معرفی کتاب درنایی در میان گرگ‌ها اثر جون هور مترجم مهشید سجادی

درنایی در میان گرگ‌ها

درنایی در میان گرگ‌ها

جون هور و 2 نفر دیگر
4.3
16 نفر |
9 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

3

خوانده‌ام

18

خواهم خواند

45

شابک
9786225667815
تعداد صفحات
376
تاریخ انتشار
1403/1/1

توضیحات

        اثر پرفروش دیگری از نویسنده کتاب قصر سرخ، داستانی براساس واقعیت که ضربان قلب خوانندگان را بالا می‌برد. سال 1506، چوسان. مردم از فرمانروایی ظالمانه‌ی پادشاه یونسان رنج می‌برند؛ پادشاهی که سرزمینشان را به جولانگاه هوس‌های خود بدل کرده است. مردم زیر سلطه‌ی او لگدمال می‌شوند و توان مقابله ندارند. در این سرزمین آشفته، ایسول هفده‌ساله زندگی نسبتا امن و مرفهی دارد. هنگامی که خواهر بزرگ‌ترش، سویون، به قربانی جدید پادشاه بدل می‌شود، ایسول سرپناهش را ترک می‌کند و از سرزمین ممنوعه می‌گذرد تا به پایتخت برسد و او را نجات دهد. شاهزاده دهیون که تمام عمرش را زیر سایه‌ی هولناک برادر ناتنی‌اش، پادشاه یونسان، گذرانده و شاهد ظلم و ستم برادرش بوده است، تصمیم می‌گیرد یک بار برای همیشه راهی برای خلع‌کردن او پیدا کند. نفرت از پادشاه، ایسول و دهیون را با هم متحد می‌سازد تا خطرناک‌ترین قمار زندگی‌شان را رقم بزنند. 
      

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

لیست‌های مرتبط به درنایی در میان گرگ‌ها

یادداشت‌ها

با سلام و
          با سلام و درود 
تاریخ کره به دلیل التهاباتی که داشته برای من همواره از جذابیت خاصی برخوردار بوده و من رمان هایی از این قبیل که سعی دارن در قالب ماجرا بخشی از تاریخ را به تصویر بکشند، دوست دارم و می توانم از همین نویسنده رمان قصر سرخ و از آلیسون ویر مجموعه رمان هاش که تاریخ  تئودور ها و انگلستان را بازگو می کنند، نام ببرم و برای مطالعه پیشنهاد کنم. ☺️☺️
تاریخ همواره شاهد ظهور و سقوط پادشاهان، خونریزی ها، جنگ ها، کودتا ها بوده است و مردمان عادی قربانیان بی گناه بودند!
پادشاه یونسان که قرار بود ستاره ی درخشانی باشد تبدیل به جویبار خون شد و تمام اطرافيانش را در سایه ترس و مرگ قرار داد؛ تبدیل به انسانی دیوانه و هوس باز شد که توسط اشراف زادگان سقوط کرد!
اگر علاقه مند هستید که میزان دیوانگی پادشاه را در قالب یک فیلم ببینید پشنهاد من به شما فیلم پادشاه و دلقک محصول سال ۲۰۰۵ کره جنوبی می باشد و حتی می‌گم که قبل از مطالعه کتاب فیلم را ببینید![شباهت بالایی با کتاب دارد]
اما بریم سراغ کتاب درنایی در میان گرگ ها؛ داستان ما از دو شخصیت اصلی تشکیل می شود:ایسول و دهیون.
ایسول هفده‌ساله که زندگی نسبتاً امن و مرفهی داشته، درگیر ماجرایی ناگوار می شود؛ ماجرایی که سبب ترک سرپناهش  و  رفتن به پایتخت می شود.
و شاهزاده دهیون که تمام عمرش را زیر سایه‌ی هولناک برادر ناتنی‌اش، پادشاه یونسان، گذرانده و شاهد ظلم و ستم برادرش بوده است، تصمیم می‌گیرد یک بار برای همیشه راهی برای خلع کردن او پیدا کند.
دست سرنوشت این دو را در کنار هم قرار می دهد تا داستان را پیش ببرند و خطرناک‌ترین قمار زندگی‌شان را رقم بزنند!
 همانطور که اشاره کرده بودم،نویسنده کتاب با قصر سرخ یکی می باشد و همین مورد، مقداری مقایسه بین دو کتاب ایجاد می کند؛ روند و ماجرای این کتاب را من بیشتر از قصر سرخ دوست داشتم و هیجان بالا ولی منطقی بود. 
پرداختن به شخصیت های فرعی و داستان آنها در کتاب را پسندیدم و تصویرسازی خوبی با قلم نویسنده داشتم. :) و همچنین القاب اشاره شده به شخصیت ها نسبت به ذات درونی آنها توانایی بالای نویسنده در طنزپردازی سیاه را نشان می‌دهد و براوو دارد.👏🏻👏🏻👏🏻
اماااا پایان بندی درنا به نظرم کلیشه ای بود و راضی‌ام نکرد!![علت یک امتیاز منفی:(((]
در کل این کتاب روان و خواندنی و همراه کننده خواننده می باشد و قابلیت بالایی در سریع خوانش دارد😉😉 [در حدی که می‌توان نهایت ۳روزه تمام کرد].
ممنون از توجه شما در این هوای گرم🌻💚
پ.ن.:عکس فیلم پیشنهادی را براتون بارگذاری کردم.🙂
        

