حنا دروی

حنا دروی

@Tani_yan

47 دنبال شده

48 دنبال کننده

            داروساز 💊⚗️🧪
بیتی از شاعر مورد علاقه من:
"یا رب مه تابان یا نور ربانی است این/
                                          عیسی چارم آسمان یا یوسف ثانی است این"
علاقه مندی های روزمره من:
📌خواندن کتاب📚
📌گوش دادن به موسیقی(با کلام،بی کلام)🎧
📌به تماشا نشستن سریال ها و فیلم ها📺
          

یادداشت‌ها

نمایش همه
حنا دروی

حنا دروی

20 ساعت پیش

        با سلام و درود 
این کتاب در اصل نامه پسری به پدر خود است که هرگز به دست پدر نرسید!
فرانتس کافکا همواره در سایه ی ترسی از پدر خود زندگی کرد و این ترس در تمام جنبه های زندگی او موثر بود حتی در ازدواجش!
هرمان کافکا، پدر او که خود را شخصیتی دلسوز، فداکار می دانست و باور داشت که زندگی خود را وقف فرزندان خود کرده است و همیشه آنها را از لحاظ مالی تامین کرده است و به همین سبب سردی و دوری فرانتس و دیگر فرزندان به خصوص اوتلا را درک نمی کند و آنها را مقصر این سردی می دانند و این نکته سردی روابط بارها بارها توسط فرانتس در نامه ذکر می شود و فرانتس این عقیده را دارد که شاید هر دو مقصر هستند 
فرانتس به سبب رفتار های شدید و خاص پدرش اعتماد به نفس خود را از دست داده بود و ترس قضاوت و تحقیر پدر از تصمیمات خود همواره در شک قرار می گرفت. و به سبب همین موارد چیزی که من احساس کردم و خود فرانتس هم چندین بار اشاره داشت اون خودش یک کافکا نمی‌دید و بیشتر معتقد بود که یک لووی می باشد و اصطلاح کافکاها را به کار می برد که کنایه طنزآمیز و نشان دهنده مهارت بالای نویسندگی اش بود[در نظر بنده حقیر]
من با این کتاب ارتباط عمیقی گرفتم؛ شاید نه انطباق صد درصدی با اتفاقاتی که برای فرانتس رخ داد اما شاید من هم روزی برای پدرم نامه بنویسم و حرف هایی را که نتوانستم به او بگویم، در نامه بنویسم؛ شاید من هم از قدرتی که پدرم روی من داشت و تصمیماتی که شاید تحت سایه او گرفتم شکایت کنم! شاید من هم به مانند فرانتس از ازدواج سرباز بزنم چون نمی‌خواهم والدی باشم که آسیب به فرزند خود می زند 
من از پدرم همواره سپاسگزارم؛ سپاسگزارم که هر روز و هر شب به وقفه تلاش می‌کرده و هیچ وقت کم نزاشته ؛ جاهایی حامی بزرگ و پشتیبانی اعظیم بوده و اگر او نبود شاید من امروز هم وجود نداشتم؛ و این قدردانی من تا آخر عمر خواهد بود و همچنین عشق من به او.
پدر بودن و فرزند بودن هر دو در خاورمیانه سخت است! در این خاورمیانه که هر روز و هر روز جنگ است؛ بسیار سخت است زندگی کردن!
پیشنهاد می کنم شما هم کتاب مطالعه بفرمایید؛ این کتاب برای من مرهمی بود و  این نکته را داشت که شاید بتوانم با بازگو کردن زخم ها آنها را قبل از عمیق تر شدن التیام ببخشم  و پر از نکات بسیار از رابطه پدر_فرزندی، رابطه همسری، رابطه با مذهب و تجارت،  ازدواج و ...
از پر رنگ ترین نکاتی که من از نامه فرانتس دریافتم این بود که مقصر این رابطه (پدر_ فرزندی) سرد و شاید آسیب دیده تنها یک نفر نیست؛ هر دو طرف سهمی دارند که می تواند حتی ناخواسته باشد!
دلیل اینکه یک ستاره را ندادم به خاطر متن اندکی سنگین اون بود؛ من راجب خانم دارچینیان اطلاعاتی ندارم و این اولین کاری بود که از ایشون خوندم. لذا به طور نسبی بیان می کنم که ترجمه می توانست شاید روان تر باشد ولی باز این  احتمال هم هست که خود متن اصلی ثقیل بوده باشد.
اگر ترجمه دیگری از نظر شما بهتر بوده است؛ حتما در قسمت نظرات بیان کنید 🙏🏻
ممنون از توجه شما🪻💜
      

