار اجتماعی امیل دورکیم 5.0 1 صفحۀ 397 تقریبا هر آنچه در وجدانهای فردی وجود دارد از جامعه ناشی میشود. بخش بزرگی از حالات وجدانی ما در نزد موجودات منزوی ایجاد نمیشود، و در نزد موجوداتی هم که به گونهای دیگر گرد آمدهاند، کاملا به صورتی دیگر تولید میشود. بنابراین بطور کلی این حالات ناشی از طبع روانشناختی آدمیزاده نیستند، بلکه ناشی از طرز تاثیر متبادل آدمیزادگان بر یکدیگر پس از انجمن کردناند... ... جامعه مبانیای را که قرارگاهش است در وجدانها ساخته و پرداخته نمییابد، بلکه این مبانی را در خود خویش میسازد. 0 0 سجاد مقید 1403/2/12 درباره تقسیم کار اجتماعی امیل دورکیم 5.0 1 صفحۀ 282 خوشبختی علامت حالت صحت و سلامت است، صحت و سلامت یک نوع، نیز بدلیل آنکه نوع مذکور یک نوع عالی است کاملتر نمیباشد. یک پستاندار سالم حالش بهتر از یک موجود تک سلولی سالم نیست. همین مطلب در مورد خوشبختی هم باید صدق کند، بدین اعتبار که در یکجا فعالیت پرمایهتر است، خوشبختی بیشتر نمیشود، بلکه در همه جا وقتی فعالیت سالم وجود داد خوشبختی یکسان است. سادهترین و پیچیدهترین موجودات درصورتیکه طبیعت خود را به مسند بنشانند بطور مساوی از سرچشمه خوشبختی سیراب میشوند. وحشی عادی هم، نظیر متمدن عادی ممکن است خوشحال باشد. بدین ترتیب همانقدر که [ما] میتوانیم از سرنوشت خود رضا باشیم، وحشیان نیز از سرنوشت خویش خشنودند، و حتی این رضایت کامل از جمله علائم مشخصهی رفتارشان است. اینان بیش از آنچه دارند طلب نمیکنند و به تغییر وضع خود مایل نیستند. 0 0 سجاد مقید 1403/2/12 درباره تقسیم کار اجتماعی امیل دورکیم 5.0 1 صفحۀ 18 بیشک زمانی میرسد که قواعد، ستوهآور و خستهکننده میشوند، [...] هیچ تاسیسی نیست که در یکی از لحظات معین زندگی خود به انحطاط نگراید و علت آن است که نهاد نمیتوانید به موقع تغییر کند و در نتیجه از حرکت میماند و ساکن میشود و یا در یک خط، بطور یکجانبه، توسعه مییابد و درباره بعض از خصایص خود به مبالغه میپردازد. این وضع تاسیس را در به انجام رساندن خدماتی که بر عهده دارد ناتوان میسازد، اما همین مطلب را میتوان دلیل بر آن گرفت که باید در صدد اصلاح آن بود، نه اینکه برای همیشه بیفایدهاش خواند و از میانش برداشت. 0 0 سجاد مقید 1403/2/12 درباره تقسیم کار اجتماعی امیل دورکیم 5.0 1 صفحۀ 204 هر قدر که ایمانها و اعتقادات و پراتیکهای دیگر خاصه مذهبیشان کمتر شود، بهمان اندازه فرد، خود موضوع یا متعلق یک نوع مذهبی میگردد. اکنون برای حیثیت و شرافت شخصی کیشی داریم که نظیر هر کیش قوی، دارای خرافات مخصوص خویش میباشد. [...] نیروی این ایمان از جامعه است ولی ما را به جامعه وصل نمیکند، بلکه ما را به خودمان وابسته میسازد و بنابراین یک علقه اجتماعی واقعی را تقوم نمیبخشد. [...] چون همبستگی سازوکاری رو به ناتوانی میرود یا باید قلمرو زندگی کاملا اجتماعی رو به