11

NJM

NJM

1404/5/11

          کتابِ عزیز من ازت کمال تشکر و قدردانی رو دارم چون اینقدر خوب بودی که تونستی منو از شر ریدینگ اسلامپ خلاص کنی:)
از همینجا اعلام می‌کنم که این کتاب می‌تونه گزینه خیلی مناسبی برای رهایی از ریدینگ اسلامپ باشه پس اگر دچارش شدید از خوندن این کتاب غافل نشید!
من اول از کتاب "قصر سرخ" خوندن آثار این نویسنده رو شروع کردم و خب اون کتاب هم حرفای قشنگی برای گفتن داشت،ولی درنایی در میان گرگ ها یک جورهایی نشون دهنده تکامل قلم این نویسنده بود. به طوری که باگ های کتاب قبلی اینجا دیگه مشاهده نمی‌شد.(قصر سرخ جلد اول این کتاب نیست و کاملاً مستقل هستند با نویسندهِ یکسان!)
کاراکترهای کتاب رو دوست داشتم و تونستم باهاشون ارتباط برقرار کنم. شخصیت های اصلی و فرعی به نظرم خوب پردازش شده بودن هرچند یک سری کاستی هایی وجود داشت ولی این از جذابیت داستان خیلی کم نکرد. 
همچنین روند کتاب خیلی قابل قبول بود و اینکه نویسنده توی فضاسازی داستانش بسیار عالی عمل کرد.(من خیلی قشنگ می‌تونستم اون جو خفقان آور رو با تمام وجود حس کنم.)
در نهایت توصیه می‌کنم که درنا بخونید و از ترکیب تاریخ،معما و عشق لذت ببرید:).

        