8

حنا دروی

حنا دروی

7 روز پیش

        با درود و سلام 🔎
اول بگم که این کتاب بیشتر از اتاق قرمز دوست داشتم 🙃
ژانر کتاب جنایی_معمایی هست و از اون دسته کتاب هایی که پیش‌بینی های شما در انتهای کتاب کاملا رد خواهد شد و آخر داستان فقط و فقط تعجب و سورپرایز باقی می‌مونه 
داستان از زبان نویسنده به صورت اول شخص روایت خواهد شد؛ نویسنده ما که قلمی در داستان های جنایی دارد با داستانی غریب مواجه می شود؛عشقی ناگهانی به سراغ او میاد اما معشوق او دچار مشکل می شود و حال از او کمک می‌خواهد. و اینجاست که نویسنده کهنه کار ما تبدیل به کارآگاه می شود ولی سرانجام این ماجرا چه خواهد شد؟ آیا او می تواند مشکل را حل کند و عشق را هم به دست آورد!
داستان ما به صورت هزارتویی پیچیده است که نویسنده ماهرانه ما را در آن گیر میندازه و کم کم نقاط تاریک را روشن می کند و مسیر خروج از هزارتو مشخص می شود اما در انتهای هزارتو همچنان یک سوال در ذهن باقی می ماند و این هنر زیبای ادوگاوا رانپو هست !
این داستان مثل رمان های دیگر ادوگاوا رانپو با منطقی استوار، فراز و نشیب های زیرکانه و نمایش سلیقه هایی بیمارگونه  و وسواس آمیز پیش می رود.
رانپو در کنار امضای خود می نویسد:
دنیای مرئی وهم است . واقعیت در رویا های شبانه است.🫠😯
و آلن پو می گوید:
نتوانستم چیزی را دوست داشته باشم جز آنجا که مرگ، نفَس خود را با نفَس زیبایی می آمیزد.
این کتاب را به شما که ژانر جنایی، معمایی می پسندید ،برای مطالعه توصیه می کنم .
امتیاز گودریدز:3.83
باتشکر از توجه شما🙏🏻🌸
      

4

        "نسیم جنوب گلبرگ های صورتی کمرنگ را در آسمان آبی پخش می کرد..."
با جمله ای از صفحات انتهایی کتاب یادداشتم را آغاز می کنم 
وقتی شکوفه های گیلاس را می بینید و یا حتی راجب آن ها می شنوید اولين چیزی که به ذهن شاید برسه عمر کوتاه آن هاست؛ همگی واقفیم که علی رغم زیبایی بی حد و مرز شکوفه ها عمر آن ها کوتاه است و خیلی زود به زمین می ریزند؛ شاید برای همینه که هر ساله در ژاپن جشنواره و جشنی به نام ساکورا برگزار میشه و مردم در آن روز در کنار هم ،خانواده یا معشوق، جمع می شوند چرا که هدف اصلی غنیمت شمردن فرصت هاست! فرصت هایی برای عشق ورزیدن! کوتاه اما به یادماندنی. :)
من گمان می کنم نویسنده در این کتاب خواسته همین را متذکر شود که فرصت های عاشقی ما کوتاه اند اما بسیار ارزشمند؛ در طول کتاب بارها شاهد مرور خاطرات زیبای هر دو شخصیت اصلی هستیم که قرار های خود را به یاد می آوردند و شاید حسرت این را داشتند که به آن لحظه بازگردند 
اما صد حیف که زمان بی رحم چنین اجازه ای به ما نمی دهد.🫂🥺
در کتاب ما عشق میان هاروتو و میساکی را به تماشا می نشینیم و همراه با آن ها می‌شویم تا ببینیم سرانجام این عشق در مواجه با یک غول سیاه زشت چه می شود؛ بله من چالش این عشق را سیاه و زشت خطاب می کنم! چه طور می شود که آن را زشت ندانم؛ این سیاه زشت بدترکیب سندرم پیری زودرس است؛ سندرمی که جوانی شما را می‌دزدد و شما نمی توانید در برابر این دزد کاری انجام دهید؛ هیچ درمانی نیست! هیچ حفاظی نیست! آیا این عشق می تواند با وجود این سیاهی دوام آورد؟ آیا هاروتو و میساکی، زیبایی عشق خود را حفظ می کنند؟
در کتاب دو نقطه قوی وجود داشت که من را واداشت یادداشتم را مجدد از اول بنویسم تا بی انصاف نباشم🙂🙃
نقطه قوی اول: تاکاشی:
از اونجایی که من خودم برادر بزرگتر دارم پس به شدت این شخصیت برایم جذاب بود؛ برادر بزرگتر میساکی که در غیاب پدر و مادر پشتیبان بزرگ میساکی بود و تمام تلاش هایش را می کرد تا خواهر کوچولو به اهداف و شادی های زندگی اش برسد و در این راه از هیچ چیزی دریغ نمی کرد؛ مهم نبود هزینه و زمانش چگونه صرف شود، مهم این بود در راه کمک به خواهرش بود؛ چه قدر زیبا این عشق برادرانه به قلم نوشته شده و به تصویر کشیده شده بود.به افتخار برادر بزرگ هایی مثل تاکاشی 👏🏻👏🏻👏🏻
نقطه قوی دوم داستان:سندرم پیری زودرس 
چرا میگم نقطه قوی؟ جای تعجب داره ولی علتش اینکه گاها ناآگاهی عامه مردم از یک بیماری سبب می شود زخم های جسمی و روحی دردناکی به مبتلایان وارد شود و چی بهتر از داستان برای آگاهی بخشی به مردم!
حتی در کتاب هم اشاراتی از این زخم ها شد؛ مردمی که از صدمات روحی بیماری آگاهی نداشتند و زخم های دردناکی را وارد می کردند؛ آن هم در بیماری که لاعلاج و سریع پیشرونده هست؛ طوریکه شایددر عرض چندماه یک جوان بیست ساله را همانند سالمندی ۹۰ ساله کند! تمام جوانی،زیبایی و سلامت و نشاط را با خود ببرد و تنی رنجور و بیمار را تحویل دهد!
ای کسانی که یاری دهنده نیستید؛ حداقل نمک بر روی زخم نپاشید!
این کتاب و این داستان اینجا هستند تا در راستای تحقق هدف والای کتاب یعنی بالا بردن همدلی ، همدردی و همزبانی گامی بردارند پس خواندن این کتاب را از خود دریغ نفرمایید.حیف است.:))))
ترجمه کتاب بسیار روان و شیوا و دل انگیز بود؛ با تشکر از مترجم کتاب🌸
روند کتاب آروم اما اصلا حوصله سر بر نیست؛شما همراه با داستان خواهید بود. فقط توصیه می کنم حتما دستمال کاغذی کنار خود داشته باشید، محض احتیاط.
ممنون از اینکه تا اینجا یادداشت بنده را مطالعه فرمودید و پیشنهاد می کنم کتاب را در لیست خواهم خواند یا در حال خواندن قرار دهید.
🌸🌸🌸🌸
پ.ن.: عکس خودم گرفتم؛ شاید منم مثل هاروتو باید برم دنبال عکاسی؟😉😅
      

