روزی روزگاری سه بچه بودند.....
پیچش های ناگهانی کتاب یکی از بهترین قسمت ها بودند نقاط قوتی که به یاد ماندنی هستند فوق العاده به یاد ماندنی
شخصیت پردازی ها عالی بودن در حدی اگه جانی ، مرین و یا گت رو توی خیابون ببینم نه از روی ظاهر بلکه از روی رفتار هاشون میتونم تشخیصشون بدم ولی کیدنس نه از اول تا آخر کتاب ازش متنفر بودم و راستش رو بگم دلیل خاصی نداشتم ولی شاید با اتفاقات آخر کتاب کمی درکش کرده باشم
در آخر میتونم بگم که فضا سازی بقدری خوب بود که من هفده تابستان در جزیره ای زندگی کردم که عاشق خودش آدم ها و خانه ها و یا بهتر بگویم عمارت هایش بودم
جدا نمیتونم حسمو به این کتاب توصیف کنم چون توصیف یه زندگی خیلی سخته و ممکنه خیلی چیزا جا بمونه خیلی چیزا....
یکی ازکتابایی که جوری اشکمو در اورد که انگار داشتم برای یه اتفاقی تو واقعیت اشک میریختم و جادوگر سیاه را کمی درک میکردم