10

Satoru

Satoru

1404/5/12

«در دوران
          «در دوران تاریکی هر مادری مادر خودته هر بچه ای بچه‌ی خودته و هر خواهری خواهر خودت ... و هر غریبه‌ی نیازمندی یه دوسته.»
✨درنایی در میان گرگ‌ها اثر دیگری از نویسنده کتاب قصر سرخ 
در هر دو کتاب ما همون‌طوری که دنبال قاتل میگردیم و در بین صفحات تاریخ و حقایقش می‌گردیم یه داستان عاشقانه هم در جریان شکل گرفتن وجود داره و جذابیت بیشتری به کتاب می‌بخشه  مخصوصا برای علاقمندان این ژانر
💫 قلم خوب و روانی داره واقعا نویسنده و به سختی می‌تونید بذارید کنار وقتی دستتون می‌گیرید کتابی رو ازش بخونید هم قصر سرخ و هم درنایی در میان گرگ‌ها 
🌱 نسبت به قصر سرخ این کتاب پیشرفت کرده بود و شخصیت پردازی شخصیت‌های فرعی داستان بهتر انجام شده بود 
شخصیت‌های اصلی یا زوج کتاب قصر سرخ برای من دوست‌داشتنی‌تر بودن 
دهیون هم دوست داشتم تو درنا ولی با ایسول واقعا تا آخرش نتونستم ارتباط بگیرم 
ایسول بنظرم به آدمی بود که از اول بقیه براش همه‌ چی فراهم کرده بودن و بخاطر لطف زیادی که خانواده و خواهرش بهش کرده بودن به آدم خودخواه خودبین شده بود ؟
و تلاشی هم که برای نجات خواهرش می‌کرد از نظر من صادقانه نبود و نه از روی دوست داشتن و قدرشناسی بلکه صرفا برای آروم کردن عذاب وجدان خودش بود و با آخر کتاب هم مطمئن شدم از این حسم
🌙 وون‌شیک و یول هم شخصیت‌های قابل اتکا و دوستای خوبی بودن 
وون‌شیک کمک بزرگی بود واقعا برای ایسول و دهیون
✨ پایان بندی کتاب برعکس روند قبلی که داستان طی کرد بنظر من می‌تونست بهتر باشه و حس کلیشه‌ای بودن داد کمی اتفاقی که افتاد آخرای داستان
🌱 و درمورد تصویر سازی نویسنده هم بنظرم خوب عمل کرده و وقتی میخوندی کامل تو ذهنت هم به می‌دیدی صحنه‌ها رو
مخصوصا اگه کی‌دراما تاریخی دیده باشی خیلی برات راحته و متوجه میشی مثلا وقتی میگه مهره منظورش مهره چه شکلیه یا چیزای دیگه 
🌱و توصیه میکنم اول قصر سرخ بخونید بعد درنایی در میان گرگ‌ها ترجیحا
چون درنا بعد اون کتاب نوشته شده و شما اینطوری میتونید اون پیشرفت نویسنده هم حس کنید و هم اینکه اونم واقعا کتاب قشنگی بود و خب من اونو بیشتر دوست داشتم همون‌طور که گفتم بالاتر ( چون زوجش دوست‌داشتنی‌تر بود برام) 
ولی از طرفی هم از قلم نویسنده ایراد نمیگیرم بابت شخصیت ایسول به هر حال همه قرار نیست تو سختی رشد کنن یا تغییر چندانی کنن و آدم‌ بهتری بشن حتی آدما بدتر از قبل میشن گاهی
خواهر ایسول قابل احترام‌تر بود واقعا و من آخرش وایب شیپ با یول ازش گرفتم 😂
🍀نمره سه و نیم هم یک نمره بخاطر اینکه ایسول مورد پسندم نبود 
و نیم نمره بخاطر پایانش که بنظرم می‌تونست بهتر تموم شه و نظر شخصیه ممکنه برای شما پنج باشه
عکس یادداشت هم توسط خودم گرفته شده 🌱
تا یادداشتی دیگر بدرود🤗
        

23

mobina

mobina

1404/5/13

امید خطرنا
          امید خطرناک و عشق، مرگبار است.🥀

"درنایی در میان گرگ‌ها" دومین تجربه‌ی من از خوندن قلم جون هوره؛ نویسنده‌ای که با قصر سرخ باهاش آشنا شدم و از اون کتاب واقعا لذت بردم. به خاطر همین، رفتم سراغ "درنا" که خیلیا می‌گفتن توش قلم نویسنده پخته‌تر و دقیق‌تر شده—که به‌نظرم درست می‌گفتن و در ادامه بهش اشاره خواهم کرد.

