زهرا

زهرا

@zahedi_1994

104 دنبال شده

43 دنبال کننده

یادداشت‌ها

زهرا

زهرا

4 روز پیش

        باید اقرار کنم بر خلاف اون چیزی که انتظار داشتم کتاب انگیزشی زرد نبود، و حتی انگیزشی هم به معنایی که در ذهن داریم نیست. نویسنده تلاش کرده ساده و بی تکلف چالش هایی رو که عموم مردم کره به ویژه نوجوان ها باهاش مواجه هستن رو بشناسه و بعد بر اساس مطالعات و تجربیات خودش براشون راهکار های خیلی ساده و کوتاه و عملیاتی ارائه بده. یکی از نکات مثبت و مورد علاقه من درباره این کتاب این هست که نویسنده از جامعه ای میگه که از تصویرسازی ذهنی شکل گرفته برای مردم دنیا از طریق سریال های کره ای دور هست و باعث میشه به صورت  خیلی گذرا به یک لایه پایین تر در جامعه کره وارد بشیم و اگر ذهنمون قبلا توسط رسانه ها درباره کشور خودمون تبدیل به یک صفحه سیاه مطلق نشده باشه میتونیم نعمت هایی رو که در کشورمون داریم رو بیشتر ببینیم. در آخر نمیتونم بگم یک نوجوان با خوندن این کتاب حتما زندگی اش متحول میشه ولی به نظرم میتونه تاثیرات مثبتی هر چند اندک روی ذهن مخاطب داشته باشه
      

5

زهرا

زهرا

1403/11/22

        حمله انتحاری به سالن کنسرت در منچستر 22 کشته بر جای گذاشت.
سال 201‪7
بود که این خبر رو شنیدم و وقتی اینستاگرام رو باز کردم پر شده بود از اخبار تسلیت بابت این حادثه و هشتگ مرتبطش ترند توییتر بود، حتی چند تا از افرادی که دنبال میکردم و ایرانی بودن هم پیام تسلیت گذاشته بودن. همون زمان اولین چیزی که به ذهنم اومد این بود که 22 نفر در منچستر کشته شدن و جهان در غم فرو رفته در حالی که سال هاست مردم فلسطین و خاورمیانه دارن کشته میشن و کسی کک اش هم نمیگزه. در نهایت هم گفتم آره دیگه فقط چشم آبی ها هستن که جونشون مهمه و مردم خاورمیانه که آدم نیستن. 
تو تمام این سال ها این حادثه ها تکرار میشد و من هربار قضاوتی در ذهنم داشتم، اخیرا هم به این نتیجه رسیده بودم که رسانه است که در ذهن آدم جا میندازه چه چیزی رو ارزشمند بدون و به چی اهمیت نده، تا این که کتاب زخم داوود رو خوندم و به درک دقیق تری از چرایی مسئله رسیدم
در زخم داوود ما با یک خانواده فلسطینی همراه شدیم  از زمانی که در فلسطین آزاد، در زمین های خودشون زندگی میکردن تا وقتی از خونه اشون بیرونشون میکنن و تبعید میشن به اردوگاه ها، فرستاده میشن به خارج از فلسطین، ورودشون به خونه هاشون ممنوع میشه و اگر مهاجرت نکنن باید زیر بمب و موشک با ترس زندگی کنن، مردمی که روزی یک خانواده بودن و میتونستن برای آینده اشون برنامه ریزی کنن ولی به جایی رسیدن که نه خانواده ای براشون مونده و نه حتی میدونن نفس بعدی رو میتونن بکشن یا نه
تو زخم داوود همراهی با خانواده ابوالحجا دید جدیدی از زندگی در فلسطین بهم داد، با ترس ها و امیدهای این مردم من رو آشنا کرد و از همه مهم تر به سوالی که سال ها در ذهنم بود پاسخ داد
اون چیزی که من در نهایت بهش رسیدم این بود علت بی تفاوت رد شدن آدمای دنیا از کشته شدگان فلسطینی این هست که ما اصلا اون ها رو نمیشناسیم، مردم فسطین برای ما فقط تصاویر چند ثانیه ای بودن در اخبار و کشته هاشون عددهایی بودن که هر روز به تعدادشون اضافه میشه، ما چه میدونیم یه مادر فلسطینی وقتی صبح بچه هاش رو به مدرسه میفرسته چه حسی داره و با چه ذوقی نگاهشون میکنه... 
این ها همه در حالیه که هر روز در فیلم و سریال و برنامه های تلویزیونی کلی بچه و زن اروپایی رو میبینیم که میدونیم وقتی صبح از خواب بیدار میشه چی کار میکنه و چه احساساتی داره، ما با این تصاویر بزرگ شدیم با اون ها زندگی کردیم و حالا اگر خبر کشته شدنشون رو بشنویم قطعا تاثیرش رو روی قلبمون میذاره، هزار برابر بیشتر از خبر مرگ یک مادر و فرزند فلسطینی
زخم داوود شاید روحیه مقاومت یحیی سنوار برای جنگیدن و آزادی رو نداشته باشه اما مقاومت مردم فلسطین برای زنده موندن و زندگی کردن رو خیلی خوب نشون میده انقدری که وقتی خبر کشته شدن یک زن در اردوگاه جنین رو میشنوی به خودت میگی نکنه اون امل بوده باشه، و حالاست که قلبت به درد میاد.. 
      

