بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

Yasesefid_135

@Yasesefid_135

13 دنبال شده

16 دنبال کننده

                      همسایه حضرت کریمه
نسبتا مهندس
                    
Yasesefid1_135

یادداشت‌ها

                هر جراحتی داستانی دارد 
زن‌ها خوب بلدند از جای زخم‌ها و ترمیم‌ها قصه بگویند.
باغ‌های معلق روایت هفت زن از زندگی است. شاید همان‌طور که روی جلد کتاب نوشته شده است شما هم ‌فکر کنید که این هفت زن سوری قرار است از نزدیک چهار سال محاصره نبل برایتان بگویند. اما نه، به نظر من این هفت زن می‌خواهند به بهانه محاصره شهرشان، از زندگی بنویسند.
تصادف بود یا تقدیر، در روزهایی که همه جهان در حال مبارزه با کرونا بود، خانم عالمی مدتی با خانواده ساکن سوریه می‌شوند. آن روزها هنوز خون تازه از زخم‌هایی که بر پیکره این کشور خورده بود می‌چکید. اگر خوب نگاه می‌کردی هر خانه و خرابه‌ای در سوریه داستانی برای روایت کردن داشت. تاکنون روایت‌های مردانه زیادی از خط اول جنگ گفته و نوشته شده بود اما در همه این روایت‌ها جای یک حقیقت بزرگ خالی است. حقیقتی که باید در پشت خط اول در لابه‌لای زندگی مردم عادی به دنبال آن می‌گشتی. 
اما به قول خانم عالمی حقیقت چیزی نیست که به‌راحتی بتوان به آن دسترسی پیدا کرد. آنچه خیلی زود و راحت به دست ما می‌رسد فقط چیزی است که دیگران خواسته‌اند ما به‌عنوان حقیقت بپذیریم. خانم عالمی برای رسیدن به یک روایت زنانه از جنگ سوریه تلاش‌های زیادی می‌کنند. اما به خاطر شرایط امنیتی و جنگی آنجا هیچ راهی برای مصاحبه و هم‌نشینی با مردم پیدا نمی‌کنند. در آخر یک ایده جذاب این گره کور را باز می‌کند. کلاس نویسندگی مجازی آن هم برای چند زن ساکن در شهر نبل. 
خواننده در این کتاب  مستقیم و بدون واسطه صدای قلب هفت زن باقیمانده از یک گذشته تلخ را می‌شنود. زنانی که باشکوه از دل مرگ بیرون آمده‌اند و با غرور رو به دنیا، زخمی اما سربلند ایستاده‌اند. 
شاید این روزها برای شما هم سؤال شده باشد که مردم غزه واقعا چه طور در آن شرایط زندگی می‌کنند؟ چه طور در آن شرایط وحشتناک به این ایمان فوق‌العاده و درک عجیب از خدا و زندگی رسیده‌اند؟ حال این روزهای زن‌ها و بچه‌های فلسطینی را بهتر از هرکسی هاله، یاسمین، هنا و... درک می‌کنند. کسانی که خودشان نزدیک چهار سال در محاصره زندگی کرده‌اند.
باغ‌های معلق داستان زندگی هفت زن مبارز است. رزمنده‌هایی که چهار سال با ترس، ناامیدی و مرگ جنگیده‌اند، خسته و شکسته اما پیروز و سربلند از این میدان ناعادلانه بیرون آمده‌اند.
من چاپ اول کتاب را خواندم و به نظرم نیاز به ویراستاری با دقت بیشتری داشت. 
        
                
داستان از کجا شروع شد؟ این همه آیه از سرنوشت بنی اسرائیل در قرآن واقعا برای چیست؟
مسلمانان قرار است چه عبرتی از این قوم بگیرند؟
شروع  رقابت یهود با اسلام برای تغییر سرنوشت جهان از کجا بود؟
جواب این سوال ها و خیلی از سوالات دیگر چیزی ست که نویسنده در این کتاب به دنبال آن است. 
رضا مصطفوی یکی از اعضای گروه تحقیقات سریال موسی است. برای نوشتن یک فیلم نامه باید به دنبال جواب پرسش هایی گشت که کمتر کسی در تاریخ پاسخی درست و دسته بنده شده برای آن ها داشته است. 
داستان جریان سازی فلسطین از جایی شروع شد که حضرت ابراهیم کنعان یا همان فلسطین را برای تبلیغ دین و سکونت انتخاب کرد. (به مجموعه کشور های سوریه لبنان و فلسطین و اردن کنعان گفته می‌شد) 
به امر خدا حضرت ابراهیم هاجر و فرزندش اسماعیل را از کنعان دور کرد. همان طور که بنی اسحاق با سر وصدا زیادی  روزگارشان را  در کنعان می‌گذراند. بنی اسماعیل در سکوت تاریخی کلید دار کعبه بودند و در عربستان خشک و به دور از تمدن روزگار می‌گذراندند. 
در تمام مدتی که یعقوب، یوسف، موسی و عیسی و.. برای هدایت بنی اسحاق معجزه می‌آوردند. بنی اسماعیل کنار بت پرستان زندگی می‌کردند و خدای یکتا را میپرستیدند. 
التیام کاری می‌کند که بتوانید سر و شکلی به هر اطلاعاتی که درباره تاریخ انبیا داشتید بدهید و گذشته را به حال و آینده متصل کنید. 
یکی از خوبی های کتاب استفاده زیاد از آیات قرآن است جوری که باعث می‌شود تا مدت ها مجبور باشید بعد از خواندن آیات زیادی از قرآن لحظه ای روی آن تامل کنید. 
دو سه فصل ابتدا و انتهای التیام کمی خشک و سخت خوان است اما از شروع داستان ابراهیم تا پایان بعثت پیامبر نثر کتاب روان است. آن قدر که احساس می‌کنید در حال خواندن یک داستان شیرین تاریخی هستید.
        