داستان برمی‌گرده به دوره‌ی چوسان، سال ۱۵۰۶، توی زمان حکومت پادشاه یونسان. پادشاه ظالمی که دست به جنایت‌های زیادی زده: از گرفتن زمین‌های مردم برای ساخت شکارگاه شخصی، تا قتل اعضای خانواده‌اش و ربودن زن‌ها. پادشاهی که چوسان رو تبدیل کرد به جولانگاه هوس‌هاش و مردم هم هیچ کاری از دستشون برنمی‌اومد جز اینکه زیر سلطه‌ش له بشن.
توی این دنیای آشفته، ایسول—دختر ۱۷ ساله‌ای که تا اون موقع زندگی مرفهی داشته— وقتی می‌فهمه خواهر بزرگ‌ترش قربانی جدید پادشاه شده، راهی پایتخت می‌شه تا نجاتش بده. اونجا با دهیون، برادر ناتنی پادشاه، روبه‌رو می‌شه؛ کسی که سال‌ها شاهد ظلم‌های برادرش بوده. و این دو، با هم وارد خطرناک‌ترین قمار زندگی‌شون می‌شن.

⛩ اولین موردی که مثل "قصر سرخ" خیلی دوست داشتم، بازه‌ی تاریخی‌ای بود که نویسنده انتخاب کرده. جون هور با داستانش نه‌تنها سرگرم می‌کنه، بلکه خیلی خوب اون دوره‌ی تاریخی رو هم به تصویر می‌کشه. من قبل از خوندن کتاب اصلا از پادشاه یونسان و جنایت‌هاش خبر نداشتم، و اینکه یه داستان بتونه بهم همچین اطلاعاتی بده، واقعا برام لذت‌بخشه.
کنار این، فضاسازی کتاب هم خوب بود. اون فضای خفقانی که پادشاه به‌وجود آورده بود رو می‌شد حس کرد—هم از سمت مردم، هم از طرف درباری‌ها و مقامات. فقط دوست داشتم نویسنده یکم بیشتر به اتفاقات داخل قصر بپردازه. ولی در کل اون حس ترس و سرکوب رو می‌شد کاملا لمس کرد. 
مکان‌های داخل کتاب هم می‌شه گفت قابل تصورن و می‌شه باهاشون کنار اومد ولی همچنان یه سری سوال راجع به جزئیات فضاها برای من به وجود اومد ولی جوری نبود که اذیت‌کننده باشه.

👤مورد بعدی‌ای که می‌خوام بهش اشاره کنم، شخصیت‌پردازیه. حس می‌کردم نویسنده نسبت به "قصر سرخ" توی این کتاب پیشرفت کرده؛ حتی کرکترهای فرعی هم صرفا یه سری رهگذر نبودن که از کنار داستان رد بشن، بلکه بخشی از قصه بودن و حضورشون ملموس بود. بعضی‌هاشون حتی با کرکترهای اصلی گره می‌خوردن و مسیرشون یکی می‌شد.

👥 حالا راجع‌به شخصیت‌های اصلی…
ایسول، دختر ۱۷ ساله‌ای که از یه زندگی راحت اومده، یکی از ویژگی‌های بارزش سرکشی یا یاغی‌بودنش بود. خودش یه‌جا می‌گه: «نمی‌شه یاغی نبود. یه آدم به‌عنوان یه زن بین هزاران قانون زندانی شده، ولی هیچ‌کس بهم نمی‌گه چرا همچین قوانینی وجود دارن.» جمله‌ای که کاملا می‌شه باهاش همذات‌پنداری کرد.
با اینکه شخصیتش خوب ساخته شده بود، ولی من ازش خوشم نمی‌اومد. از همون اوایل کتاب بهش حس مثبتی نداشتم و هروقت به بخش‌های از دید ایسول می‌رسیدم، غر می‌زدم. یه‌جاهایی عصبیم می‌‌کرد چون یه اشتباه رو چند بار تکرار می‌کرد و هربار هم تاوانش رو می‌داد. به نظرم اول عمل می‌کرد بعد فکر می‌کرد، و همین باعث می‌شد هم خودش رو بندازه تو دردسر، هم بقیه رو. یه بخش‌هایی از رفتارش رو درک می‌کردم و متوجه می‌شدم چی باعث شده که به اینجا برسه، ولی یه بخش‌هایی واقعا برام غیرقابل پذیرش بود. در کل برای من شخصیت محبوبی نبود، ولی از نظر شخصیت‌پردازی، نویسنده کارش رو درست انجام داده بود.