کاهش رود و یا اندک اندک همبستگی دیگری جانشین همبستگی پیشین گردد. [...] پیشرفت و ترقی اجتماعی، مبتنی بر زوال مداوم (وجدان اجتماعی) نیست، بعکس هر قدر جلو میرویم احساس جامعهها از وجود وحدتشان عمیقتر میشود و نتیجةً بحق باید علقه اجتماعی دیگری موجود باشد تا مولد این نتیجه گردد. درین جا نمیتوان علقه دیگری را جز علقه ناشی از تقسیم کار یافت. [...] در واقع تقسیم کار بیش از پیش همان نقشی را بازی میکند که سابقا وجدان مشترک ایفا مینمود. [...] این وظیفه تقسیم کار مهمتر از وظیفهای است که معمولا اقتصاددانان برای آن قائلند. 0 0 سجاد مقید 1403/2/12 درباره تقسیم کار اجتماعی امیل دورکیم 5.0 1 صفحۀ 333 تمدن میل به عقلانیتر شدن و منطقیتر شدن دارد [...]. تنها آنچه عام است، عقلانی است. چیزی که قوه دارکه و فاهمه را منحرف میسازد، امر خاص و متعین است. ما فقط به مسائل عام فکر میکنیم، در نتیجه هرقدر وجدان جمعی به اشیاء خاص نزدیک باشد، بیشتر مهر و نشان آنها را مییابد و غیرمنقولتر خواهد بود، اثری که تمدنهای ابتدائی بر ما میگذارند از همین جاست، زیرا چون ما قادر نیستیم این تمدنها را به اصول منطقی تحویل کنیم، در این خط میافتیم که آنها را فقط به صورت ترکیباتی شگفتآور و اتفاقی تلقی کنیم و در متن آنها عناصر ناهمگون بیابیم، ولی در واقع امر هیچ چیزی از این تمدنها جنبه مصنوعی ندارد وفقط میبایست علل تعیینکننده آنها را در متن حسیات و حرکات مربوط به حساسیت جستجو کرد و در صدد آن بود که این علل را در مفاهیم یافت. دلیل این وضع آن است که محیط اجتماعیای که این تمدنها برایش ساخته شدهاند گستردگی کافی ندارد، بعکس هنگامیکه تمدن در زمینه عملی وسیعتری توسعه مییابد، و وقتی که مربوط به افراد و اشیاء بیشتری میشود، لزوما افکار و معانی عام و کلی ظاهر میشوند و بر تمدن مذکور تسلط مییابند. 0 0 سجاد مقید 1403/2/13 درباره تقسیم کار اجتماعی امیل دورکیم 5.0 1 صفحۀ 410 آنچه -نظیر هر ارگانیسمی- سازنده وحدت جوامع سازمانیافته است، همین اجماع خودجوش اجزاء است و نه تنها همبستگی داخلی همانند عمل ناظم عالیترین مراکز ضرورت دارد، بلکه شرط لازم وحدت است، زیرا این مراکز به زبانی دیگر ترجمان همبستگی مزبورند و به اصطلاح مشخص آنند. بنابراین در واقع مغز موجد وحدت سازواره نیست، بلکه بیانگر و تمامکننده آنست. وقتی درباره عکسالعمل مجموعه بر اجزاء گفتگو میشود، باید توجه داشت که این مجموعه بایستی موجود باشد، یعنی ابتداء این اجزاء باید هر یک با دیگری همبسته باشند، تا آنکه کل به خود استشعار یاید و با عنوان کل، عکسالعمل نشان دهد. پس به جای تمرکزی که مرتبا قویتر میشود و در متن واقعیت جامعه ملاحظه میشود، بایستی به تدریج که کار تقسیم میگردد، یک نوع تجزیه تدریجی هم حاصل شود و این تجزیه، در این یا آن نقطه نباشد، بلکه در تمامی سطح جامعه بوجود آید. گفته میشود که [...] فقط حکومت است که صلاحیت اجرای این عمل را دارد. این مطلب حقیقت دارد ولی عمومیت و کلیت عمل مزبور بیش از آنستکه اگر همکاری وظائف اجتماعی به خودی خود تحقق نیابد، بتواند به تأمین آن بپردازد. 0 0
