به یاد گرگ های بیابان ؛
آلفا ، گاما و بتا
و تمام کسانی که در راه (نجات دادن عزیز ترینشان ) فدا شدند
همینطور تصادفی این کتاب رو شروع کردم اما نمیدونستم که چقدر قراره درگیرش بشم
این کتاب از اون دسته کتاب هایی بود که نویسنده علاقه شدیدی به کشتن و فدا کردن شخصیت ها داشت و شاید این روند رو جذاب کرده بود
نویسنده کتاب رو طوری نوشته بود که خواننده طوری مجذوب شخصیت های میشد که احساس میکرد داره در کنارشون زندگی میکنه و مرگشون تاثیر زیادی روی خواننده میگذاشت
در اواسط داستان وقتی روایت از سایدا به لیا برمیگشت کمی داستان بی هیجان تر میشد و انگار وقایع احساس نمیشد اما در آخر اینطور نبود و به نظر من کمی نوع روایت و قام نویسنده عجیب و خاص و در بعضی اوقات آزار دهنده بود
این کتاب جز کتاب هایی هست که خوندنش رو به هرکسی که هیجان ، زیبایی و غم شدید میخواد میتونم پیشنهاد کنم
و حقیقتا نمیتونم حسم به این کتاب رو توصیف کنم ، غمم رو ابراز کنم و علاقه شدیدم به موضوع داستان ، شخصیت های فوق العاده و یادگاری های این کتاب ثابت کنم
امیدوار و مطمئنم که از خوندن این کتاب نه تنها پشیمون نمیشید بلکه این کتاب جز کتاب های مورد علاقه تون قرار میگیره
شخصیت های مورد علاقم ؟
الفا ، گاما ، بتا ، سایدا ، کاپیتان ، مرگاس ، شاگ ، افجل و شاید لیا ( امیدوارم کسی رو جا ننداخته باشم)