11

        با سلام و درود 
بذارید همون اول بگم نویسنده اگه قاتل می‌شد، از اونایی می‌شد که در تمام اخبار، ویدئو ها،رسانه ها پخش می شد 
خیلی قاتل خوبی می شد !! 
همانطور که الان هم او را بنیانگذار ادبیات پلیسی ژاپن می دانند 
این کتاب در ژانر جنایی به شدت کتاب عجیبی هست ؛ هم معمایی هست و هم فانتزی ! ولی فکرنکنید فانتزی اینجا یعنی گوگولی و مگولی 😵‍💫🤐🫣
ما اینجا با یک فانتزی و یک فضای دارک مواجه خواهیم شد 🥶😱
یک وحشت عجیبی را حس خواهیم کرد؛ از آن داستان ها و فضا ها که وقتی می‌خونی به اصطلاح  مو به تنت سیخ می‌شه مخصوصا خود من با داستان دوم 😨
کتاب از ۶ داستان کوچک با نام های زیر تشکیل شده:
کرم ابریشم، صندلی انسانی ، دو زندگی پنهان ، اتاق قرمز ، پرتگاه،  دوقلو ها
تکه ای از کتاب:
این اواخر از این کار هم مثل چیز های دیگر خسته شده بودم و ساده لوحانه دیدم که دیگر  ریختن خون مردم برایم هیجانی ندارد.
ترجمه کتاب، روان و قابل فهم و عالی بود 👍🏻👏🏻👏🏻
امتیاز گودریدز: ۴.۰۶
طراحی جلد کتاب هم برای من جذاب بود واقعا و نماد های ژاپن در اون حضور داشت.
《کتاب را توصیه به مطالعه  دارم》
ممنون از توجه شما 
پ.ن.:خوشحال می شم تجربه خوندن این کتاب را کامنت کنید و نظراتتون بیان کنید 

      

38

        با سلام و درود از آخرین شب سال ۱۴۰۳ 
به نظرم این آخرین یادداشت سال ۱۴۰۳ من باشه 👏🏻🥳🥳👏🏻
من این کتاب دوست داشتم و توصیه میکنم مطالعه بفرمایید 😉
وایب کتاب شبیه کتاب پیش از آنکه قهوه ات سرد شود بود اما تفاوت هایی با اون کتاب داشت 
کتاب از ۳ فصل تشکیل شده که در عین جدایی داستان بهم ارتباط دارند و این ارتباط را در بخش های پایانی داستان متوجه خواهیم شد؛ جایی که امید جوانه می زند و در نهایت با یک لبخند ناشی از گرمای امید شخصیت ها کتاب را خواهید بست.😊
هیراساکا که مسئول استودیو عکاسی است، مهمان هایی را هرروزه دارد؛مهمان هایی که به آن ها تسکين خاطر می دهد و آن ها را راهی دنیای بعد از مرگ می کند؛ مهمان های او می‌توانند زن و مرد و جوان و پیر و حتی کودک و یا نوزاد باشند! مهمان هایی که بعضا مرگ‌ را نمی پذیرند و عصبانی ،غمگین و سرخورده می شوند اما هیراساکا در کنار آنهاست و با آنها گپ و گفت خواهد داشت ؛در کنار هیراساکا شما می‌توانید در کنار صحبت کردن هر نوشیدنی و هر غذایی را که می خواهید ،بنوشید و بخورید🍶🍵
شما به داخل استودیو می روید و عکس هایی از زندگی خود، به تعداد سال هایی که زیست اید، را به انتخاب خود بر می‌دارید و همراه با اون عکس ها خاطرات شما مرور می‌شود و هر زمان که عکس های شما تار بودن،دوباره عکس بگیرید 😯😲 البته با رعایت قوانین 😉😅 بله همه جا قوانینی هستن که باید رعایت شوند!!
برای خودم به شخصه یکی از عکس هایی که انتخاب می‌کنم، عکسی از خردسالی یکی از عزیزانم هست؛ لحظه ای که هنوزم که هنوزه برام غریبه؛ لحظه ای که شاید اونجا شروع علاقه من به مادر شدن  بود و من حس اینکه فرزند خودم را در آغوش بکشم را میخواستم تجربه کنم
💜این کتاب برای زمانیست که ملال زندگی شما را خسته کرده!
یک فنجان چایی بریزید و همراه با کتاب به دنیای داستان شخصیت ها بروید؛ گاهی غمگین شوید، گاهی از ته دل قهقهه بزنید 
گاهی دلسرد شوید و گاهی در کمال ناباوری امید را پیدا کنید 
این کتاب زیبا این احساسات را به شما خواهد داد :)💜
امتیاز گودریدز : ۴.۱
خلاصه پشت جلد:
یک عکس، یک خاطره‌ی گرانقدر، یک فرصت برای بازگشت...
در استودیویی جادویی که میان مرگ و زندگی آشیانه دارد، مردی به نام هیراساکا پذیرای روح افرادی است که آخرین گام‌های خود را به سمت زندگی پس از مرگ برمی‌دارند‌.
بازدیدکنندگان، از یک مربی دلسوز مهدکودک گرفته تا یاکوزایی متعصب و دختربچه‌ای بخت برگشته، همه با تصاویری از زندگی‌شان روبرو می‌شوند و به تماشای لحظات گرانقدر خود می‌نشینند‌. این افراد در پی یافتن آرامش در گذشته‌ی ملالت‌بار خود هستند و هدیه‌ی هیراساکا به آن‌ها، سفری دوباره به یکی از لحظات ارزشمند زندگی‌شان است...
ممنون از توجه تون و سال خوبی را براتون آرزومندم🤲🏻
      