بریدههای کتاب درباره تقسیم کار اجتماعی سجاد مقید 1403/2/12 درباره تقسیم کار اجتماعی امیل دورکیم 5.0 1 صفحۀ 32 میتوان گفت در آینده نظام صنفی به صورت مبنا و یا یکی از مبانی اساسی سازمان سیاسی ما در خواهد آمد. این نظام در آغاز کار خود، خارج از سیستم اجتماعی قرار داشت، اما متمایل به پیشرفتی عمیق در زندگی اجتماعی است: هر قدر زندگی اقتصادی توسعه مییابد، این نظام بسیار در متن زندگی اجتماعی درگیر میشود و چون توسعه زندگی اقتصادی همچنان ادامه دارد، این پیشبینی بجاست که نظام صنفی باید در جامعه مقامی مرکزیتر و گرانسنگتر اشغال کند. [...] بنابراین جامعه به جای آنکه به صورت کنونی -یعنی بصورت مجتمعی از تقسیمات سرزمینی- باقی بماند، یک سیستم یا نظام وسیع صنفی ملی خواهد گردید. 0 0 سجاد مقید 1403/2/12 درباره تقسیم کار اجتماعی امیل دورکیم 5.0 1 صفحۀ 25 اگر مدتی بعد نظامهای صنفی کارشان به ادغام در دولت میانجامد و بصورت چرخ و دندههای ماشین اداری در میآیند، نباید این وضعیت را برای آنها یک پیروزی افتخارآمیز تلقی کرد، بلکه آنرا باید یک وابستگی ناراحتکننده دانست. ورود آنها به دولت برای آن نیست که به واسطه خدمات اجتماعیشان حق دارند جائی را در دولت اشغال کنند، بلکه فقط برای آنستکه قدرت حکومتی بهتر و آسانتر بتواند آنها را تحت نظر بگیرد. لواسور میگوید: «نظام صنفی بصورت قیدی درمیآید که اصناف را اسیر میکند و هرقدر که کار آنها سختتر میشود و یا برای دولت لازمتر میگردد، دست امپراطوری این قید را بیشتر میفشارد.» 0 0 سجاد مقید 1403/2/12 درباره تقسیم کار اجتماعی امیل دورکیم 5.0 1 صفحۀ 31 باید این فکر را از سر بدر کرد که نقش نظام صنفی منحصرا باید استقرار قواعد و اعمال و اجرای آنها باشد، بیتردید هرجائی که یک گروه تشکیل میشود، یک ضبط و ربط اخلاقی نیز صورت میپذیرد. 0 0 سجاد مقید 1403/2/12 درباره تقسیم کار اجتماعی امیل دورکیم 5.0 1 صفحۀ 264 این قواعد [قواعد اخلاق و حقوق شغلی] فرد را مجبور میکنند که با توجه به غایاتی که مخصوص خودش نیستند عمل کند و امتیازاتی بدهد، مصالحههائی بکند و منافعی را که مافوق منافع خود اوست در نظر بگیرد. در نتیجه حتی در جائی که جامعه کاملا بر پایه تقسیم کار است، کارش بدانجا نمیانجامد که به شکل غباری از اتمهای منطبق برهم در آید، که فقط تماسهای خارجی و گذرا در میانشان امکان داد، در این جامعه نیز مناسبات متحدکننده اعضا، لحظات بسیار کوتاه مبادله را در مینوردند و هر یک از وظائف که توسط این اعضا به مرحله اجرا در میآید بطور ثابت، متعلق به وظائف دیگر است، و با آنها یک نظام همبسته را تشکیل میدهد. 