کتاب شب های روشن از داستایفسکی یکی از کتاب های کلاسیکی بود که باهاش ارتباط گرفتم و چون تعداد صفحاتش کم بود خیلی سریع تموم شد .
یادمه از بچگی همیشه و همیشه دنبال داستان هایی با پایان تاثیر گذار و صد البته متفاوت بودم. (الانم هستم😄)
اونایی که وقتی تمومش میکنی یهو یه شوکی بهت وارد بشه ، انگار تازه به اوج داستان رسیده باشی که یهو.... داستان یا کتابت تموم میشه ...(اینجاست که افسردگی قالب میشه 🫠)
و من این ایده رو توی این کتاب دیدم . غمی که در پایان این کتاب برای شخصیت اصلی به وجود اومد حداقل یک بار برای هممون در مسائل کوچک و بزرگ زندگیمون اتفاق افتاده . حس اضافی بودن یکی از بدترین احساساتیه که میتونیم تجربه کنیم .
و در نهایت اینکه این کتاب به شدتتت واقع گرایانه بود و این پیام رو میرسوند که همیشه اوضاع به کام پیش نمیره ...:(
ببخشید که یکم طولانی شد☺️💗