بریدهای از کتاب تقسیم کار اجتماعی اثر امیل دورکیم
1403/2/12
صفحۀ 265
آنطور که اسپنسر نظر دارد، هدف از غیرخواهی زینت دادن زندگی اجتماعی نیست، بلکه غیرخواهی مبنای اساسی این زندگی است. [...] هر جامعهای، یک جامعه اخلاقی است، حتی از برخی جهات خاصه مذکور در جامعههای سازمانیافته پرمایهتر است، زیرا فرد تکافوی خود را نمیکند. بدین ترتیب احساسی بسیار قوی از حالت و وضع وابستگی بوجود میآید، فرد در این حالت قرار میگیرد و عادت میکند و یاد میگیرد که به تقویم ارزش واقعی سود بپردازد، یعنی خود را فقط جزئی از یک کل و سازوارهای از یک ارگانیسم تلقی کند. [...] جامعه هم به نوبه خود درمییابد و یاد میگیرد که در اعضای تشکیلدهنده خود بصورت اشیائی ننگرد که نسبت بدانها حقوقی دارد، بلکه آنها را همکاران و متعاونانی تلقی کند که نمیتواند از سر آنها در گذرد و بنابراین در بابشان تکالیفی دارد، در نتیجه به اشتباه، جامعهای را که از جمع مومنان سر بر میآورد، در مقابل جامعهای قرار میدهند که مبنایش همکاری و تعاون است.
آنطور که اسپنسر نظر دارد، هدف از غیرخواهی زینت دادن زندگی اجتماعی نیست، بلکه غیرخواهی مبنای اساسی این زندگی است. [...] هر جامعهای، یک جامعه اخلاقی است، حتی از برخی جهات خاصه مذکور در جامعههای سازمانیافته پرمایهتر است، زیرا فرد تکافوی خود را نمیکند. بدین ترتیب احساسی بسیار قوی از حالت و وضع وابستگی بوجود میآید، فرد در این حالت قرار میگیرد و عادت میکند و یاد میگیرد که به تقویم ارزش واقعی سود بپردازد، یعنی خود را فقط جزئی از یک کل و سازوارهای از یک ارگانیسم تلقی کند. [...] جامعه هم به نوبه خود درمییابد و یاد میگیرد که در اعضای تشکیلدهنده خود بصورت اشیائی ننگرد که نسبت بدانها حقوقی دارد، بلکه آنها را همکاران و متعاونانی تلقی کند که نمیتواند از سر آنها در گذرد و بنابراین در بابشان تکالیفی دارد، در نتیجه به اشتباه، جامعهای را که از جمع مومنان سر بر میآورد، در مقابل جامعهای قرار میدهند که مبنایش همکاری و تعاون است.
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.