0 0 سجاد مقید 1403/2/13 تقسیم کار اجتماعی امیل دورکیم 5.0 1 صفحۀ 396 منشاء کلیه اموری که ساختمان بافت نمیتواند تبیین کند، ویژگیهای محیط اجتماعی است، [...] جنبه طبیعی سلطه اجتماعی کمتر از سلطه ارگانیک نیست. از این مطلب که تکوین منطقه وسیعی از وجدان با توجه به مطالعات پسیکو-فیزیولوژی فهم نمیشود، نباید نتیجه گرفت که این منطقه مستقلا و منفردا شکل یافته و بنابراین به پژوهشهای علمی بیاعتناست. بلکه باید گفت که این منطقه مربوط به علم تحصلی دیگری است که میتوان سوسیو-پسیکولوژیاش نامید. [...] این پدیدهها همان خصائص اساسی امور روانی دیگر را دارند و در عین حال از علل اجتماعی نشأت میگیرند. 0 0 سجاد مقید 1403/2/13 تقسیم کار اجتماعی امیل دورکیم 5.0 1 صفحۀ 440 وظیفهی پیشرفتهترین جامعهها تحقق عدالت است. [...] همانسان که ایدهآل جامعههای فروتر ایجاد یا حفظ زندگی مشترکی بوده که تا حد امکان مایهور باشد و فرد در پهنه آن منحل گردد، ایدهآل جامعه ما هم آنستکه در روابط اجتماعیمان انصاف بیشتری را دخالت دهد و هدفش تأمین شکفتگی آزاد کلیه نیروهائی باشد که اجتماعا مفیدند. [...] نیازی بنیادیتر از این گرایشها وجود ندارد، چرا که این گرایشها از زمره نتایج لازم تغییرات حاصل در ساخت جامعهها میباشند. [...] چون همبستگی ارگانیک اندک اندک جانشین همبستگی ناشی از تشابه میشود، همتراز شدن شرائط خارجی نیز ضرورت دارد. همآهنگی وظائف و بنابراین همآهنگی هستی به این قیمت حاصل میشود. [...] همانطور که اقوام قدیم به خاطر زیستن، مقدم بر هر امر، به ایمان و اعتقاد مشترک نیاز داشتهاند، ما هم نیازمند عدالت هستیم، و [...] اگر شرائط حاکم بر تطور اجتماعی بصورت شرائط کنونی باقی بمانند، نیاز به عدالت روز به روز الزامیتر میگردد. 0 0 سجاد مقید 1403/2/12 درباره تقسیم کار اجتماعی امیل دورکیم 5.0 1 صفحۀ 316 وجهه نظر ما در تقسیم کار، غیر از وجهه نظر اقتصاددانان است. بنظر ایشان مبنای تقسیم کار، اساسا تولید بیشتر است و بنظر ما تولید بیشتر فقط نتیجه لازم پدیده و عکسالعمل آن است. دلیل گرایش ما به تخصص تولید بیشتر نیست، علتش آنستکه بتوانیم در شرائط تازهای که برایمان ایجاد کردهاند زندگی کنیم. 0 0 سجاد مقید 1403/2/13 درباره تقسیم کار اجتماعی امیل دورکیم 5.0 1 صفحۀ 378 دلیل ثابت شدن نقش هریک از یاختهها بصورت تغییرناپذیر، اینست که نقش مذکور بهنگام تولد بدان محول شده است و بنابراین یاختهی مورد بحث در قید نظام عادات ارثی گرفتار است و این نظام مهر و نشان زندگی بر او میزند، و وی نمیتواند عادات مذکور را از سر خود باز کند و حتی نمیتواند بطور محسوس آنها را دگرگون سازد، زیرا این عادات بطور عمیق ساختمان وی را تحت تأثز قرار میدهند و ساخت و حیات وی را از پیش تعین میبخشند، ولی [...] وضع جامعه چنین نیست و فرد اساسا وقف شغل مخصوصی نیست و ساختمان مادرزادیاش پیشاپیش لزوما او را مخصوص نقش واحدی [نـ]شناخته است تا بدین ترتیب او را برای ایفای نقشهای دیگر نامستعد سازد، بلکه فرد از طریق وراثت فقط استعدادهای عمومی و کلی را میگیرد. [...] در حقیقت خود فرد این استعدادها را با بکار گرفتن آنها تعین میبخشد، و چون فرد باید استعدادهایش را در میدان وظائف مخصوص بکار اندازد و تخصصیشان کند، در نتیجه ناگزیر است که آن دسته از استعدادها را که در شغل خود بدانها نیاز فوری دارد، کاملا پرورش دهد و تا حدودی به تضعیف استعدادهای دیگر رضا دهد. 0 0 سجاد مقید 1403/2/12 تقسیم کار اجتماعی امیل دورکیم 5.0 1 صفحۀ 144 برای آنکه افراد انسانی حقوق یکدیگر را بشناسند و متبادلا آن را تضمین کنند، نخست باید همدیگر را دوست بدارند و به دلیلی از دلائل، به هم بپیوندند، و به جامعهای که جزء آن هستند وابسته شوند. عدالت مملو و سرشار از احسان است و یا به تعبیر ما، همبستگی منفی و سلبی چیزی جز ظهور و تجلیای از یک همبستگی مثبت نیست. عدالت بازتابی از احساسات اجتماعی در خطه حقوق عینی است و این احساسات خود سرچشمهای دیگر دارند، در نتیجه عدالت بهیچوجه دارای جنبه بخصوصی نیست، بلکه فرع و همراه لازم هر نوع همبستگی است. 0 0 سجاد مقید 1403/2/13 تقسیم کار اجتماعی امیل دورکیم 5.0 1 صفحۀ 468 در مدتی کوتاه یک رشته تغییر عمیق در ساخت جوامع ما بوجود آمدهاند. این جوامع از قید تیپ قطعهای بدر آمدهآند. [...] بدنبال این ماجرا، اخلاق متناظر تیپ اجتماعی قطعهای واپس نشسته است اما اخلاق دیگری برای پر کردن زمینه خالی در وجدان ما با سرعت کافی توسعه نیافته است. ایمان و اعتقاد ما آشفته شده است. [...] قضاوت فردی از قید قضاوت جمعی آزاد شده است. [...] زندگی جدید که ناگهان سربرآورده نتوانسته است کاملا سازمان یابد و خصوصا بگونهای سازمان نیافته است که عطش نیاز به عدالتی را که شدیدا در ما بوجود آمده است سیراب کند. اما درمان این وضع آن نیست که در صدد زنده کردن سنتها و پراتیکهائی برآئیم که دیگر پاسخگوی شرائط حاضر وضع اجتماعی نیستند و بنابراین زندگیشان صورت مصنوعی خواهد داشت. کاری که باید کرد اینستکه: جلوی این نابسامانی گرفته شود و وسائلی یافته شود که اندامهائی را که هنوز در ضمن حرکت ناهمساز بیکدیگر برمیخورند بطور هماهنگ به همکاری وادارد و در مناسبات آنها، با کم کردن عدم تساویهای خارجی (که منبع شرند) عدالت بیشتری را استقرار بخشند. 0 0 سجاد مقید 1403/2/12 تقسیم کار اجتماعی امیل دورکیم 5.0 1 صفحۀ 265 آنطور که اسپنسر نظر دارد، هدف از غیرخواهی زینت دادن زندگی اجتماعی نیست، بلکه غیرخواهی مبنای اساسی این زندگی است. [...] هر جامعهای، یک جامعه اخلاقی است، حتی از برخی جهات خاصه مذکور در جامعههای سازمانیافته پرمایهتر است، زیرا فرد تکافوی خود را نمیکند. بدین ترتیب احساسی بسیار قوی از حالت و وضع وابستگی بوجود میآید، فرد در این حالت قرار میگیرد و عادت میکند و یاد میگیرد که