لونآ-مِه گون‌ِ دربار

لونآ-مِه گون‌ِ دربار

@Lunalily

17 دنبال شده

41 دنبال کننده

                ‹ دنیا که به پایان برسد، رویاها دنیایی دیگر خواهند ساخت. ›




- از آسمان خاکستر می‌بارید!
              
https://youtube.com/@lunalilith-e1w?si=6LihwY01fypt_sWE
https://youtube.com/@lunalilith-e1w?si=6LihwY01fypt_sWE
https://youtube.com/@lunalilith-e1w?si=6LihwY01fypt_sWE

یادداشت‌ها

نمایش همه
        ۲۲ فروردین ۱۴۰۳
مجموعه مه زاد هم بعد از یک سال تموم شد.
هیچوقت دلم نمی‌خواست تمومش کنم، تنها چیزی که الان برای گفتن دارم اینه که... من تغییر کردم. فکر نمیکنم دیگه آدمی بشم که قبل از خوندنش بودم، فکر نمیکنم دیگه اون آدم رو بشناسم.
راستش قلبم شکسته:) نمیتونم توصیفش کنم و بگم چه احساسی دارم. همزمان شاد ترین و غمگین ترین پایان دنیا بود و احساس میکنم ویرانگر درون من رو از هم پاشونده، همون کاری که با وین کرد؟
وین. وین.وین :) بعد از کلسیر دوست داشتنی ترین و مورد علاقه ترین شخصیت برای من وین بود. مهم نیست چه اتفاقی بیوفته، وین تا ابد قهرمان منه تو نمیتونی نظرمو عوض کنی. 
کلسیر بهم یاد داد وقتی همه چیز نابود شده لبخند بزنم، بهم یاد داد که اون امیده و کسی که ″امید″ باشه رو با هیچی نمیشه کشت، نه با نیزه و نه با خنجر. 
کلسیر بهم یاد داد که چطور روی پای خودم بایستم و حتی وقتی از درون باور ندارم که یک قهرمانم، برای بقیه یک قهرمان باشم. چطور همه چیز رو مدیریت کنم و از خودم چیزی بسازم که شکست ناپذیره، مهم نیست از درون چقدر شکستنی شدم. مهم نیست اگه فکر میکنم اون قهرمانی نیستم که باید باشم:)
و وین بهم یاد داد چطور اعتماد کنم ولی زنده بمونم... چطور قوی باشم، چطور نزدیک کسایی بمونم که بهم نیاز دارن. چطور سرگذشت دردناکم رو به نقطه قوتم تبدیل کنم.
راستش فکر میکنم قراره تا ابد بخشی از وجودم رو توی این کتاب جا بذارم، بخشی از وجودم متعلق به مِه باقی میمونه. همون مِهی که از بین خاکستر بالا میاد و من رو در بر میگیره و بهم قدرت میده، من رو پنهان می‌کنه و از من محافظت می‌کنه.
یک جورایی تک تک شخصیتا رو با عمق وجودم درک کردم و الان که همه چیز تموم شده من خالی ام، انگار همه چیزو از دست دادم. اما هنوزم این کتاب توی قلب من ادامه داره و هنوزم اونا پیش منن. 
سندرسون به طرز بی رحمانه ای دقیقا می‌دونه داره چیکار میکنه، اگه می‌تونستم برای این دنیا یک خدا انتخاب کنم قطعا اونو انتخاب میکردم، احتمالا زنده نمیموندم اما با وجود کار های وحشتناکی که ازش بر میاد بهش اعتماد دارم. (هرچند هیچوقت قرار نیست ببخشمش.)
به امید روزی که قهرمان دوران رو پیدا کنیم، به امید مِه که میبینه و میشنوه، به امید وین، الند، سیزد، اسپوک و دوباره...
 به امید کلسیر، نجات یافته هتسین که من رو نجات داد...
      