                 
وقتی شروع به خواندنش کردم اصلا انتظار نداشتم سر از چنین ماجرا هایی در بیاورم. فکر می‌کردم صور داستانی است درباره فلسطین، چه می‌دانستم می‌خواهد دلم را هوایی کند و از بیت المقدس به اربعین و کربلا ببرد.
ابوخالد پیرمرد هشتاد و چند ساله حقوق دان فلسطینی ای، زندگی اش را صرف مبارزه حقوقی با اسرایل کرده است. پسرش خالد اما روش مبارزه پدرش را قبول ندارد او عاشق است عاشق بوی درخت زیتون، عاشق زندگی کردن. او می‌خواهد با باغ های زیتون با اشغالگران بجنگد. اما اسرائیلی از بوی زیتون بدش می‌آید.
اسرائیل تحمل دیدن زندگی را ندارد. خالد، همسر و فرزند کوچکش به جرم زندگی کردن کشته می‌شوند. 
حالا عیاض تنها یادگار خالد در بیمارستانی در بغداد بستری است. 
چه می‌شود که عیاض به جای دانشگاه پزشکی بغداد سر از بیمارستان در می‌آورد و چه طور پای ابوخالد از مسجد الاقصی به مشایه و حرم امام حسین می‌رسد ماجرا های عجیبی دارد. 
زیبایی داستان همین اتصال است. اصلا راه قدس مگر از کربلا نمی‌گذرد؟ 
داستان چفت و بست محکمی دارد توصیفات و جزئی نگری هایش دل خواننده را هوایی مسجدالاقصی و باغ های زیتون فلسطین و مشایه و کربلا و... می‌کند. 
لا به لای داستان به بهانه های مختلف از تاریخ فلسطین و عراق و اسلام گفته می‌شود. چه ظلم ها که در گوشه گوشه جهان در طول تاریخ به مسلمانان نشده است اما کو دیده عبرت بین؟ 
 صور یکی از بهترین و قوی ترین رمان هایی است که می‌توانید درباره فلسطین و اربعین بخونید.
        
                حال وهوای عجیبی داشت این کتاب! وقتی همه از آن تعریف می‌کردند من با خودم میگفتم چرا باید از آن خوشم بیاید! حس میکردم بین من و اعتیاد کوچک ترین قرابت و تجربه مشترکی وجود ندارد.
خرداد ماه بود، اولین بار در رواق کتاب امام رضا با کتاب مواجه شدم. حس خوب دوستان کتاب خوان نسبت به آن  باعث شد چند دقیقه در رواق بنشینم و در ماجرای خودکشی آقا خسرو غرق بشوم.
به قم که برگشتم هر چه گشتم در هیچ کتابخانه حقیقی و مجازی پیدایش نکردم.
حالا بعد از مدت ها دور بودن از کتاب خوانی و اعتیاد به فیلم دیدن خیلی اتفاقی در کتاب خانه با آن مواجه شدم!
راستش را بخواهید نیمه اول کتاب کلافه ام کرده بود با خودم میگفتم بعد از این همه مدت دوری از کتاب حالا باید با یه همچین کتاب سیاهی روبرو بشوی!
نیمه اول کتاب خواننده را پر از حس شرم می‌کند. انگار هر جمله اش غم عمیقی را به قلبت تزریق می‌کند. شاید اگر از قبل تعریف کتاب را نشینده بودم خواندنش را تحمل نمیکردم. آخر چه طور در روزهایی که خودم را در زندگی گم کرده بودم میتوانستم در سرگشتگی و استیصال سیاهی و ناامیدی یک نفر دیگر شریک شوم؟
اما نیمه دوم کتاب
خدا بارها در قرآن می‌گوید ما شما را بعد از مرگ تان زنده میکنیم، تعجب نکنید بله ما شما را دوباره از هیچ خلق می‌کنیم. آن خدایی که یک بار به شما زندگی بخشید دوباره هم می‌تواند ذره ذره تان را از عالم جمع کند و از گور بلندتان کند.
نیمه دوم کتاب از کسانی می‌گوید که مرده بودند نه راستش را بخواهید به قول آقا خسرو مردن که چیزی نیست مردن برایشان عروسی بود دردی که آنها درکش میکردند فراتر از این حرف ها بود. ولی خدا زنده شان کرد زنده تر از من و شما!
به قیامت شک دارید؟ به زنده شدن پس از مردن؟ آقا خسرو سی سال بعد از مرگش زنده شد؟ به نظرتان سی سال بعد از مرگ چه چیزی از ما می‌ماند؟ 
کتاب را به همه توصیه میکنم به خصوص به کسانی که به هر شکلی با اعتیاد(به نظرم اعتیاد فقط به مواد مخدر نیست هر عادتی که زندگی مان را نابود کند اعتیاد است!) سر و کار دارند، به خصوص به دانش آموزان سال اخر دبیرستان به خصوص به هر کسی که هیچ روزنه امیدی در زندگی اش پیدا نمیکند و....
        