13

زهرا

زهرا

1403/5/4

        من انقدر از فضای ادبیات داستانی ایران دور بودم که حتی اسم احمد محمود رو نشنیده بودم، اولین بار که قرار شد کتاب زمین سوخته رو با حلقه کتاب بخونیم فکر میکردم احمد محمود فلسطینیه و زمین سوخته روایت اشغال فلسطین
زمانی که کتاب رو به دست گرفتم و شروع کردم به خوندن، جنس نوشتار و توصیفات، حرفه ای بودن نویسنده رو به رخ میکشید، هر چه کتاب جلوتر میرفت توصیفات جذاب تر میشد و بیشتر بهش دلبسته میشدم، به شخصیت های متعدد و حس و حالشون
زمین سوخته برای من یک روایت بی عیب و نقص بود از روز های اولیه جنگ و حال و هوای مردم اهواز زیر بمب و موشک، هر صفحه به جنبه جدیدی از جنگ میپرداخت و تمام دیدگاه ها رو مطرح میکرد، به نظرم روایت گری احمد محمود از اون روزها منصفانه بود و هم از حماسه ها گفته بود هم از ترس ها، هم از دروغ ها و خیانت ها و هم از همدلی ها و از جان گذشتن ها
فصل پایانی کتاب از منظر من قوت چند برابری داشت نسبت به فصل های اول و از تمام عناصری که از ابتدای کتاب وارد شده بودند نویسنده به خوبی برای پایان بندی استفاده کرده بود
سخنی با احمد محمود
خوش حالم از اشنایی با شما آقای احمد محمود..حالا نه تنها میدونم نویسنده ای ایرانی از خطه جنوب هستید که احوال شما رو از لحظات سخت جنگ تحمیلی با پوست و گوشتم حس کردم و امیدوارم در اینده سایر اثار شما رو هم بخونم
      

4

زهرا

زهرا

1403/3/16

        کتاب برشی است از زندگی ایت الله بهشتی برای نوجوانان، نویسنده خیلی تلاش کرده با ایده های جدید روایت زندگی شهید رو برای مخاطب خودش جذاب کنه اما به شدت در این زمینه ناموفق بوده، اولین نکته این که روایت زندگی ایشون نه به صورت پیوسته و تنها به صورت برش هایی و هر بار از زمان یک نفر و در یک قالب بیان شده که تا این جا مشکلی نیست و میشه باهاش کنار اومد اما مهم ترین نکته چند لایه کردن قصه و به کارگیری شخصیت های متعدد هست که نویسنده اصلا نتونسته از این شخصیت ها کارکرد مناسبی رو بیرون بکشه و نه تنها به پیش برد داستان کمکی نکرده بلکه به شدت منجر به آشفتگی و گنگی قصه شده به حدی که خواننده ای مثل من که عموما صبوری بالایی برای گره گشایی در متن دارم هم نمیتونستم این حجم از آشفتگی رو تحمل کنم و اگر نبود تعهدم به حلقه کتاب مبنا قطعا اون رو کنار میگذاشتم، نکته بعدی که در مورد این شخصیت ها وجود داشت بحث تعیین تکلیف نشدن اون ها بود به صورتی که چندین شخصیت به قصه اضافه میشن، کارکردی ندارند و در نهایت هم مشخص نمیشه اصلا چی بودن و چرا وارد روایت شدند.
در  نهایت به نظرم نویسنده تلاش ناموفقی در جذب مخاطب داشت و به نظرم نمیتونه مخاطب نوجوان رو هم با خودش همراه کنه. نکته نهایی هم که باید ذکر کرد و از ناشر خواست در جهت اصلاحش قدمی برداره طرح جلد کتاب هست که قطعا برای مخاطب نوجوان هیچ گونه جاذبه ای نداره و قطعا میشه با تصاویر و طرح های هنری بهتر جایگزین بشه
      