به تقویم ارزش واقعی سود بپردازد، یعنی خود را فقط جزئی از یک کل و سازوارهای از یک ارگانیسم تلقی کند. [...] جامعه هم به نوبه خود درمییابد و یاد میگیرد که در اعضای تشکیلدهنده خود بصورت اشیائی ننگرد که نسبت بدانها حقوقی دارد، بلکه آنها را همکاران و متعاونانی تلقی کند که نمیتواند از سر آنها در گذرد و بنابراین در بابشان تکالیفی دارد، در نتیجه به اشتباه، جامعهای را که از جمع مومنان سر بر میآورد، در مقابل جامعهای قرار میدهند که مبنایش همکاری و تعاون است. 0 0 سجاد مقید 1403/2/12 درباره تقسیم کار اجتماعی امیل دورکیم 5.0 1 صفحۀ 20 بیتردید اجبار لازم است تا انسان را بر فرا رفتن و درگذشتن از خودش باز برد و به افزودن طبیعتی دیگر بر طبیعت فیزیکیاش سوق دهد، اما هر قدر که انسان با جاذبههای این زندگی تازه آشنا میشود، نیاز به آنرا نیز احساس مینماید و در هیچ فعالیتی نیست وی با هیجان و شور، این جذبهها را جستجو نکند، به همین دلیل وقتی افراد مشترک المنافع با همدیگر انجمن میکنند، فقط برای دفاع از این منافع نیست، بلکه برای انجمن کردن است و برای اینست که احساس نکنند در محیطی دشمنکام گم شدهاند و هم برای اینست که لذت درجمعبودن را دریابند و با عدهای یک واحد را بسازند، یعنی در واقع برای آن انجمن میکنند که با جمع یک زندگی اخلاقی واحد را سر کنند. 0 0 سجاد مقید 1403/2/12 درباره تقسیم کار اجتماعی امیل دورکیم 5.0 1 صفحۀ 313 تا هنگامیکه صنعت حمل و نقل بوجود نیامده بود، هر کسی با وسائل خود جابحا میشد و با چنین حالتی خو گرفته بود. برای آنکه صنعت مذکور خود به صورت یک تخصص در آید، میبایست که از این پس دیگر آدمیزادگان به آنچه تا این ایام کافیاش میدانند، رضا نباشند و توقع بیشتری داشته باشند، اما منشاء همین توقع تازه کجاست! توقعات مذکور نتیجه همان علتی است که موجب ترقی تقیسم کار میشوند، دیدیم که ترقی مذکور از شدت و مایهوری بسیار مبارزه سرمیزند، و بدون گسترش بیشتر نیروها و در نتیجه خستگی کمتر آنها، یک مبازه شدیدتر و خشنتر عملی نیست. 0 0 سجاد مقید 1403/2/12 تقسیم کار اجتماعی امیل دورکیم 5.0 1 صفحۀ 251 حقوق قراردادی در جائی که ما نتایج حقوقی افعال خود را تعیین نمیکنیم حضور دارند و به تعیین این نتایج میپردازد. حقوق قراردادی شرائط عادی تعادل را بدانسان که از خود این شرائط و اندک اندک از دل متوسط حالات سربرمیآورد بیان میکند[.] این حقوق که خلاصهای از تجربیات متعدد و متنوع است آنچه را ما انفرادا نمیتوانیم پیشبینی کنیم، پیشبینی میکند و آنچه را نمیتوانیم منظم کنیم، نظم و قرار میدهد، این نظم و قرار بر ما تحمیل میشود. 