                برهه های مهمی از تاریخ وجود دارند که اکثر ما هیچ چیزی از آن نمی‌دانیم! تا حالا شده از خودتون بپرسید بعد از امام حسن عسکری و شروع غیبت چه کسی مردم را هدایت کرد؟ چه کسی نخ اتصال مردم با امام زمان شد؟ از این برهه مهم و سخت تاریخی با تدبیر، کلام و حضور چه کسی عبور کردیم؟
رمان سر بر دامن ماه شما را با زنی در تاریخ اسلام  آشنا می‌کند که بعید است حتی اسمش را شنیده باشید!
بار سنگین آشنایی مردم با امام زمان در عین مراقبت از جان امام بر دوش بانو حدیث همسر امام هادی و جده امام زمان بود. با اینکه این  شخصیت تاثیر زیادی در تاریخ اسلام داشته ولی کمتر کسی  حتی اسم ایشان را شنیده است.
کتاب با متنی روان به صورت اول شخص از زبان بانو حدیث روایت می‌شود فلش بک هایی که در کتاب وجود دارد باعث می‌شود خواننده به خوبی از وضعیت مردم وحکومت در زمان ولایت امام هادی، امام حسن عسکری و ابتدای غیبت آگاه شود.
اگر به رمان های تاریخ اسلام علاقه مندید حتما سراغ این کتاب هم بروید
        
                در طول تاریخ سخت ترین ضربه ها را زمانی خوردیم که دشمن مان استراتژی مخلوط کردن باطل با حق را برای مبارزه با ما انتخاب کرد.
ما سخت ترین ضربه را وقتی نخوردیم که رضا خان چادر از سر زن ها کشید بلکه خیلی قبل تر وقتی رضا خان با مراجع دیدار می‌کرد و مجلس روضه می‌گرفت ما ضربه فنی شده بودیم!
وقتی می‌گوییم تاریخ تکرار می‌شود یعنی روزی امام علی را با شعار لا حکم الا لله می‌کشند و روزی امام حسین را با شعار الله اکبر و روزی هم به امید اجرای حق جنازه شیخ فضل الله را بالای دار سنگ می‌زنند!
جنگ رسانه ای چه ها که نکرده است با ما! 
داستان قربانی طهران  به صورت اول شخص از زبان دو راوی روایت شده است. یکی طلبه جوانی که پدرش به دست یکی از خوانین کشته شده است و حالا با نیت مبارزه و جهاد قصد اعدام انقلابی شیخ فضل الله را دارد تا مسیر را برای خروج ایران از استبداد و اجرای عدالت هموار کند و دیگری هم همان خان قاتل است که حالا در پاریس زندگی می‌کند.
داستان روان و خوش خوانی بود و این زمینه را برای خواننده‌اش فراهم می‌کند که به خودش و اعتقاداتش نگاهی بیندازد و ببیند چه قدر از دوستی ها و دشمنی هایش تحت تاثیر اختلاط حق و باطل و جنگ رسانه ای است. 
اما روایت های پاریس را اصلا دوست نداشتم لزوم اشاره به این همه اشاره های عاشقانه و سانسور ها آن ها با سه نقطه! را اصلا درک نکردم. واقعا اگر نویسنده حرفش را راحت زده بود خیلی بهتر از این بود که وسط ارتباط های عاشقانه از سه نقطه استفاده کند مدل جدیدی از سانسوری بود که حقیقتا تا حالا در هیچ کتابی با آن مواجه نشده بودم! ( به نظرم همان طور که شاید بدترین فحش وسط دعوا استفاده از سه نقطه باشد بدترین مدل سانسور هم واگذاری آن به مخاطب است).
        