8

        این یادداشت من کاملا دلی دارم می نویسم
از کتابی که شاید نه اولین ولی کتابی بود که باعث شد علاقه ی من به زندگینامه خصوصا اتوبیوگرافی بیشتر و پررنگ تر شود.
آیزاک آسیموف که نویسنده نسل مادران و پدران ما بود و شاید اگر لیست کتاب هایش را برای نسل قدیم بازگو کنیم ،بشناسند مثل مجموعه بنیاد، ربات،امپراطوری کهکشان 
آیزاک بیشتر به خاطر رمان های علمی_ تخیلی که نوشته معروفه اما کتاب حال حاضر برای من جایگاه به شدت ویژه ای داره؛ درسته آیزاک زندگینامه های دیگه ای هم داره اما این کتاب بیشتر احساسات خودشه؛ یه جورایی انگار نشسته کنارت و داره وقایع زندگیشو باهات درد ودل می کنه 
دیدین یه سری کتاب ها را هی دوست دارین از اول و  از اول بخونید و شاید حتی دلتون نیاد اون کتاب ها را امانت هم بدید!؛ من.آسیموف برای من از اون دسته کتاب هاست :)
آیزاک تو این کتاب خودشه، خود واقعی و حقیقی ؛ با تمام عقاید و حرف هاش میاد؛ از ترس ها و هیجان هاش میگه ؛ حتی به اسرائیل هم طعنه شو میزنه؛ با اینکه آشکارا يهودیه 
انقدر نثر کتاب زیبا و خودمونیه که شما حتی با وجود گذر سال ها از مرگ آیزاک با خوندن کتاب نمیتونید حس کنید که او دیگر نیست 
در طول کتاب شما با نام های مشهور بسیاری مواجه می شید که از نظر و دیدگاه آیزاک با اون ها برخورد خواهید کرد و می‌بینید از هالیوود و غیره 
چه اتفاقاتی برای آیزاک افتاده 
هنوز که هنوزه جملات بسیاری از کتاب در ذهنمه مثل سفر های جنت و آیزاک که حتی بازرسی فرودگاه متعجب میکنه؛ چند تا لباس زیر و چندکتاب تنها بارهای این زوجه 😅
و جنت عزیز، همسر دوم آیزاک که همراه و همگام اون تا سال های طولانی و حتی در بستر مرگ بود
کتاب ۷۸۱ صفحه است ولی باور کنید به شدت گیرا و جذابه و حقیقتا در ژانر خودش جز Top 10 قرار میگیره 
از جمله نکات جذاب کتاب شاید مهارت عجیب و خارق العاده آیزاک در کنترل زمان در هنگام سخنرانیه؛ آیزاک که حتی بیان میکنه دوستانش سر این خصلت اون شرط بندی می‌کنند 😆؛ اما این کنترل و خصلت چیه؟
آیزاک برامون میگه که اگر بهش بگن و بدونه قراره ده دقیقه سخنرانی کنه هرگز یازده دقیقه نخواهد شد!! بی آنکه به ساعتی، کرنومتری، چیزی نیاز داشته باشه😲😯👏🏻
تکه ای از کتاب را براتون میزارم که متوجه خودمونی بودن آیزاک بشید😆:
《با خودم فکر می‌کردم که اگر ناگهان کمپل تصمیم بازنشستگی بگیرد یا بمیرد ،یا اگر اصلاً مجله تعطیل شود چه بر سرم می‌آید شاید عمرم در حرفه نویسندگی به سر می‌رسید هیچ معلوم نبود که بتوانم داستان‌هایم را به سردبیر دیگری بفروشم یا مجله دیگری را پیدا کنم که مشتری ثابتم شود》
《 این حقیقت که هوراس در مکالمه رودررو با مردم مشکل داشت، او را پای تلفن به موجود وحشتناکی تبدیل می‌کرد. خیلی زود فهمیدم که وقتی شروع به حرف زدن می‌کنه، ساکت شدنش دیگه با خداست مکالمه تلفنی با هوراس یعنی تمرین عذر و بهانه تراشی:(( باید ببخشید هوراس، ولی کار دارم .منزلم آتیش گرفته))》
چرا میگم خودمونی، چون ناشراش هستن این افراد و اونا هم این متن خوندن😅😅🤣🤣و کاملا راحت صحبت میکنه راجبشون
جدای از متن و نثر زیبای کتاب، این کتاب حاوی خاطرات زیباییست برای من؛ هدیه ای از طرف پدرم از دی ماه سال ۱۳۹۰ 🥰
در انتها و برای حسن ختام باید از ترجمه خوب آقای مهرداد تویسرکانی تشکر کنم که از همون مقدمه مترجم کاملا مشخص میشه که به شدت متعهد به کار ترجمه هستند و در رابطه با کتاب تحقیق می‌کنند 
ممنون از ترجمه روان و قابل فهم و عالی تون👏🏻👏🏻
ممنون از نشر کاروان بابت چاپ و انتشار کتاب 
ممنون از جنت و بقیه دوستان نویسنده و ناشر آیزاک که تونستند راضیش کنند که این کتاب بنویسه 
و ممنون ازت آیزاک آسیموف یا عظیمف یا عظیم اُف [خودش تو کتاب میگه پدرش اشتباه نگارش داشته موقع ورود به آمریکا:)]، بابت کتاب خوبت 
و در پایان اگر علاقه مند ژانر اتوبیوگرافی هستید، این کتاب از دست ندید😉
      