2

زهرا

زهرا

1403/2/15

        کتاب رو در ماه رمضان و همراه حلقه مبنا مطالعه کردم، فضای معنوی این ماه کمک کرد تا بتونم بیشتر با این کتاب و شخصیت جذاب سید علی آقای قاضی همراه بشم، معنویت و اتصال بی وقفه با خدا در سراسر کتاب جریان داشت و جلوه ی جدیدی از توحید رو به رخ من کشید، با خوندن این کتاب متوجه شدم چه قدر سقف آرزوهام کوتاهه و انسان به عنوان اشرف مخلوقات تا کجا میتونه به سمت آسمان صعود کنه و برسه به نقطه ای که هدف خلقت انسان محقق بشه.  تا قبل از خوندن این کتاب هیچ وقت به ذهنم نمیرسید به جز ائمه اطهار (ع) کسی بتونه پا در این راه بگذاره و به چنین مقاماتی برسه.
از طرفی همیشه از فضای ادبیات عرفانی خودم رو دور نگه میداشتم چرا که هیچ منبعی نداشتم که بتونم خط باریک بین عرفان اصیل اسلامی و صوفی گری رو تشخیص بدم. همیشه کتاب های مرتبط با این حوزه انقدر سطحشون بالا و سنگین بود که اصلا جرئت نمیکردم سراغشون برم اما محمد هادی اصفهانی تونست در قالب این کتاب علاوه بر معرفی چهره سید علی آقای قاضی، اندکی من رو با عرفان اسلامی آشنا کنه و اهمیت و جذابیت این مسیر رو به من نشون بده. نوع روایت گری نویسنده هم مورد پسندم بود و با وجود این که از منظر فرم قطعا میتونست کتاب قوی تری باشه اما شیوه نویسندگی به گونه ای بود که اصلا مطالعه کتاب 600 صفحه ای برام خسته کننده نبود. جا داره به نویسنده خسته نباشید و دستمریزاد گفت و ان شاالله با نظر خود آقای قاضی این مسیر رو با قوت بیشتری ادامه بدن. 
      

9

زهرا

زهرا

1403/1/24

        وقتی کتاب رو شروع کردم انقدر متن روان و جذاب بود که در یک چشم بهم زدن فصل اول رو تموم کردم البته باید گفت که به جز هنر نویسنده  باید از مترجم اثر به زبان فارسی هم تشکر کنم که این روان بودن رو در حین انتقال زبان همچنان حفظ کرده بودند.
انتخاب اسم کتاب یعنی بند ها ماهرانه انجام شده بود، این کلمه در بخش های مختلف داستان معنای متفاوتی به خودش میگیره، در فصل اول عشق و چهارچوب خانواده بندی برای اسارت آلدو است، مردی که برای رسیدن به آزادی تلاش میکنه این بندها رو از پای خودش باز کنه تا به عشق، توجه، رفاه و... برسه، در فصل دوم بندی برای اتصال آلدو به خانواده و بچه هاش میشه که اون رو به طرف خودشون میکشن و بند کفش ها در دیدار مجدد بچه ها با پدر، بندها رو برای ما مجسم میکنه، در فصل سوم اما بندها در واقع نشان از اثر گذاری اعمال و رفتار ماست بر پیرامون به ما نشون میده اعمال و حتی کلمات ما خواه ناخواه میتونه بر زندگی عزیز ترین افراد زندگی امون بدترین و عمیق ترین اثر رو بگذاره تا جایی که دختر خانواده تصمیم میگیره مسیر بی تعلق بودن رو انتخاب کنه و حتی خانواده اش رو هم از زندگی اش حذف کنه.. 
اثر کتاب بر من که آزادی رو چیزی از جنس آزادی معنوی شهید مطهری میبینم چیزی نبود جز تعمیق تفکر پوچ  بودن شعار آزادی مطلق و بی قید و شرط فرهنگ غربی و تمام اتفاقات داستان معلول این آزادی سطح پایین.  آزادی که در نهایت منجر میشه به حذف خانواده ای که قرار بود بشه محل عشق و آرامش. اما نویسنده نقدی بر آزادی غربی نداره و تنها به روایتی انسانی از احساسات آدم ها و  اثرات تصمیم انسان ها بر روح و روان خودشون و اطرافیان میپردازه و حتی این جنس از آزادی رو تایید هم میکنه و تبعات اون رو بخشی جدایی ناپذیر از این انتخاب میدونه که قابل مدیریت هم میتونه باشه.. 
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