                آن چیزی که در کتاب آماده است به بهترین شکل در نامش خلاصه شده است تاوان عاشقی!
کتاب، روایت زندگی یک زن فعال فلسطینی است، زنی که جوانی اش با مبارزه مجازی در فیس بوک، کار کردن، ترجمه و... میگذرد.
اما در یک جایی، زندگی آلا گره می‌خورد با زندگی مرد تازه مسلمان شده شیلیایی! مردی عاشق فلسطین و مبارزه.
کتاب روایت عشق یک زن سنی متعصب فلسطینی به یک مرد شیعه ی شیلیایی ساکن ایران است! عشقی با فاصله ای هزاران کیلومتری! 
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها! 
در خلال روایت شما با فلسطین واقعی رو به رو میشوید و به نکات جالبی درباره سبک زندگی و اعتقادات فلسطینیان بر می‌خورید. وارد زندگی خلیل میشوید و طعم سختی ها، امیدها و ناامیدی های یک تازه مسلمان را میچشید. 
اگر عکس های انتهای کتاب نبود حداقل تا نیمی از کتاب فکر میکردم با یک داستان عاشقانه مواجه ام نه یک روایت واقعی!
در آخر اینکه تاوان عاشقی یک کتاب کم حجم، پرکشش و پر از احساسات پاک انسانی است(از عشق گرفته تا ترس، از دست پنجه نرم کردن با مرگ گرفته تا جنگیدن برای زندگی، از غم گرفته تا...) یک زندگی واقعی به دور از فانتزی های معمول.

        
                یکی از مهترین ویژیگی های کتاب این است که تو را به دورترین آرزوهایت هم نزدیک می‌کند. 
شناخت آدم ها همیشه هیجان انگیز است حالا اینکه ایران و ایرانی را از دریچه نگاه یک غربی ببینی دیگر خیلی خیلی میتواند جذاب باشد. 
راوی کتاب یک خواننده‌ی اهل سفر از کرواسی است که در سفر اولش به ایران چنان نمک گیر ایرانی ها می‌شود که شش ماه بعد دوباره به ایران بر میگردد. اما این بار در سفری زمینی و با موتور. 
سفر یک ماهه ی آقای هرویه پر از اتفاقات جذاب است از فتح قله‌ی دماوند گرفته تا کویر نوردی از سرمای ترکیه تا خرما پزان بوشهر. 
کتاب گاهی دچار افت خیر می‌شود از هیجان می افتد و دوباره جذاب میشود. چند صفحه ای روایت خطی می‌شود و دوباره به هیجان می افتد. 
چیزی که کتاب را برای ما ایرانیها جذاب تر میکند شناخت خودمان است ریشه یابی اخلاق ها و واکنش هایمان در برابر خارجی ها و مهمان ها. اینکه خودمان را در اینه ی نگاه یک خارجی ببنیم جذاب است.
مثل اینکه هر چه قدر که ما قدر خودمان و کشورمان را نمی‌دانیم خارجی ها جواهر شناس های خوبی هستند. 
اگر اهل خواندن روایت و سفر نامه هستید این کتاب می‌تواند یک پیشنهاد خوب برایتان باشد
        
                زندگی، مرگ، عشق، انسان، کار، جوانی، پیری
همه ی ما اگر نگویم در تمام طول زندگی حداقل در دوره هایی از زندگی دچار بحران هایی شده ایم که به همین کلمات و مفاهیمشان بر میگشته است. هر کدام راه حلی برای خروج از این بحران ها انتخاب کرده ایم، گاهی با دین، گاهی با روانشناسی های زرد، گاهی هم با گول زدن خودمان و منحرف کردن ذهنمان با سریال و موسیقی و... سعی کرده ایم این دوره ها را بگذرانیم. 
اما کمتر فردی است که به جواب رسیده باشد و توانسته باشد به پاسخ هایش ایمانی واقعی و دائمی داشته باشد. 
سه شنبه ها با موری داستان استادی است که در دهه هفتاد زندگی اش درگیر بیماری ای می‌شود که عملا مرگی تدریجی است. استاد با شاگردش که بعد از سال ها دوباره او را پیدا کرده است درباره ی مرگ، احساسات، خانواده پول، عشق و... صحبت می‌کند کلاس هایی که همه می‌دانند با مرگ استاد به پایان می‌رسد. 
کتاب را به تمام کسانی که می‌خواهند چند ساعتی خودشان را از فرهنگ غالب جامعه و رقابت هایش بیرون بکشند و کمی سرعت زندگی شان را کاهش بدهند پیشنهاد میکنم. 
تلاقی های بسیار صحبت های موری با کتابها و سخنرانی های دینی برایم جالب بود. بیش از همه این کتاب را به کسانی پیشنهاد میکنم که حوصله شنیدن حرف های دینی از افراد مذهبی ندارند و اگر همان حرف ها را از زبان یک غربی بشنوند احساس کشفی بزرگ به آن ها دست می‌دهد. 
به نظرم کتاب از نظر داستانی چندان قوی نبود و مجموعه ای از جملات عمیق بود ( نمی‌گویم با جملات و مفاهیم جدیدی روبرو خواهید شد احتمالا نود درصد این حرف ها را با زبانی دیگر و در جاهای دیگر هم شنیده اید اما برای من شنیدنش به این شکل هم خالی از لطف نبود)
من ترجمه نشر روزگار را از طاقچه خوندم و راضی بودم 
        
