بریده‌ای از کتاب و هر روز صبح راه خانه دورتر و دورتر می شود اثر فردریک بکمن

روشنا

روشنا

1402/9/15

بریدۀ کتاب

صفحۀ 5

زمانی یکی از بت‌های زندگی من گفت: یکی از بدترین چیزهای پیری این است که دیگر هیچ ایده تازه‌ای به ذهنم نمی‌رسد. این کلمات را هیچ‌گاه فراموش نمی‌کنم زیرا که بزرگترین ترس من این است که تخیلم را قبل از بدنم از دست بدهم. حدس می‌زنم که تنها من نیستم که چنین ترسی دارد. نژاد انسان به شکلی عجیب از پیر شدن بیشتر می‌هراسد تا از مردن.

زمانی یکی از بت‌های زندگی من گفت: یکی از بدترین چیزهای پیری این است که دیگر هیچ ایده تازه‌ای به ذهنم نمی‌رسد. این کلمات را هیچ‌گاه فراموش نمی‌کنم زیرا که بزرگترین ترس من این است که تخیلم را قبل از بدنم از دست بدهم. حدس می‌زنم که تنها من نیستم که چنین ترسی دارد. نژاد انسان به شکلی عجیب از پیر شدن بیشتر می‌هراسد تا از مردن.

11

13

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.