13

        با سلام و درود 
این کتاب معرکه است 👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻
واقعا در ژانر جنایی_معمایی جز بهتریناست 
به شدت پر از غافلگیری هست! وقایع همراه با کارآگاه برای ما هم لایه لایه کنار میره و حقیقت اصلی قتل آشکار می شه!
نویسنده خیلی خوب تونسته انگیزه اصلی قتل را از دیدگاه شخصیت اول بپیچونه 
درسته که شما در بخش اول کتاب قاتل را پیدا می کنید و آشکار میشه اما انگیزه قتل و نحوه قتل و حتی اتفاقات قبل و بعد قتل را تا لحظه نقطه پایانی کتاب درگیر خواهید بود.
اما چرا اسم کتاب بدخواهی هست؟ وقتی به انتهای داستان برسید شما هم مثل من کاملا متوجه می‌شود که چرا اسم کتاب بدخواهی هست!
بدخواهی یعنی شما برای نفر مقابل بد بخواین؛ که خیلی محدود پیش میاد کسی انقدر کینه عمیق داشته باشه که بخواد طرف در تمام جنبه ها نابود بشه!
چه قدر نویسنده بدون اینکه بخواد واضحا از لفظ بدخواهی به کار ببره ،به صورت عینی به ما نشون میده که انسان بدخواه چه جوریه و چه قدر رذله! 
کونیهیکو هیداکا درست در شبی که فردایش قصد دارد با همسر جوان خود به کانادا مهاجرت کند،به طرز فجیعی کشته می‌شود! جنازه ی او را همسر،ری هیداکا، و دوست قدیمی اش،اسامو نونوگوچی، پیدا می کنند ؛ اما قاتل چه کسی است که اینجور کینه توزانه او را به قتل رسانده!!! همراه با کارآگاه کاگا کتاب را بخوانید تا بفهمید حقیقت ماجرا چیست!؟
《مطالعه کتاب را برای علاقه مندان به ژانر معمایی_جنایی توصیه می کنم》
پ.ن.:نويسنده کتاب معجزه های خواربار فروشی نامیا هم ایشون هستند 
      

5

        با سلام و درود ⚘️
کتاب را مطمئن نیستم که توصیه بکنم به شما یا خیر 😜
اول بزارید راجب ترجمه صحبت کنم؛ روان و قابل فهم 👍🏻👏🏻
ژانر کتاب: تریلر، جنایی, رمز آلود🩸🪦🔪
ادبیات کره😊
امتیاز گودریدز:۳.۵ [به نظرم دست و دلبازانه امتیاز دادند😧]
من اول خلاصه کتاب براتون میزارم بعد نظرم میگم😉
"جوگاک یک زن ۶۵ ساله معمولی نیست، او یک آدم‌کش حرفه‌ای است که برای یک مرکز "کنترل بیماری" کار می‌کند و اهداف مشخصی را در ازای پول به قتل می‌رساند.وقتی جوگاک در آستانه‌ی بازنشستگی قرار می‌گیرد، یک اشتباه استراتژیک و تهدیدی غیر منتظره، زنجیره‌ای از حوادث متوالی را بر سر او آوار می‌کند...."
نظر شخصی من:
کتاب به نظرم جنایی نیست! بیشتر شبیه بازگویی خاطرات یک قاتل سالمند هست که بین بازنشستگی و ادامه دادن کار مانده و نمی داند که کنار بکشد یا خیر 
فضای کتاب و داستان شروع کننده کتاب، لقبی که قاتلان به خود دادند واقعا میتونستن به سمت شاهکار شدن پیش برود! 
ایده کتاب ،ایده جدید و خوبی بود اما متاسفانه در ادامه افت شدیدی داشت 🥲🫥😓
مورد علاقه ام نبود؛ تقریبا میتونم بگم ۲۰_۳۰ صفحه آخر کمی هیجان دارد 
و ۱۶۰ ،۱۷۰ صفحه اول یک روند کند و طولانی دارد!
به نوعی حتی هیجان آخر کتاب هم از همون ۱۶۰،۱۷۰ صفحه اول قابل پیش بینی هست و شما می دانید که بالاخره اتفاقی که منتظر آن هستید ،خواهد افتاد !
 نکته ای که برای من جالب بود نحوه قاتل شدن جوگاک و اون حس عاشقی [میشه عاشق شدن دونست] که داشت 
البته جوگاک یک سگ هم دارد که به زندگی تنها جوگاک نوعی حالت انسانی و خانواده می بخشد چرا که جوگاک حتی اندک مراقب سگ‌و نگران اوست.
نکته جالب بعدی برای من درمانگاه محله هست؛دکتر های جالبی دارد!
دکتر جانگ و دکتر کانگ؛ که دومی نقش پررنگی در کتاب دارد 
در کل به نظرم کتاب در ژانر جنایی جز تاپ لیست ها نخواهد بود! و اگر به این ژانر علاقه دارید ، از این کتاب رد بشید و برید سراغ کتاب بعدی😢
مگر اینکه کتاب هدیه گرفته باشید، اونجا بخونید 
و حتی اگر به کتابی که بازگویی خاطرات یک قاتل باشد، علاقه دارید من کتاب های دیگری پیشنهاد می کنم مثل خاطرات یک آدمکش
ممنون از توجه تون 🍬🍫🍭
پ.ن.: همین امسال( 2025 ) یک فیلم سینمایی با همین نام و اقتباس شده از همین رمان اکران شده و امتیاز ۶.۴ گرفته !
پ.ن.: اگر کتاب مطالعه کردید، نظرتونو کامنت کنید تا به دوستان دیگر برای انتخاب یا عدم انتخاب کمک کنید🤗
      