0 0 سجاد مقید 1403/1/29 تقسیم کار اجتماعی امیل دورکیم 5.0 1 صفحۀ 397 تقریبا هر آنچه در وجدانهای فردی وجود دارد از جامعه ناشی میشود. بخش بزرگی از حالات وجدانی ما در نزد موجودات منزوی ایجاد نمیشود، و در نزد موجوداتی هم که به گونهای دیگر گرد آمدهاند، کاملا به صورتی دیگر تولید میشود. بنابراین بطور کلی این حالات ناشی از طبع روانشناختی آدمیزاده نیستند، بلکه ناشی از طرز تاثیر متبادل آدمیزادگان بر یکدیگر پس از انجمن کردناند... ... جامعه مبانیای را که قرارگاهش است در وجدانها ساخته و پرداخته نمییابد، بلکه این مبانی را در خود خویش میسازد. 0 0 سجاد مقید 1403/2/12 درباره تقسیم کار اجتماعی امیل دورکیم 5.0 1 صفحۀ 282 خوشبختی علامت حالت صحت و سلامت است، صحت و سلامت یک نوع، نیز بدلیل آنکه نوع مذکور یک نوع عالی است کاملتر نمیباشد. یک پستاندار سالم حالش بهتر از یک موجود تک سلولی سالم نیست. همین مطلب در مورد خوشبختی هم باید صدق کند، بدین اعتبار که در یکجا فعالیت پرمایهتر است، خوشبختی بیشتر نمیشود، بلکه در همه جا وقتی فعالیت سالم وجود داد خوشبختی یکسان است. سادهترین و پیچیدهترین موجودات درصورتیکه طبیعت خود را به مسند بنشانند بطور مساوی از سرچشمه خوشبختی سیراب میشوند. وحشی عادی هم، نظیر متمدن عادی ممکن است خوشحال باشد. بدین ترتیب همانقدر که [ما] میتوانیم از سرنوشت خود رضا باشیم، وحشیان نیز از سرنوشت خویش خشنودند، و حتی این رضایت کامل از جمله علائم مشخصهی رفتارشان است. اینان بیش از آنچه دارند طلب نمیکنند و به تغییر وضع خود مایل نیستند. 0 0 سجاد مقید 1403/2/12 درباره تقسیم کار اجتماعی امیل دورکیم 5.0 1 صفحۀ 18 بیشک زمانی میرسد که قواعد، ستوهآور و خستهکننده میشوند، [...] هیچ تاسیسی نیست که در یکی از لحظات معین زندگی خود به انحطاط نگراید و علت آن است که نهاد نمیتوانید به موقع تغییر کند و در نتیجه از حرکت میماند و ساکن میشود و یا در یک خط، بطور یکجانبه، توسعه مییابد و درباره بعض از خصایص خود به مبالغه میپردازد. این وضع تاسیس را در به انجام رساندن خدماتی که بر عهده دارد ناتوان میسازد، اما همین مطلب را میتوان دلیل بر آن گرفت که باید در صدد اصلاح آن بود، نه اینکه برای همیشه بیفایدهاش خواند و از میانش برداشت. 0 0 سجاد مقید 1403/2/12 درباره تقسیم کار اجتماعی امیل دورکیم 5.0 1 صفحۀ 204 هر قدر که ایمانها و اعتقادات و پراتیکهای دیگر خاصه مذهبیشان کمتر شود، بهمان اندازه فرد، خود موضوع یا متعلق یک نوع مذهبی میگردد. اکنون برای حیثیت و شرافت شخصی کیشی داریم که نظیر هر کیش قوی، دارای خرافات مخصوص خویش میباشد. [...] نیروی این ایمان از جامعه است ولی ما را به جامعه وصل نمیکند، بلکه ما را به خودمان وابسته میسازد و بنابراین یک علقه اجتماعی واقعی را تقوم نمیبخشد. [...] چون همبستگی سازوکاری رو به ناتوانی میرود یا باید قلمرو زندگی کاملا اجتماعی رو به کاهش رود و یا اندک اندک همبستگی دیگری جانشین همبستگی پیشین گردد. [...] پیشرفت و ترقی اجتماعی، مبتنی بر زوال مداوم (وجدان اجتماعی) نیست، بعکس هر قدر جلو میرویم احساس جامعهها از وجود وحدتشان عمیقتر میشود و نتیجةً بحق باید علقه اجتماعی دیگری موجود باشد تا مولد این نتیجه گردد. درین جا نمیتوان علقه دیگری را جز علقه ناشی از تقسیم کار یافت. [...] در واقع تقسیم کار بیش از پیش همان نقشی را بازی میکند که سابقا وجدان مشترک ایفا مینمود. [...] این وظیفه تقسیم کار مهمتر از وظیفهای است که معمولا اقتصاددانان برای آن قائلند. 