1

5

        خب خب.
احتمالا بعد از خوندن این کتاب قراره به دو دسته تقسیم بشین.
 دسته اول کسایی هستن که اصلا باهاش حال نکردن و داستانشو سطحی و میدونن و زده شدن، دسته دوم هم کسایی هستن که جذبش شدن و به طرز عجیبی براشون جالب بوده. 
این که شما توی کدوم دسته قرار میگیرید به سلیقتون، نوع کتابهایی که میخونید و مودتون بستگی داره. من خودم کتاب های مورد علاقم فانتزی-حماسی های سنگینی مثل مه زاده اما جزو گروه دومم. وقتی این کتاب رو شروع کردم با یک دید منفی رفتم سمتش، چون ترند بود گارد داشتم نسبت بهش اما دیدم به طرز عجیبی دارم جذبش میشم و از خوندنش لذت میبرم. به عنوان یه فانتزی سبک و دوست داشتنی، مثل یه زنگ تفریح کتابی بود برام که برخلاف تصوراتم اوقات خوبی رو باهاش گذروندم. بنظرم اگه انتظاراتتونو ازش پایین بیارید و شل بگیرید از داستانش لذت میبرید🙂😂
یکی از نکات خوبش هم این بود که منو از ریدینگ اسلامپی خیلی خیلی طولانی درآورد. وایبش هم مثل داستان های دیزنی بود و یکم منو یاد کاراوال هم انداخت. (فقط یکم) خلاصه که همه چیز به همون اول ماجرا بستگی داره. یا دلتونو میزنه و باهاش ارتباط نمیگیرید و میفهمید  که قرار نیست با کل مجموعه ارتباط بگیرید. یا همون اول به دلتون میشینه و درگیر شخصیتاش میشید. من که از روند ملایمش و شخصیتاش(به خصوص شنِ عزیزتر از جانم) لذت بردم و روند داستانیش رو هم دوست داشتم. یکم کلیشه بود ولی از کلیشه بودنش لذت می‌بردم. You don't seem to understand 
 (فقط چون حرصم گرفته می‌خوام اعلام کنم که بعضی جاها دلم میخواست از دست رن سرمو تو دیوار بکوبم.)
      

13

        
چجوری میتونم به این مجموعه نمره بدم؟
این کتاب، قلب منو مال خودش کرده، من عاشق همه چیزشم. عاشق سیستم جادویی پیچیده و عجیبش، شخصیت های دوست داشتنی و عمیق، طرح غیر قابل پیش بینیش، فضا سازی دارک و مه آلود. چطور میتونم عاشقش نباشم؟!
این جلد رو حتی از جلد اول هم بیشتر دوست داشتم، رشد شخصیتی کاراکتر ها خیلی ملموس و واضح بود، مخصوصا وین.... وین برای همیشه قهرمان من میمونه:)
هرچند من نسبت به تک تکشون حس تعلق دارم.
الند، اسپوک، بریز، هام، کلابز، سیزد (و تیندویل عزیزم) و حتی زین... 
البته باید بهتون هشدار بدم که سندرسون خیلی بی رحمه، احتمالا اگه من شخصیتی توی این کتاب بودم زیاد دووم نمیاوردم.
پایان پیش بینی ناپذیری هم داشت که فکرشو نمی‌کردم و باعث شد مشتاق تر بشم که برم سراغ جلد بعدش، خیلی خفن بنظر میرسه.
اما فکر نکنم هرگز واقعا بتونم از این کتاب دل بکنم. من جزوی از مِه شدم، جزوی از خاکستر و دود. شاید هیچوقت نتونم یه مه زاد باشم اما بخشی از روحم توی این مجموعه بجا میذارم و هرموقع دنبال خودم گشتم، خودمو بین تار و پود مِه ردای وین، بوی سکه های فلزی، رطوبت مِه و آرامش شب پیدا میکنم:)
برای امید به کلسیر، نجات یافته هتسین که منو نجات داد.
      

20

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.