11

        با سلام و درود🌻
در ابتدا مشخص کنم که کتاب را برای مطالعه  توصیه می کنم 😉😊
ترجمه روان و قابل فهم و در یک کلام عالی 👍🏻👏🏻
امتیاز گودریدز:۴.۲
خلاصه پشت جلد:
فلو مترجمی آمریکایی‌تبار است که در کار و زندگی‌اش دچار مشکل شده و روز‌های سختی را می‌گذراند. او یک روز به طور اتفاقی در مترو، به کتابی مرموز و رها شده برمی‌خورد و تصمیم می‌گیرد آن را ترجمه کند.
کتاب در مورد آیاکو، پیرزنی خشن و سختگیر است که یک کافه را در شهر کوچک اونومیچی اداره می‌کند. او‌ به تازگی سرپرستی نوه‌اش، کیو را به مدت چهارفصل بر عهده گرفته است.این موضوع، سرآغاز فصلی جدید در زندگی آن‌ها و رابطه‌ای پر فراز و نشیب است.
«چهار فصل در ژاپن»، داستانی دلگرم کننده و تأثیرگذار است که به بررسی ادبیات، عشق، فقدان، سرخوردگی، روابط انسانی و تفاوت نسل‌ها می‌پردازد.
نظر شخصی و موشکافانه من😜🧐:
کتاب دو روایت داستانی را دنبال می کند؛ روایت اول ما فلو هست؛ زنی که درگیر زندگی و انتخاب هاش هست، او نمی داند که باید با یوکی برود و همه چیز را پشت سرهم بگذارد یا اینکه بماند و حتی اگر کار نویسندگی اش خوب پیش نرود،باز هم تلاش کند و من به شدت با فلو همذات پنداری داشتم ؛ چون خودمم درگیر بودم مدت ها که کدوم مسیر را باید بروم!!!
کدوم انتخاب درستیه و کدوم مسیر من خوشحال و خوشبخت میکنه 
حس فلو را من کاملا درک میکردم که تو باوجود تمام شرایط بدی که داری گاها دل کندن از خیلی چیزا سختتر و دردناک تر از اون شرایط بده :(
روایت دوم داستان ما روایتی است از یک مادربزرگ و نوه؛ از فاصله دو نسل که هیچ کدوم دیگری را درک نمی کردند و در ابتدا با قضاوت های بسیار بهم زخم می زدند اما کم کم شاهد این موضوع هستیم که هر دو نسل در حال درک هم هستند؛ موردی که من به شدت در کتاب پسندیدم 😍👍🏻
در واقع تلاش برای پیدا کردن نقطه اشتراک یا حتی نقطه وسط تفاوت ها بود که بین این مادربزرگ و نوه رخ داد؛ و یک مورد زیبای دیگه نرم شدن مادربزرگ، آیاکو، بود که تصمیم گرفت برخلاف تمام هم نسلی هاش که علاقه ای به بروز احساسات شون ندارند، احساس خودش را نشان دهد 
و اما نقطه منفی کتاب و دلیلی که سبب شد کتاب با همه زیبایی ها نمره ۵ نگیره 😢😓🥲
پایان بندی نویسنده در مورد هر دو روایت اصلا دلپذیر نبود؛ یه جورایی سرهم بندی کردن بود!!!! و این باعث تعجب و سردرگمی میشه که از اون شروع و میانه خفن و فوق العاده کتاب چه جوری به این پایان ضعیف رسیدیم 😵‍💫😤😡
آقای بردلی لطفا پاسخگو باشید!!!!
اگر جلد دومی در کار هست و یا بوده اما نشده که منتشر بشه لطفا بگید 
چون حق فلو،آیاکو،یوکی، کیو این نیست🫠
در کل این کتاب بخونید و قطعا بدانید ارزش بسیار دارد برای مطالعه😊💜
ممنون از مطالعه و توجه تون ⚘️❤️شکلات برای شما 🍬🍫
      