دهیون، برادر ناتنی پادشاه، شخصیت بعدیه. کسی که سال‌ها خشونت برادرش رو از نزدیک دیده و سعی کرده تا جایی که بتونه جلوی اون همه ظلم بایسته. اوایل کتاب اون‌قدر راحت نمی‌شد باهاش ارتباط گرفت؛ سرد بود و بعضی رفتاراش هم عجیب یا سوال‌برانگیز. ولی کم‌کم که جلو می‌رفتیم و زاویه‌ی دیدش رو بیشتر می‌دیدیم، دلیل رفتاراش مشخص می‌شد و تبدیل می‌شد به یه کرکتر دوست‌داشتنی. از یه جایی به بعد، دهیون واقعا توی دل آدم جا باز می‌کرد، چه با حرف‌هاش که گاهی واقعا گرین‌فلگ بودن ✨، چه با تلاش‌هایی که برای ارتباط با ایسول می‌کرد. در مجموع، برای من از ایسول خیلی دوست‌داشتنی‌تر بود. (فقط یه اعتراض دارم: چرا انقدر فصل‌هایی که از زاویه‌ی دید دهیون بود کم بودن؟ اینو واقعا تا آخر کتاب با خودم غر زدم.)

❣رابطه‌ی بین ایسول و دهیون هم، از نظر سرعت و روند شکل‌گیری خوب بود و مشکل خاصی نداشت. ولی راستش کاپل قصر سرخ رو بیشتر دوست داشتم. =)) بخش زیادیش احتمالا به این برمی‌گرده که از ایسول خوشم نمی‌اومد.

📝 مورد آخر، روند داستانه. به‌نظرم یکی از نقاط قوت کتاب همین بود، چون می‌شد پخته‌تر شدن قلم نویسنده و اون تفاوت با کار قبلیش رو کاملا حس کرد. از همون اول یه معما مطرح می‌شه و بعد با همراهی کرکترها، کم‌کم وارد ماجرا می‌شیم و هر فصل یه تیکه‌ی جدید از پازل رو بهمون نشون می‌ده. این ریتم باعث می‌شه داستان کشش داشته باشه و آدم نخواد کتابو بذاره زمین.
ولی هرچی به پایان نزدیک‌تر می‌شیم، این ریتم یک‌کم افت می‌کنه و داستان می‌ره سمت یه مسیر قابل‌پیش‌بینی! راستش با تجربه‌ای که از "قصر سرخ" داشتم، منتظر بودم یهو همه‌چی سرعت بگیره و تو چند صفحه‌ی آخر همه‌چی جمع شه و یه پایان خیلی خوشحال و گل‌وبلبل تحویلمون بده. جون هور انگار واقعا علاقه‌ی خاصی به هپی‌اند داره!
توی این کتاب البته اوضاع بهتر بود. روند داستان تا نزدیکی‌های پایان کاملا منطقی و درست پیش می‌ره، ولی آخرش بازم یه‌کم کلیشه‌ای می‌شه.

در نهایت، درنایی در میان گرگ‌ها برای من تجربه‌ی خوبی بود. داستان اون‌قدر روان و جذاب بود که زود تمومش کردم و به نظرم اگه توی ریدینگ اسلامپ گیر کردین، این کتاب می‌تونه کمک‌تون کنه.💘

پ.ن این کتاب جلد دومِ "قصر سرخ" نیست و فقط نویسنده‌شون مشترکه؛ ولی من چون اون رو اول خونده بودم ناخودآگاه با هم مقایسه‌شون می‌کردم.
        

14

Daydreamer

Daydreamer

1404/5/14

این کتاب ر
          این کتاب رو به خاطر تجربه نسبتا خوبی که از "قصر سرخ"، کتاب دیگر نویسنده داشتم، انتخاب کردم و به شخصه از این انتخاب پشیمون نشدم چون این کتاب خیلی قوی تر و بهتر از قصر سرخ بود.(برای کتاب قصر سرخ هم یادداشت نوشتم اگر دوست داشتین میتونین اون یادداشت هم بخونین.)