                امیر علی یکی از همان پسرهای پاستوریزه ای است که همیشه مراقبت است که نکند خدای نکرده یه لکه به لباسش بیفتد و یا یک تار مویش اشتباهی جابه جا شود! از همان هایی که همیشه زیر بال و پر خانواده بوده اند و هیچ وقت فرصت تجربه های هیجان انگیز نداشته اند. حالا امیر علی قصه که اتفاقا برنده مسابقات تیراندازی با تفنگ بادی هم هست طی ماجراهایی به تنهایی راهی سفر کربلا می‌شود و گرفتار داعش. 
داستان به صورت اول شخص روایت شده است. به نظرم در روایت اول شخص نویسنده باید خودش شخصیت داستانش بشود اگر نتواند به اینجا برسد و شبیه یک راوی یا بیننده خیالی عمل کند کتاب به دل نمیشیند و پر از تضاد های رفتاری و گفتاری می‌شود. 
شخصیت امیر علی تقریبا خوب شکل گرفته بود هفتاد درصد رفتار ها و احساسات به شخصیت می‌نشست البته که به نظرم از سی درصد باقی مانده میشد اشکال های جدی گرفت. مثلا چنین شخصیتی اصلا آیه و ما رمیت اذ رمیت، وجعلنا را بلد است که در شرایط بحران بخواند؟
فکر میکنم اگر نویسنده کمی کمتر درگیر حواشی میشد کتاب هم هیجان انگیز تر و جذاب تر میشد. من به عنوان خواننده دلم نمیخواست امیر علی ریز به ریز بستن کوله اش را برایم تعریف کند 🙄
نثر کتاب روان است و خواننده را خیلی راحت با خودش همراه می‌کند. 
اگر روحیاتتان لطیف نیست و تحمل خواندن از جنایات وحشتناک داعش را دارید و دوست دارید یک رمان روان درباره داعش بخوانید و چند دقیقه ای هم در حال هوای حرم امیر المومنین باشید، ابدی میتواند یک پیشنهاد خوب برایتان باشد. 
به نظرم کتاب عالی ای نبود ولی قابل قبول بود! 
        

چالش‌ها

این کاربر هنوز در چالشی شرکت نکرده است.

فعالیت‌ها

            هر جراحتی داستانی دارد 
زن‌ها خوب بلدند از جای زخم‌ها و ترمیم‌ها قصه بگویند.
باغ‌های معلق روایت هفت زن از زندگی است. شاید همان‌طور که روی جلد کتاب نوشته شده است شما هم ‌فکر کنید که این هفت زن سوری قرار است از نزدیک چهار سال محاصره نبل برایتان بگویند. اما نه، به نظر من این هفت زن می‌خواهند به بهانه محاصره شهرشان، از زندگی بنویسند.
تصادف بود یا تقدیر، در روزهایی که همه جهان در حال مبارزه با کرونا بود، خانم عالمی مدتی با خانواده ساکن سوریه می‌شوند. آن روزها هنوز خون تازه از زخم‌هایی که بر پیکره این کشور خورده بود می‌چکید. اگر خوب نگاه می‌کردی هر خانه و خرابه‌ای در سوریه داستانی برای روایت کردن داشت. تاکنون روایت‌های مردانه زیادی از خط اول جنگ گفته و نوشته شده بود اما در همه این روایت‌ها جای یک حقیقت بزرگ خالی است. حقیقتی که باید در پشت خط اول در لابه‌لای زندگی مردم عادی به دنبال آن می‌گشتی. 
اما به قول خانم عالمی حقیقت چیزی نیست که به‌راحتی بتوان به آن دسترسی پیدا کرد. آنچه خیلی زود و راحت به دست ما می‌رسد فقط چیزی است که دیگران خواسته‌اند ما به‌عنوان حقیقت بپذیریم. خانم عالمی برای رسیدن به یک روایت زنانه از جنگ سوریه تلاش‌های زیادی می‌کنند. اما به خاطر شرایط امنیتی و جنگی آنجا هیچ راهی برای مصاحبه و هم‌نشینی با مردم پیدا نمی‌کنند. در آخر یک ایده جذاب این گره کور را باز می‌کند. کلاس نویسندگی مجازی آن هم برای چند زن ساکن در شهر نبل. 
خواننده در این کتاب  مستقیم و بدون واسطه صدای قلب هفت زن باقیمانده از یک گذشته تلخ را می‌شنود. زنانی که باشکوه از دل مرگ بیرون آمده‌اند و با غرور رو به دنیا، زخمی اما سربلند ایستاده‌اند. 
شاید این روزها برای شما هم سؤال شده باشد که مردم غزه واقعا چه طور در آن شرایط زندگی می‌کنند؟ چه طور در آن شرایط وحشتناک به این ایمان فوق‌العاده و درک عجیب از خدا و زندگی رسیده‌اند؟ حال این روزهای زن‌ها و بچه‌های فلسطینی را بهتر از هرکسی هاله، یاسمین، هنا و... درک می‌کنند. کسانی که خودشان نزدیک چهار سال در محاصره زندگی کرده‌اند.
باغ‌های معلق داستان زندگی هفت زن مبارز است. رزمنده‌هایی که چهار سال با ترس، ناامیدی و مرگ جنگیده‌اند، خسته و شکسته اما پیروز و سربلند از این میدان ناعادلانه بیرون آمده‌اند.
من چاپ اول کتاب را خواندم و به نظرم نیاز به ویراستاری با دقت بیشتری داشت. 
          