10

        ⚘️یک شبی مجنون نمازش را شکست 
بی وضو در کوچه لیلا نشست
 عشق آن شب مست مستش کرده بود 
فارغ از جام الستش کرده بود 
سجده ای زد بر لب درگاه او 
پر ز لیلا شد دل پر آه او 
گفت یا رب از چه خوارم کرده ای 
بر صلیب عشق دارم کرده ای 
جام لیلا را به دستم داده ای 
وندر این بازی شکستم داده ای 
نشتر عشقش به جانم می زنی
 دردم از لیلاست آنم می زنی ⚘️
هاشم قصه ی ما ، مجنون لیلی خود ، ریحانه شده است. این جوان رعنا و رشید و صالح دل در گروی دختری داده است که وصلت میان آن ها همانند رسیدن ماه و خورشید بهم ناممکن است. اما هاشم در تب عشق ریحانه افتاده  و تنها او را می‌بیند و دل در طلب وصل او دارد و هزاران هزار دختران زیبارو و ثروتمند و حتی دختران حاکم شهر برای او پشیزی ارزش ندارند!
هاشم بارها بارها به سراغ پدر ریحانه ، ابوراجح می رود تا علاقه خود را ابراز کند اما هر بار مانعی محکم نمی گذارد تا او صندوقچه دل خود را باز کند و هر چند که می داند ابوراجح او را دوست می دارد و پسری شایسته می داند، باز نمی تواند دختر او را خواستگاری نماید چرا که این مانع مانند دیوار چین بلند و محکم است!:((
داستان ما ،داستان عشق است. عشقی میان تشیع و سنت!
هر دو از یک دین، هر دو یگانه پرست ، هر دو پیرو و مومن اما از دو مذهب که از قضای بد روزگار در زمانی که برادر برادر خود را به دیناری می فروشد؛ به اون انگ جاسوسی و قتل و غارت می‌زند 
در زمانی که شیعیان تحت ظلم خلفای وقت هستند!
قصه ی عشق این دو دلدار به کجا خواهد رسید؟ آیا رقیبان خواهند گذاشت که به وصال هم برسند ؟آیا بدخواهان شیوه و منش سکوت در پیش می‌گیرند یا سنگ بر سر راه آنها می‌اندازند؟
آیا خانواده ها رضایت به وصلت میان دو مذهب می دهند ؟
آیا سرنوشت عاشقی آنها ازدواجی پر از عشق و محبت خواهد یا تفاوت های مذهبی ریشه و غنچه گل عشق آنها را می خشکاند ؟
این داستان جذاب ایرانی را بخوانید تا جواب سوال های بالا را پیدا کنید و از یک عاشقانه قدیمی و زیبا لذت ببرید 
از یک عاشقانه معصومانه که به گناه آلوده نشده و همچون خود عشق دلفریب و زیباست.
《این کتاب را حتما توصیه به مطالعه می کنم》

      

8

        با سلام و درود 
《من این کتاب برای مطالعه توصیه می کنم 》
اول از همه ترجمه عالی و خوب 👍🏻 همراه با پاورقی ها و توضیحات لازم 
داستان کتاب با یک خانواده و مغازه آغاز می شود؛ زمان داستان به نوعی آخر الزمانیست؛ زمانی که همه چی نابود شده یا رو به نابودیست!
امید واژه ای غریب و ناامیدی آشنا ترین آشنایان است !
این کتاب، یک کتاب طنز سیاه می باشد؛ یک فانتزی سیاه تکان دهنده!
در قالب طنز دراماتیکی  که با آن مواجه می شویم قرار هست با پدیده تلخ خودکشی روبرو باشیم و شاید اندکی بیشتر به گزینه ها قرار داده شده روبرویمان فکر کنیم 🙂
خانواده تواچ که نسل هاست مغازه خودکشی را دارند اینجا هستن تا به شما اقلام و اجناس لازم برای خودکشی تونو برحسب علایق شما بدهند!از طناب و سم گرفته تا بلوک های سیمانی سنگین تا شمشیر و هاراکیری
🪢🗡⚗️🩸😯😯
آن ها حتی برای مراسم خاکسپاری شما هم گل میفرستند🪦⚰️🥀
اما باید بگم فقط فروش دارند و خدمات ندارند ❌️❌️ یعنی به شما کمک نمی‌کنند که جان خود را بگیرید 
آلن کوچکترین عضو این خانواده برخلاف کل خانواده پر از نشاط و پر امید است و هرچه قدر پدر و مادرش در تلاشند که او را سرکوب کنند، نمی توانند!!اما آیا آلن هم مثل اعضای خانواده می شود ؟؟آیا آلن کسی است که در آینده صاحب مغازه خودکشی می شود؟
📍نکته جالب کتاب نام شخصیت ها می باشد که همگی برگرفته از شخصیت های بزرگ که همگی خودکشی کردند می باشد! مثل مرلین ، ونسان ، آلن،ارنست ،....
اگر میخواین سرنوشت تواچ ها و مغازه خودکشی را بدونین حتما کتاب بخوانید 
اما قبل از خواندن بگم سطر های پایانی کتاب ضربه ای غیرقابل پیش بینی و خرد کننده وارد می شود 😱😱
اگر کتاب را مطالعه کردید حتما نظراتتون در زیر یادداشت بگید تا به دوستان هم کمک شود در انتخاب یا عدم انتخاب اثر برای مطالعه 

      