فکر کنم چیزی که از این کتاب به ذهنم میاد اینه که نویسنده چقدر مهارتش بهتر شده، واقعا پیشرفت قلم نویسنده، سناریو پردازی، طراحی شخصیت و مکان و... خیلی از کتاب قصر سرخ بهتر شده بود و به نظرم همین نشون میده نویسنده برای این کتاب وقت بیشتری گذاشته. کلا یه ویژگی جالب نویسنده اینه که از یک رویداد تاریخی با استفاده از منابع معتبر و ذهن خلاقش به روایت تاریخ میپردازه و درواقع یک تیر و دو نشونه، شما یه داستان جنایی خوب رو علاوه بر یک رویداد تاریخی رو در غالب رمان گیرا می‌خونین.

پردازش مکان از قصر سرخ کمتر بود ولی نکته جالبش اینجاست لطمه‌ای به کتاب وارد نکرده این مورد و از لحاظ مکانی خواننده با مشکل مواجه نمیشه

پردازش شخصیت برام یه ویژگی عجیبی داشت و اینم اون بود که شخصیت مرد اصلی(دهیون) روند خیلی خوب و منطقی داشت و کاملا در قالب یه کاراکتر منطقی و قابل درک طراحی شده بود و به مرور توی روند کتاب بیشتر درکش می‌کردین و باهاش ارتباط برقرار می‌کردین ولی شخصیت اصلی زن(ایسول) به طرز اعصاب خرد کننده‌ای کاراکتر دوست نداشتنی داشت. به نظرم این مورد قطعا ضعف یا عدم توانایی نویسنده توی پردازش کاراکتر نیست ولی برام سواله که چرا کاراکتر رو باید اینقدر دوست نداشتنی، کله‌شق، بی اعصاب و کلی پوئن های منفی طراحی کنه و ویژگی های خوبش خیلی کم و تقریبا بروز ناگهانی داشته باشه؟ فقط میتونم بگم که فصل اخر کتاب شخصیت اصلی زن یه جنبه نرمال پیدا کرد و کل روند کتاب یک سری ویژگی های منفی بود که بعضی اوقات بروز ویژگی های مثبت رو داشتیم، همین باعث شد خیلی شخصیت زن اصلی رو دوست نداشته باشم با وجود اینکه یه سری ویژگی های خوبی هم داشت ولی خب مثل کاراکترای قصر سرخ نتونستن نظرمو جلب کنن. گرچه این نکته‌ای که اشاره کردم یه کم سلیقه‌ایه و قطعا ربطی به قلم نویسنده نداره.

یه چیزی که کتاب رو برام دوست داشتنی‌تر می‌کرد این بود که شخصیت های فرعی هم به شدت پردازش خیلی خوبی داشتن، در حدی که مثل کاراکتر اصلی شما می‌تونستین باهاش ارتباط برقرار کنین و باهاشون همراه بشین.

روند جنایی داستان کاملا منطقی و جذاب بود. نحوه دیتا دادن نویسنده باعث شده بود هیجان کتاب از همون اول و حتی تا اخر کتاب حفظ بشه و به شخصه از ارتباط دادن کوچیک ترین دیتاها به پرونده اصلی خیلی خوشم اومد و صرفا نظر شخصیم درمورد این بخش این بود که اگر اون مرحله‌ای که معما حل میشه یه کم هیجان و شکوه بیشتری داشت خیلی بهتر میشد.

درمورد پایانش خب دقیقا مطابق سبک نویسنده بود ولی خب خیلی مورد پسند من نبود بازم ولی ولی پایان این کتاب قطعا از پایان قصر سرخ بهتر بود.

درکل کتاب رو هم به کسایی که از رمان های جنایی لذت میبرن پیشنهاد می‌کنم هم به کسایی که از داستان های تاریخی خوششون میاد، ترکیب این دو ژانر باعث شده این کتاب جذابیت خاص خودشو داشته باشه و قطعا ارزش فرصت دادن رو داره.
        

24

(دو بند آخ
          (دو بند آخر؛ حاوی قسمتی از داستان است.)