0 0 سجاد مقید 1403/2/12 درباره تقسیم کار اجتماعی امیل دورکیم 5.0 1 صفحۀ 333 تمدن میل به عقلانیتر شدن و منطقیتر شدن دارد [...]. تنها آنچه عام است، عقلانی است. چیزی که قوه دارکه و فاهمه را منحرف میسازد، امر خاص و متعین است. ما فقط به مسائل عام فکر میکنیم، در نتیجه هرقدر وجدان جمعی به اشیاء خاص نزدیک باشد، بیشتر مهر و نشان آنها را مییابد و غیرمنقولتر خواهد بود، اثری که تمدنهای ابتدائی بر ما میگذارند از همین جاست، زیرا چون ما قادر نیستیم این تمدنها را به اصول منطقی تحویل کنیم، در این خط میافتیم که آنها را فقط به صورت ترکیباتی شگفتآور و اتفاقی تلقی کنیم و در متن آنها عناصر ناهمگون بیابیم، ولی در واقع امر هیچ چیزی از این تمدنها جنبه مصنوعی ندارد وفقط میبایست علل تعیینکننده آنها را در متن حسیات و حرکات مربوط به حساسیت جستجو کرد و در صدد آن بود که این علل را در مفاهیم یافت. دلیل این وضع آن است که محیط اجتماعیای که این تمدنها برایش ساخته شدهاند گستردگی کافی ندارد، بعکس هنگامیکه تمدن در زمینه عملی وسیعتری توسعه مییابد، و وقتی که مربوط به افراد و اشیاء بیشتری میشود، لزوما افکار و معانی عام و کلی ظاهر میشوند و بر تمدن مذکور تسلط مییابند. 0 0 سجاد مقید 1403/2/13 درباره تقسیم کار اجتماعی امیل دورکیم 5.0 1 صفحۀ 410 آنچه -نظیر هر ارگانیسمی- سازنده وحدت جوامع سازمانیافته است، همین اجماع خودجوش اجزاء است و نه تنها همبستگی داخلی همانند عمل ناظم عالیترین مراکز ضرورت دارد، بلکه شرط لازم وحدت است، زیرا این مراکز به زبانی دیگر ترجمان همبستگی مزبورند و به اصطلاح مشخص آنند. بنابراین در واقع مغز موجد وحدت سازواره نیست، بلکه بیانگر و تمامکننده آنست. وقتی درباره عکسالعمل مجموعه بر اجزاء گفتگو میشود، باید توجه داشت که این مجموعه بایستی موجود باشد، یعنی ابتداء این اجزاء باید هر یک با دیگری همبسته باشند، تا آنکه کل به خود استشعار یاید و با عنوان کل، عکسالعمل نشان دهد. پس به جای تمرکزی که مرتبا قویتر میشود و در متن واقعیت جامعه ملاحظه میشود، بایستی به تدریج که کار تقسیم میگردد، یک نوع تجزیه تدریجی هم حاصل شود و این تجزیه، در این یا آن نقطه نباشد، بلکه در تمامی سطح جامعه بوجود آید. گفته میشود که [...] فقط حکومت است که صلاحیت اجرای این عمل را دارد. این مطلب حقیقت دارد ولی عمومیت و کلیت عمل مزبور بیش از آنستکه اگر همکاری وظائف اجتماعی به خودی خود تحقق نیابد، بتواند به تأمین آن بپردازد. 0 0