نگین جعفری

تاریخ عضویت:

مرداد 1403

نگین جعفری

@NeginJafari

9 دنبال شده

20 دنبال کننده

                جایی برای کتاب‌ها از تابستان ۱۴۰۳ 
              

یادداشت‌ها

نمایش همه
نگین جعفری

نگین جعفری

4 روز پیش

        جایی نوشته بود:
"دوستی با بعضی آدم‌ها مثل نوشیدن چای کیسه‌ای‌ست.
هول هولکی و دم دستی برای رفع تکلیف .اما خستگی‌ات را رفع نمی‌کند.دل آدم را باز نمی‌کند. خاطره نمی‌شود.

دوستی با بعضی آدم‌ها مثل خوردن چای خارجی است.
پر از رنگ و بو.
این دوستی‌ها جان می‌دهند برای خاطره‌های دمِ دستی..
این چای خارجی را می‌ریزی در فنجان،می‌نشینی با شکلات فندقی می‌خوری و فکر می‌کنی خوشحال‌ترین آدم روی زمینی.
فقط نمی‌دانی چرا باقی چای که مانده در فنجان بعد از یکی دو ساعت می‌شود رنگ قیر... سیاه ...

دوستی با بعضی آدم‌ها مثل نوشیدن چای سرگل لاهیجان است.
باید نرم دم بکشد.
باید انتظارش را بکشی.
باید برای عطر و رنگش منتظر بمانی.
باید صبر کنی.
آرام آرام مقدماتش را فراهم کنی.
باید آن را بریزی در یک استکان کوچک کمر باریک.
خوب نگاهش کنی.
عطر ملایمش را احساس کنی و آهسته، جرعه جرعه بنوشی‌اش و زندگی کنی..."

کتاب‌های آقای نادر ابراهیمی برای من چایی‌ست که اگرچه دوست دارم همه را لاجرعه و تا انتها سربکشم،اما اکنون لذت آهسته،جرعه جرعه نوشیدن‌شان و زندگی کردن برایم بیشتر است.

پ.ن:از بین همه‌ی کتاب‌های آقای نادر ابراهیمی(حتی آن‌هایی که خیلی بیشتر از این کتاب دوست‌شان دارم)،یادداشت را لای این کتاب می‌گذارم که می‌دانم افراد کمتری آن را خواهند خواند.

۱۳ خرداد ۱۴۰۴
      

0

        جهانیان
همه گر تشنگان خون منند،
چه باک ،زان همه دشمن
که دوست دار تویی...

در مورد نویسنده به این بسنده می‌کنم که ، آرتور کوستلر درباره نویسنده که نقاش هم هست(شاید هم برعکس) می‌گوید"فرد اولمن در نوشتن چنین رمان کوچکی بسیار موفق بوده است؛شاید از این رو که مانند همه‌ی نقاشان خوب می‌داند چگونه جزییات تصویری را می‌خواهد بکشد در چارچوب محدود بوم جا دهد،حال آن‌که نویسندگان،متاسفانه،برای نوشتن تا بخواهند کاغذ در اختیار دارند."
این کتاب را برای بار دوم خواندم.
روایت دو هم‌کلاسی با دوستی ساده و پاک دوران نوجوانی،که جهان به یکی لقب خاندان اشرافی می‌دهد به دیگری لقب یهودی فراری،آن‌ها را از هم جدا می‌کند...
نویسنده نوشته"در نوشتن عبارت((دوستی که حاضر باشم جانم را فدایش کنم.))دو دل بودم.اما پس از گذشت سی سال هنوز معتقدم که گزافه نمی‌گفتم و به راستی حاضر بودم،حتی با خوشحالی،که به خاطر  یک دوست بمیرم."

عجب از کشته نباشد به در خیمه دوست
عجب از زنده که چون جان به در آورد سلیم
      

2

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.