بدون‌شک حداقل یک بار نام «افسانه جومونگ» به گوشَت رسیده‌است. شاید هم مثل دایی و پدر من از طرافداران پروپاقرص این سریال باشی و سالانه آن را از شبکه‌ی تماشا، تماشا کنی!
علاقه من به فیلم و سریال های کره‌ای از تلویزیون ملی شروع شد و بعدها مستقل شدم و خودم سریال‌ها را برای تماشا، انتخاب کردم. عجیب و جالب است، اما سریال‌ها را هم مانند کتاب‌ها، از نام‌شان انتخاب می‌کنم و اغلب با سلیقه‌ام همخوانی دارد. مثل نام این کتاب و تصویرش که مرا به خود جذب کرد.

این دومین کتاب از فرهنگ آسیای شرقی و اولین رمان کره‌ای است که خواندم. تجربه‌ی جالبی بود که خواندن آن تفاوتی با دیدن سریال نداشت. کتاب را می‌خوانی؛ گویا داری آن را تماشا می‌کنی! تاریخِ داستانی؛ از چوسان،در میان صفحات که از قلم نویسنده بر روی کاغذ، کلمه به کلمه نقش بسته است.

مانند همه‌ی سریال های تاریخی کره‌ای: یک زوج که در بدترین حالت با یکدیگر آشنا می‌شوند. از یکدیگر متنفر می‌شوند. عاشق یکدیگر می‌شوند. برای هم جان می‌دهند. برای رسیدن به یکدیگر، در کشاکش جنبش های فرهنگی و سیاسی تلاش می‌کنند. از یکدیگر دور می‌شوند و به هم نزدیک می‌شوند. و در آخر همگی شاد و خندان صحنه‌ی آخر را در معرض دید تماشاچیان می‌گذارند!!! و تمام.
یک داستان جنایی حقیقی در میان کلمات با پایان بندی نامناسب! داستان قوی شروع می‌شود،‌قوی ادامه می‌یابد، گره‌های داستان زیبا و کنجکاو کننده بیان می‌شوند و زیبا و هوشمندانه باز می‌شوند و به یک واقعیت  کاملا شوکه کننده ختم می‌شود. اما برای اینکه دل خواننده نشکند، مانند نویسنده‌ی همه سریال‌های کره‌ایِ مخصوصِ نوجوانان پایان شاد را به زندگی عاشق و معشوق قصه‌ اضافه می‌کند!!!!
        

24

•آکانه•

•آکانه•

21 ساعت پیش

رمان ۸۰ در
          رمان ۸۰ درصدش تاریخی بود، برای تیکه های عاشقانش کلی منتظر میموندم که همین باعث میشد کتابو بذارم کنار و نتونم سریع تمومش کنم. اگه کیدرامری هستین که کارش دیدن سریالای تاریخی-عاشقانست پیشنهادش می‌کنم.🦋

اونایی که این کتاب رو دوست داشتین بهتون کیدرامای (My dearest/ عزیزترینم) رو پیشنهاد می‌کنم.
سریالش شباهت بدجور زیادی با داستان این کتاب داره و مثل کتاب اشکتون رو درمیاره.
جملات موردعلاقم از این کتاب:
______
فصل ۱۶
ایسول لباس سفید و تمیزی به تن داشت و موهایش مانند آبشار سیاهی از شانه‌هایش جاری بودند.
دهیون زمزمه کرد: شبیه یه روح انتقامجو شدی.
ایسول پاسخ داد: و شما از اون آدمایی هستین که تا ابد با خشم تعقیبشون می‌کنم.
______
فصل ۲۵
ایسول گردبند را از دور گردنش باز کرد و گفت: بگیرینش،فکر کنین یه جور طلسمه که می‌تونه از شما محافظت کنه.
دهیون در نهایت با تردید جواهر بدلی را پذیرفت و گفت: تو خرافاتی هستی.
ایسول گفت: بالاخره باید به یه چیزی باور داشته باشیم. باید بعداً به من پسش بدین. بهتره همینطور باشه؛ وگرنه تا ابد روحتون رو تسخیر می‌کنم.
🥯💙
خدانکنه فصل ۲۹ رو شانسی باز کنین چون اسپویل خالصه😂گفتم هشدار بدم اگه عادت دارین قبل از خوندن ورق بزنین این صفحه رو باز نکنین.
        

4