            
داستان از کجا شروع شد؟ این همه آیه از سرنوشت بنی اسرائیل در قرآن واقعا برای چیست؟
مسلمانان قرار است چه عبرتی از این قوم بگیرند؟
شروع  رقابت یهود با اسلام برای تغییر سرنوشت جهان از کجا بود؟
جواب این سوال ها و خیلی از سوالات دیگر چیزی ست که نویسنده در این کتاب به دنبال آن است. 
رضا مصطفوی یکی از اعضای گروه تحقیقات سریال موسی است. برای نوشتن یک فیلم نامه باید به دنبال جواب پرسش هایی گشت که کمتر کسی در تاریخ پاسخی درست و دسته بنده شده برای آن ها داشته است. 
داستان جریان سازی فلسطین از جایی شروع شد که حضرت ابراهیم کنعان یا همان فلسطین را برای تبلیغ دین و سکونت انتخاب کرد. (به مجموعه کشور های سوریه لبنان و فلسطین و اردن کنعان گفته می‌شد) 
به امر خدا حضرت ابراهیم هاجر و فرزندش اسماعیل را از کنعان دور کرد. همان طور که بنی اسحاق با سر وصدا زیادی  روزگارشان را  در کنعان می‌گذراند. بنی اسماعیل در سکوت تاریخی کلید دار کعبه بودند و در عربستان خشک و به دور از تمدن روزگار می‌گذراندند. 
در تمام مدتی که یعقوب، یوسف، موسی و عیسی و.. برای هدایت بنی اسحاق معجزه می‌آوردند. بنی اسماعیل کنار بت پرستان زندگی می‌کردند و خدای یکتا را میپرستیدند. 
التیام کاری می‌کند که بتوانید سر و شکلی به هر اطلاعاتی که درباره تاریخ انبیا داشتید بدهید و گذشته را به حال و آینده متصل کنید. 
یکی از خوبی های کتاب استفاده زیاد از آیات قرآن است جوری که باعث می‌شود تا مدت ها مجبور باشید بعد از خواندن آیات زیادی از قرآن لحظه ای روی آن تامل کنید. 
دو سه فصل ابتدا و انتهای التیام کمی خشک و سخت خوان است اما از شروع داستان ابراهیم تا پایان بعثت پیامبر نثر کتاب روان است. آن قدر که احساس می‌کنید در حال خواندن یک داستان شیرین تاریخی هستید.
          
             
وقتی شروع به خواندنش کردم اصلا انتظار نداشتم سر از چنین ماجرا هایی در بیاورم. فکر می‌کردم صور داستانی است درباره فلسطین، چه می‌دانستم می‌خواهد دلم را هوایی کند و از بیت المقدس به اربعین و کربلا ببرد.
ابوخالد پیرمرد هشتاد و چند ساله حقوق دان فلسطینی ای، زندگی اش را صرف مبارزه حقوقی با اسرایل کرده است. پسرش خالد اما روش مبارزه پدرش را قبول ندارد او عاشق است عاشق بوی درخت زیتون، عاشق زندگی کردن. او می‌خواهد با باغ های زیتون با اشغالگران بجنگد. اما اسرائیلی از بوی زیتون بدش می‌آید.
اسرائیل تحمل دیدن زندگی را ندارد. خالد، همسر و فرزند کوچکش به جرم زندگی کردن کشته می‌شوند. 
حالا عیاض تنها یادگار خالد در بیمارستانی در بغداد بستری است. 
چه می‌شود که عیاض به جای دانشگاه پزشکی بغداد سر از بیمارستان در می‌آورد و چه طور پای ابوخالد از مسجد الاقصی به مشایه و حرم امام حسین می‌رسد ماجرا های عجیبی دارد. 
زیبایی داستان همین اتصال است. اصلا راه قدس مگر از کربلا نمی‌گذرد؟ 
داستان چفت و بست محکمی دارد توصیفات و جزئی نگری هایش دل خواننده را هوایی مسجدالاقصی و باغ های زیتون فلسطین و مشایه و کربلا و... می‌کند. 
لا به لای داستان به بهانه های مختلف از تاریخ فلسطین و عراق و اسلام گفته می‌شود. چه ظلم ها که در گوشه گوشه جهان در طول تاریخ به مسلمانان نشده است اما کو دیده عبرت بین؟ 
 صور یکی از بهترین و قوی ترین رمان هایی است که می‌توانید درباره فلسطین و اربعین بخونید.
          
