بریدههای کتاب و هر روز صبح راه خانه دورتر و دورتر می شود زهرا عالی حسینی 1404/3/30 و هر روز صبح راه خانه دورتر و دورتر می شود فردریک بکمن 4.1 97 صفحۀ 32 یک فکر بزرگ رو هرگز نمیشه روی زمین نگه داشت. 0 7 فاطیما 1403/8/28 و هر روز صبح راه خانه دور و دورتر می شود فردریک بکمن 4.1 97 صفحۀ 1 بزرگترین ترس من این است که تخیلم را قبل از بدنم از دست بدهم. :)) 0 42 روشنا 1402/9/15 و هر روز صبح راه خانه دورتر و دورتر می شود فردریک بکمن 4.1 97 صفحۀ 5 زمانی یکی از بتهای زندگی من گفت: یکی از بدترین چیزهای پیری این است که دیگر هیچ ایده تازهای به ذهنم نمیرسد. این کلمات را هیچگاه فراموش نمیکنم زیرا که بزرگترین ترس من این است که تخیلم را قبل از بدنم از دست بدهم. حدس میزنم که تنها من نیستم که چنین ترسی دارد. نژاد انسان به شکلی عجیب از پیر شدن بیشتر میهراسد تا از مردن. 0 13 ریرا 1403/1/20 و هر روز صبح راه خانه دورتر و دورتر می شود فردریک بکمن 4.1 97 صفحۀ 31 تقریبا همه آدمبزرگها پر از حسرت خداحافظیهایی هستن که آرزو میکنن کاش میتونستن برگردن و بهتر اداش کنن. 0 14 عاطفه حسنی 1403/7/20 و هر روز صبح راه خانه دورتر و دورتر می شود فردریک بکمن 4.1 97 صفحۀ 33 «خاطراتم ازم فرار می کنن عشق من، مثل وقتی که سعی کنی آب و روغن رو از هم جدا کنی. من دارم مدام کتابی رو می خونم که بعضی صفحاتش نیستن. همیشه هم مهم ترین صفحه ها نا پدید می شن.» 0 29 ریرا 1403/1/22 و هر روز صبح راه خانه دورتر و دورتر می شود فردریک بکمن 4.1 97 صفحۀ 41 روی نیمکت بوی آب و آفتاب میآید. هرکسی نمیداند که آب و آفتاب بو دارند، اما آنها میدانند. فقط باید به اندازه کافی از بقیه بوها دور شوی تا آنرا بفهمی. 0 3 دخترخوانده ی والاس و هوگو💕✨ 1403/8/2 و هر روز صبح راه خانه دورتر و دورتر می شود فردریک بکمن 4.1 97 صفحۀ 19 «دلم برات تنگ میشه عشق من.» «من که هنوز پیش توام، عزیزک سختگیر.» «ولی حالا فقط توی خاطره هام، فقط اینجا.» «مهم نیست. این همون قسمت از توعه که دوسش دارم.» 0 2 فاطیما 1403/8/28 و هر روز صبح راه خانه دور و دورتر می شود فردریک بکمن 4.1 97 صفحۀ 22 - یادت هست درباره اشتباه کردن بهت چی گفتم ؟ + فقط زمانی شکست خورده محسوب میشی که دست از تلاش برداری. - دقیقا نوا نوا ! یه فکر بزرگ را هرگز نمیشه روی زمین نگه داشت. 0 16 زهرا عالی حسینی 1404/3/30 و هر روز صبح راه خانه دورتر و دورتر می شود فردریک بکمن 4.1 97 صفحۀ 32 پسرک میپرسد: + روی اون کاغدپاره ها چی نوشته؟ بابا بزرگ پاسخ میدهد: - همه ایده های من. + به باد رفتن که! - خیلی وقته که به باد رفتن. 0 0 روشنا 1402/9/15 و هر روز صبح راه خانه دورتر و دورتر می شود فردریک بکمن 4.1 97 صفحۀ 10 دو چیز در زندگی هست که ایمان او به آنها تزلزلناپذیر است: ریاضیات و نوهاش. وقتی بابابزرگ جوان بود گروهی از آدمها نشستند و محاسبه کردند که چطور سه نفر را به ماه بفرستند و ریاضیات آنها را برد و برگرداند. اعداد همیشه آدم را برمیگردانند. 0 14 زهرا عالی حسینی 1404/3/30 و هر روز صبح راه خانه دورتر و دورتر می شود فردریک بکمن 4.1 97 صفحۀ 32 کسی که برای زندگی شتاب داره در واقع برای مرگ عجله میکنه. 