0

زهرا

زهرا

1402/12/21

         «خوابیده ام و سرم روی زمین است که بوی کباب به مشامم میرسد. شک میکنم و دوباره بو میکشم. دهانم پر آب می شود. آرام سر برمیگردانم که یکهو وحشت برم میدارد. یکی دارد می سوزد. زمانی آدمی بوده که حالا سر و ته اش را زده اند...»
کتاب پر است از این دست روایت ها، روایت هایی پر از جزئیات، دقیق و گاهی دلخراش. نویسنده تلاش کرده یکی از عملیات های مهم جنگ 8 ساله ایران و عراق را به گونه ای روایت کنه که خواننده با تصویرسازی خودش رو به جای راوی و در اون محیط حس کنه و الحق هم که موفق بوده. 
در مورد محتوای کتاب نکته ای که در این کتاب نظرم رو جلب کرد علت حضور رزمندگان در جنگ هست، وقتی کتاب جلو میره و جنگ و درگیری شدت میگیره آدم از خودش میپرسه که چرا؟ چرا باید ادما اون محیط رو تحمل کنن و ازش فرار نکنن، اگر فردی بدون داشتن پیشینه ذهنی از فضای جبهه و رزمندگان ایرانی در اون سال ها کتاب رو بخونه آیا میتونه بفهمه بعد از اتمام عملیات چرا شخصیت ها مایل به برگشتن به اون فضا هستن؟ این تمایل به برگشت و ادامه جنگ رو چه چیزی ایجاد کرده؟ عشق به رفقا در حالی که رفقا یکی یکی دارن کشته میشن؟ عشق به وطن؟ یا چیزی فراتر از این ها؟
به نظرم یکی از اصلی ترین چیزهایی که در این کتاب مغفول مونده و به نظرم نویسنده به عمد ازش صحبتی نمیکنه همین در نظر گرفتن علت هاست و در طول روایت یک خطی داستان حتی بهش اشاره ای هم نمیشه
با توجه به زمان نگارش این کتاب و فضای فرهنگی ایجاد شده در دهه 70 به نظر میرسه احمد دهقان هم مثل برخی از رزمندگان جنگ 8 ساله، خسته از روایت های قدسی و تک بعدی و کلیشه ای از جنگ تمایل پیدا کرده تا جنبه های دیگری از جنگ رو هم روایت کنه و تا این جای کار نمیشه به ایشون خرده ای گرفت اما شناخت فضای سیاسی و فرهنگی دهه 70 شمسی و بررسی تلاش های گسترده در اون دهه برای استحاله فضای جنگ و جبهه و حذف معنویت از روایت گری جبهه ها با شعار  «جنگ را واقعی روایت کنیم» باعث میشه تا به این اثر با دید خوبی نگاه نکنم چرا که اون رو بازی در زمین فضای رسانه ای ایجاد شده بر علیه معنویت جنگ در اون دهه میبینم. 
البته میشه گفت جریان استحاله گر دهه 70 با ورود به موقع سایر نویسندگان که خودشون تجربه حضور در جبهه و جنگ رو داشتند، نتونست به نتیجه دلخواهش برسه و در دهه های بعدی ما شاهد روایت های دقیق تری از فضای جنگ 8 ساله هستیم که سعی کردند تمام جنبه های مادی و معنوی جنگ رو در کنار هم روایت کنند.
 حالا که حدود دو دهه از دوران نوشتار این کتاب میگذره و شکست جریان فرهنگی ذکر شده وجود آثاری همچون سفر به گرای 270 درجه رو برای تکمیل روایت گری جنگ و مشخص کردن وجوه مختلف اون ضروری میدونم و میتونم به افرادی که به ژانر دفاع مقدس علاقه مند هستند توصیه کنم حتما در کنار کتاب های معروف این فضا، تورقی هم بر روی سفر به گرای 270 درجه داشته باشند. 
      

3

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

بریده‌های کتاب

نمایش همه

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.