Yasesefid_135 پسندید.
            این یادداشت قصد دارد چهار اثر شارلوت برونته را در یک نگاه مورد بررسی قرار داده و با هم مقایسه کند.


شخصیت پردازی:

ظاهرا زن قهرمان از نظر شارلوت برونته، شخصیتی شبیه خود او دارد، زیبایی و قوت جسمی ندارد. از نظر روحی ظریف و ضعیف است اما در داستان تلاش می‌کند به رشد و قوت دست پیدا کند. ثروت خانوادگی ندارد اما از نظر اصالت، با اصل و نسب است ولی جفای روزگار سودی از این اصل و نصب به او نمی‌رساند. از نظر مذهبی بسیار معتقد به اصول پروتستان است و شدیدا تربیت اصیل انگلیسی را بهتر از تربیت باز و بی چهارچوب فرانسوی می‌داند. شخصیت زن ایده‌آل شارلوت برونته، آرام و نجیب است، شر و شوری ندارد، همیشه خودش و احساساتش را کنترل می‌کند و بسیار محافظه‌کار و حتی خجالتی است.  این خصوصیات در تمام شخصیتهای اصلی زن داستان‌های او (جین ایر، کارولین، لوسی اسنو و شخصیت دختر رمان پروفسور) وجود دارد. 

از طرف دیگر مرد مورد علاقه او که شخصیت مکمل زن قهرمان است هم، بر و رو ندارد و خیلی اوقات دم دمی مزاج است. (راچستر، پروفسور، موسیو پل و رابرت و برادرش در رمان شرلی) به جز راچستر در رمان جین ایر، اصولا شخصیت های اصلی مرد در رمانهای او مال و منالی هم ندارند و تلاش می‌کنند با عرق جبین، نان خود را در بیاورند. 


المان‌های داستانی: 

در داستان‌های او المان‌های مشابهی وجود دارد. مثلا حسادت شخصیت‌های دختر به کسانی که فکر می‌کنند عاشقشان او را برای ازدواج انتخاب کرده، یا بی‌اعتنایی عاشق به معشوق در بخش زیادی از داستان و پرداختن به این عشق در قسمت‌های انتهایی داستان.  
درباره شغل شخصیت‌ها، به جز رمان شرلی، بقیه دخترها همه شغلشان معلمی است. شاید چون در آن دوران هیچ کار دیگری برای تامین معاش دختران قابل تصور نبوده است. البته از این لحاظ، رمان ویلت و پروفسور بسیار شبیه هم است. هر دو درباره کار در شبانه‌روزی است و حتی شخصیت مدیر شبانه‌روزی در هردو کتاب بسیار شبیه به هم است.
پایان داستان‌های او معمولا به شیوه رمان‌های کلاسیک، خوب و خوش است یا تقریبا خوش، به جز رمان ویلت که تلاش کرده با باز گذاشتن پایان آن، از تلخی‌اش بکاهد.


سبک نوشتار:

 سبک نوشتن شارلوت برونته در تمام کتاب‌هایش شبیه هم است. استفاده از لفظ خواننده عزیز در همه کتاب‌ها تکرار شده، در جین ایر کمتر، و در پروفسور خیلی بیشتر. 
زاویه دید در همه کتاب‌ها به جز شرلی اول شخص است و ظاهرا در این زاویه دید خیلی قوی تر کار می‌کند. درواقع ظاهرا داستان خاطرات شخصیت اول است که برای خواننده عزیز تعریف می‌کند.
پند و اندرز‌های اخلاقی بسیار زیاد است جوری که گاهی حس می‌کنیم در حال خواندن متن کتاب مقدس هستیم و گاهی بسیار خسته کننده می‌شود. حتی توصیفات گاهی زیادی تمثیلی و شاعرانه می‌شود.
 اما از نظر توصیف احساسات شخصیت‌ها، خیلی کامل و عالی عمل می‌کند در حدی که مخاطب می‌تواند خودش را به جای هر شخصیت بگذارد و همه آن احساس‌ها را درک کند. 
این توصیفات در رمان جين ایر و شرلی در بخش احساسات عاشقانه به اوج خود می‌رسد در حدی که تا به حال در هیچ رمان عاشقانه‌ای چنین توصیفات دقیق و نابی از احساس عشق ندیده‌ام.


اگر بخواهم آثار او را در مجموع ارزیابی کنم، به ترتیب این‌گونه خواهند بود:

- جین ایر: داستان قوی و پرکشش، شخصیت‌پردازی خوب، عاشقانه قوی، پایان خوب.