0 29 ida 1404/2/23 و هر روز صبح راه خانه دورتر و دورتر می شود فردریک بکمن 4.1 97 صفحۀ 48 به نظرم اون توی قلب من گم شده و نمیتونه راه خروج رو پیدا کنه. 0 5 هانیه 1402/8/24 و هر روز صبح راه خانه دورتر و دورتر می شود فردریک بکمن 4.1 97 صفحۀ 15 0 4 فهیمه . مؤذن 1402/9/9 و هر روز صبح راه خانه دورتر و دورتر می شود فردریک بکمن 4.1 97 صفحۀ 46 0 8 فرید 1403/7/19 و هر روز صبح راه خانه دورتر و دورتر می شود فردریک بکمن 4.1 97 صفحۀ 33 خاطراتم ازم فرار می کنن عشق من، مثل وقتی که سعی کنی آب و روغن رو از هم جدا کنی. من دارم مدام کتابی رو می خونم که بعضی صفحاتش نیستن. همیشه هم مهم ترین صفحه ها ناپدید می شن. 0 4 Fateme.Varshabi 1402/9/8 و هر روز صبح راه خانه دورتر و دورتر می شود فردریک بکمن 4.1 97 صفحۀ 28 0 13 هلیا 1404/1/15 و هر روز صبح راه خانه دورتر و دورتر می شود فردریک بکمن 4.1 97 صفحۀ 48 ما به این دلیل که از بیگانهها میترسیم به فضا نمیریم. این کارو میکنیم چون از تنهایی میترسیم. تنها بودن تو کائنات به این بزرگی خیلی ترسناکه. 0 6 clara 1402/8/3 و هر روز صبح راه خانه دورتر و دورتر می شود فردریک بکمن 4.1 97 صفحۀ 39 یه نکته مثبت فراموشی این که چیزایی که آزارت میدن رو فراموش میکنی:) 0 7 پریا رادفر 1404/3/28 و هر روز صبح راه خانه دور و دورتر می شود فردریک بکمن 4.1 97 صفحۀ 2 0 10 ریرا 1403/1/22 و هر روز صبح راه خانه دورتر و دورتر می شود فردریک بکمن 4.1 97 صفحۀ 46 _《دلم برایت تنگ شده عزیزک خوش خواب. دلم برات تنگ شده.》 +《ما زندگی معمولی خارقالعادهای داشتیم.》 _《یه زندگی خارقالعاده معمولی.》 0 8
بریدههای کتاب و هر روز صبح راه خانه دورتر و دورتر می شود زهرا عالی حسینی 1404/3/30 و هر روز صبح راه خانه دورتر و دورتر می شود فردریک بکمن 4.1 97 صفحۀ 32 یک فکر بزرگ رو هرگز نمیشه روی زمین نگه داشت. 0 7 فاطیما 1403/8/28 و هر روز صبح راه خانه دور و دورتر می شود فردریک بکمن 4.1 97 صفحۀ 1 بزرگترین ترس من این است که تخیلم را قبل از بدنم از دست بدهم. :)) 0 42 روشنا 1402/9/15 و هر روز صبح راه خانه دورتر و دورتر می شود فردریک بکمن 4.1 97 صفحۀ 5 زمانی یکی از بتهای زندگی من گفت: یکی از بدترین چیزهای پیری این است که دیگر هیچ ایده تازهای به ذهنم نمیرسد. این کلمات را هیچگاه فراموش نمیکنم زیرا که بزرگترین ترس من این است که تخیلم را قبل از بدنم از دست بدهم. حدس میزنم که تنها من نیستم که چنین ترسی دارد. نژاد انسان به شکلی عجیب از پیر شدن بیشتر میهراسد تا از مردن. 0 13 ریرا 1403/1/20 و هر روز صبح راه خانه دورتر و دورتر می شود فردریک بکمن 4.1 97 صفحۀ 31 تقریبا همه آدمبزرگها پر از حسرت خداحافظیهایی هستن که آرزو میکنن کاش میتونستن برگردن و بهتر اداش کنن. 0 14 عاطفه حسنی 1403/7/20 و هر روز صبح راه خانه دورتر و دورتر می شود فردریک بکمن 4.1 97 صفحۀ 33 «خاطراتم ازم فرار می کنن عشق من، مثل وقتی که سعی کنی آب و روغن رو از هم جدا کنی. من دارم مدام کتابی رو می خونم که بعضی صفحاتش نیستن. همیشه هم مهم ترین صفحه ها نا پدید می شن.» 0 29 ریرا 1403/1/22 و هر روز صبح راه خانه دورتر و دورتر می شود فردریک بکمن 4.1 97 صفحۀ 41 روی نیمکت بوی آب و آفتاب میآید. هرکسی نمیداند که آب و آفتاب بو دارند، اما آنها میدانند. فقط باید به اندازه کافی از بقیه بوها دور شوی تا آنرا بفهمی. 