12

        با سلام و درود 
این کتاب جلد دوم و در ادامه داستان کتاب کتابفروشی موریساکی می باشد.
به شخصه جلد دوم را از جلد اول بیشتر دوست داشتم 😊
خب همانطور که از اسم پیداست فضای اصلی داستان ما یک کتابفروشی می باشد 📚
کتابفروشی دست دوم فروشی که نسل به نسل در بین اعضای خانواده از پدر به پسر مدیریتش واگذار شد و الان دایی ساتورو صاحب کتابفروشی می باشد 
تاکاکو که شخصیت اصلی و اول داستان ماست در جلد اول به خاطر مشکلاتش و با پیشنهاد مادرش به طبقه دوم کتابفروشی می رود اکنون یک کار جدید پیدا کرده و گاها آخر هفته ها و تعطیلات به دایی ساتورو در اداره کتابفروشی کمک می‌کند 
در این فصل ما شاهد بهبود تاکاکو و ایجاد دوستی و رابطه های جدید او هستیم البته که هنوز هم تاکاکو مشکلاتی دارد😉اما اینبار قرار هست از زندایی موموکو کمک بگیرد 
کتاب ترجمه روان و عالی دارد و داستان گیرای کتاب شما را جذب خواهد کرد که شده حتی یک روزه هم تمام کنید 😜😜😜
این کتاب را به شما که به فضای کتابفروشی و داستان های مربوط به خود کتاب ها علاقه دارید، پیشنهاد می‌کنم 
پ.ن.:دستمال کاغذی آماده داشته باشید 🥲
      

9

        با سلام و درود🌻
شاید اگر تو را در زمان و مکان دیگری می‌دیدم، اوضاعمون فرق داشت!
این کتاب همانطور که از عنوان مشخص هست راجب زمان صحبت می‌کند 
زمان که همیشه به عنوان عنصری مهم و غیرقابل برگشت ازش یاد می شود؛ زمانی که همه ی ما دوست داریم که می توانستیم به عقب برگردیم و اصلاحاتی را در زندگی مان انجام دهیم اما این امکان هنوز برای بشر میسر نشده است؛ گذشته در گذشته باقی خواهد ماند!
اما با اینکه در واقعیت نمی‌توان به گذشته برگشت در خیال ما ، در ادبیات و داستان هایمان، در رمان هایمان می‌توانیم اینکار انجام بدیم!!
می توانیم به گذشته برگردیم و تغییراتی را هرچند با قوانین خاص خودش انجام دهیم 🙂
چطور می شود بعد از این که کسی به قتل رسید از وقوع آن جنایت جلوگیری کرد؟
اواخر ماه اکتبر،جنیفر ،قهرمان ما که در نقش مادر و همسر و یک وکیل می‌شناسیم شاهد وحشتناک ترین اتفاق و رویداد زندگی اش از پشت پنجره خانه اش می شود!
پسرش،تاد، انسانی را چاقو می‌زند و او را می‌کشد!🔪😲
جنیفر و کلی،همسرش،که می بینند امشب در پاسگاه نمی توانند کاری کنند به خانه برمیگردند و می‌خوابند تا فردا اقدامات لازم را انجام دهند 
اما فردا صبح که جنیفر بیدار می شود می بیند به دیروز برگشته و هنوز جنایت رخ نداده!
آیا جنیفر می تواند جلوی جنایت پسرش را بگیرد و یا اینکه قرار هست عمیق ترین و سیاه ترین راز های زندگی برایش فاش شود؟؟
این کتاب معمایی به شدت خوبی داشت،روند کتاب با وجود ۳۶۰ صفحه کند نبود، گاها خواننده به استیصال جنیفر برای کشف حقیقت دچار می شد و کتاب پر از سورپرایز و غافلگیری بود !
ترجمه روان،قابل فهم و در یک کلام عالی 👏🏻👏🏻
اگر اهل رمان های جنایی و معمایی و به نوعی فانتزی برگشت به عقب هستید، این کتاب پیشنهاد می‌کنم 
پ.ن.:کتاب جایزه انتخاب گودریدز در سال 2022 را برنده شده👍🏻
goodreads CHOICE AWARDS 2022
ممنون از دوست عزیزم مبینا ‌که به من این کتاب امانت داد❤️🌹
      

7

        با سلام و درود
نوشتن يادداشت برای این کتاب برای من سخت بود واقعا!😅
ابتدا راجب ترجمه صحبت کنم؛ روان و قابل فهم و عالی 
همانطور که در پیشگفتار هم در خط اول گفته شده، این کتاب برای رده سنی نوجوان (۱۲_۱۴سال) کتاب جذاب تر ، مناسب تر خواهد بود 
برای من بزرگسال [به صورت کلی] کتاب جذابیت در شان خودش را نخواهد داشت و به قول گفتنی حوصله سربر خواهد بود😅😅
فکرکنم حالا بیشتر متوجه بشید چرا گفتم يادداشت نوشتن و امتیاز دادن سخته!!🥺
این کتاب داستانی از سفر کودکی به نوجوانی قهرمان داستان، کوپر، می باشد. کوپر که با احساسات تازه و بلوغ نوجوانی در حال سر و کله زدن هست 
و مشکلاتی را با دوستانش پشت سر می گذارد. و در این راه درس های تازه ای می آموزد.
دایی کوپر که ما بیشتر در بخش هایی از يادداشت های او در دفتر يادداشت دایی مواجه هستیم، به عنوان یک بزرگسال، راهنما در کنار کوپر هست و در‌ کنار تشویق او گاها به او تلنگر هم می زند.
در کل نظر شخصی خودم اینکه اگر در سن اول راهنمایی این کتاب میخوندم احتمالا بیشتر لذت می‌بردم و امتیاز بالاتری می دادم🤣
ممنون از توجه تون
پ.ن.۱:ممکنه شما بزرگسال باشید ولی باز هم کتاب دوست داشته باشید
پ.ن.۲: این داستان انیمه هم دارد؛از استدیو جیبلی 😊
پ.ن.۳: اگر فرزندی در پایه های پنجم،ششم ،هفتم،هشتم دارید این کتاب را پیشنهاد میکنم، جهت تهیه برای فرزند دلبندتون
      

11

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

بریده‌های کتاب

نمایش همه

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.