- شرلی: داستان گسسته، شخصیت‌پردازی خوب، عاشقانه خوب، پایان خوب.

- ویولت: داستان گسسته و قوی، شخصیت‌پردازی متوسط، عاشقانه متوسط، پایان باز.

پروفسور: داستان پیوسته، شخصیت‌پردازی متوسط، عاشقانه کم، پایان خوب.

@macktubat
          
            حال وهوای عجیبی داشت این کتاب! وقتی همه از آن تعریف می‌کردند من با خودم میگفتم چرا باید از آن خوشم بیاید! حس میکردم بین من و اعتیاد کوچک ترین قرابت و تجربه مشترکی وجود ندارد.
خرداد ماه بود، اولین بار در رواق کتاب امام رضا با کتاب مواجه شدم. حس خوب دوستان کتاب خوان نسبت به آن  باعث شد چند دقیقه در رواق بنشینم و در ماجرای خودکشی آقا خسرو غرق بشوم.
به قم که برگشتم هر چه گشتم در هیچ کتابخانه حقیقی و مجازی پیدایش نکردم.
حالا بعد از مدت ها دور بودن از کتاب خوانی و اعتیاد به فیلم دیدن خیلی اتفاقی در کتاب خانه با آن مواجه شدم!
راستش را بخواهید نیمه اول کتاب کلافه ام کرده بود با خودم میگفتم بعد از این همه مدت دوری از کتاب حالا باید با یه همچین کتاب سیاهی روبرو بشوی!
نیمه اول کتاب خواننده را پر از حس شرم می‌کند. انگار هر جمله اش غم عمیقی را به قلبت تزریق می‌کند. شاید اگر از قبل تعریف کتاب را نشینده بودم خواندنش را تحمل نمیکردم. آخر چه طور در روزهایی که خودم را در زندگی گم کرده بودم میتوانستم در سرگشتگی و استیصال سیاهی و ناامیدی یک نفر دیگر شریک شوم؟
اما نیمه دوم کتاب
خدا بارها در قرآن می‌گوید ما شما را بعد از مرگ تان زنده میکنیم، تعجب نکنید بله ما شما را دوباره از هیچ خلق می‌کنیم. آن خدایی که یک بار به شما زندگی بخشید دوباره هم می‌تواند ذره ذره تان را از عالم جمع کند و از گور بلندتان کند.
نیمه دوم کتاب از کسانی می‌گوید که مرده بودند نه راستش را بخواهید به قول آقا خسرو مردن که چیزی نیست مردن برایشان عروسی بود دردی که آنها درکش میکردند فراتر از این حرف ها بود. ولی خدا زنده شان کرد زنده تر از من و شما!
به قیامت شک دارید؟ به زنده شدن پس از مردن؟ آقا خسرو سی سال بعد از مرگش زنده شد؟ به نظرتان سی سال بعد از مرگ چه چیزی از ما می‌ماند؟ 
کتاب را به همه توصیه میکنم به خصوص به کسانی که به هر شکلی با اعتیاد(به نظرم اعتیاد فقط به مواد مخدر نیست هر عادتی که زندگی مان را نابود کند اعتیاد است!) سر و کار دارند، به خصوص به دانش آموزان سال اخر دبیرستان به خصوص به هر کسی که هیچ روزنه امیدی در زندگی اش پیدا نمیکند و....
          
اصلا یادم نمی آید این کتاب کی و کجا، به کتاب خانه ام اضافه شد، از سال نشرش که ده سالی می‌گذرد. کمی عجیب است ولی معتقدم کتاب ها خودشان باید آدم را صدا بزنند! در این ده سال این کتاب هیچ وقت صدایم نزده بود! چند باری به بهانه تعریف های کلاس نویسندگی به سراغش رفته بودم ولی به صفحه بیست رسیده نرسیده رهایش کردم. خواننده کتاب عریان در برابر باد همزمان که در حال خواندن یک رمان است در یک کلاس آموزشی توصیف موقعیت و صحنه هم شرکت می‌کند. کتاب داستان تپه برهانی است، داستان روستای کانی چو کردستان ده سال بعد از طوفان خانمان سوز جنگ. آقای احمد شاکری در حین داستان پر رمز و رازش از کردستان برایمان می‌گوید، از سبک زندگی مردمانش و از طبعیت کوهستانی اش. از تلاش برای نفوذ وهابیت و کومله در کردستان می‌گوید. با وجود اتفاق های ماورایی در کتاب ولی جفت و بست داستان محکم است خواننده را با آقا معلم روستا و شاگردانش و اهالی ده همراه می‌کند تا یکی یکی گره از رازهای این روستا باز کنند. اگر اهل خواندن رمان های محکم و قوی(همراه با توصیفات نسبتا زیاد و تعدد شخصیت هستید ) حتما سراغ این کتاب هم بروید و چند روزی در آب و هوای کوهستانی کانی چو نفس بکشید و پرده از راز گرگ هایش بردارید!