0 3 دخترخوانده ی والاس و هوگو💕✨ 1403/8/2 و هر روز صبح راه خانه دورتر و دورتر می شود فردریک بکمن 4.1 97 صفحۀ 19 «دلم برات تنگ میشه عشق من.» «من که هنوز پیش توام، عزیزک سختگیر.» «ولی حالا فقط توی خاطره هام، فقط اینجا.» «مهم نیست. این همون قسمت از توعه که دوسش دارم.» 0 2 فاطیما 1403/8/28 و هر روز صبح راه خانه دور و دورتر می شود فردریک بکمن 4.1 97 صفحۀ 22 - یادت هست درباره اشتباه کردن بهت چی گفتم ؟ + فقط زمانی شکست خورده محسوب میشی که دست از تلاش برداری. - دقیقا نوا نوا ! یه فکر بزرگ را هرگز نمیشه روی زمین نگه داشت. 0 16 زهرا عالی حسینی 1404/3/30 و هر روز صبح راه خانه دورتر و دورتر می شود فردریک بکمن 4.1 97 صفحۀ 32 پسرک میپرسد: + روی اون کاغدپاره ها چی نوشته؟ بابا بزرگ پاسخ میدهد: - همه ایده های من. + به باد رفتن که! - خیلی وقته که به باد رفتن. 0 0 روشنا 1402/9/15 و هر روز صبح راه خانه دورتر و دورتر می شود فردریک بکمن 4.1 97 صفحۀ 10 دو چیز در زندگی هست که ایمان او به آنها تزلزلناپذیر است: ریاضیات و نوهاش. وقتی بابابزرگ جوان بود گروهی از آدمها نشستند و محاسبه کردند که چطور سه نفر را به ماه بفرستند و ریاضیات آنها را برد و برگرداند. اعداد همیشه آدم را برمیگردانند. 0 14 زهرا عالی حسینی 1404/3/30 و هر روز صبح راه خانه دورتر و دورتر می شود فردریک بکمن 4.1 97 صفحۀ 32 کسی که برای زندگی شتاب داره در واقع برای مرگ عجله میکنه. 0 29 ida 1404/2/23 و هر روز صبح راه خانه دورتر و دورتر می شود فردریک بکمن 4.1 97 صفحۀ 48 به نظرم اون توی قلب من گم شده و نمیتونه راه خروج رو پیدا کنه. 0 5 هانیه 1402/8/24 و هر روز صبح راه خانه دورتر و دورتر می شود فردریک بکمن 4.1 97 صفحۀ 15 0 4 فهیمه . مؤذن 1402/9/9 و هر روز صبح راه خانه دورتر و دورتر می شود فردریک بکمن 4.1 97 صفحۀ 46 0 8 فرید 1403/7/19 و هر روز صبح راه خانه دورتر و دورتر می شود فردریک بکمن 4.1 97 صفحۀ 33 خاطراتم ازم فرار می کنن عشق من، مثل وقتی که سعی کنی آب و روغن رو از هم جدا کنی. من دارم مدام کتابی رو می خونم که بعضی صفحاتش نیستن. همیشه هم مهم ترین صفحه ها ناپدید می شن. 0 4 Fateme.Varshabi 1402/9/8 و هر روز صبح راه خانه دورتر و دورتر می شود فردریک بکمن 4.1 97 صفحۀ 28 0 13 هلیا 1404/1/15 و هر روز صبح راه خانه دورتر و دورتر می شود فردریک بکمن 4.1 97 صفحۀ 48 ما به این دلیل که از بیگانهها میترسیم به فضا نمیریم. این کارو میکنیم چون از تنهایی میترسیم. تنها بودن تو کائنات به این بزرگی خیلی ترسناکه. 0 6 clara 1402/8/3 و هر روز صبح راه خانه دورتر و دورتر می شود فردریک بکمن 4.1 97 صفحۀ 39 یه نکته مثبت فراموشی این که چیزایی که آزارت میدن رو فراموش میکنی:) 0 7 پریا رادفر 1404/3/28 و هر روز صبح راه خانه دور و دورتر می شود فردریک بکمن 4.1 97 صفحۀ 2 0 10 ریرا 1403/1/22 و هر روز صبح راه خانه دورتر و دورتر می شود فردریک بکمن 4.1 97 صفحۀ 46 _《دلم برایت تنگ شده عزیزک خوش خواب. دلم برات تنگ شده.》 +《ما زندگی معمولی خارقالعادهای داشتیم.》 _《یه زندگی خارقالعاده معمولی.》 0 8