بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

حسین گلستانی

@HoseineGolestany

1 دنبال شده

148 دنبال کننده

                      نقشه‌برداری خوندم
به کتاب و سینما علاقه دارم
سرباز کوچک امام
                    

یادداشت‌ها

نمایش همه

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز باشگاهی ندارد.

بریده‌های کتاب

پست‌ها

فعالیت‌ها

            فکر میکنم که بعد از تقریبا دوسال سراغش رفتم. چیز خاصی درموردش نمیگم چون که معمولاً این‌جور کتاب‌ها چیزی فراتر از عشق و جنون و دوری و فراق و این چیزها نمیگن. البته این رو بگم که این درمورد کتاب‌هایی که با عنوان ادبیات کلاسیک شناخته میشن نیست. خلاصه؛ من عاشق اینم که یکی برام داستان بگه، داستان بخونم، داستان گوش بدم، داستان بگم. از این برام جذاب‌از اینه که جزئیات داستان رو بخونم؛ حالا بلندی‌های بادگیر این ویژگی‌ها رو داشت، من خودم رو به جای راوی داستان گذاشتم که یک پیرزن خدمتکار داره براش داستان و سرگذشت اربابان اون نواحی رو میگه! گاهی به هیجان می‌اومدم، گاهی اعصابم خراب میشد، گاهی حوصله‌م نمیکشید که ادامه بدم، اما این عشق به خوندن داستان! و جزئیات من رو سمت خودش کشوند و به نظرم بلندی‌های بادگیر این چیزایی که گفتم رو داره. ارزش خوندن داره؟ بله؛ پشیمون نمیشید از خوندنش و ممکنه لذت هم ببرید. قبل از این که این متن رو بنویسم، یه نگاهی به نظرات دوستان انداختم، دیدم نظرات متفاوته، یکی گفته نخونید، یکی گفته بخونید، اما من میگم حتما بخونید، اگر عاشق داستان هستین.  عشق، جنون، سردرگمی، عاشق، معشوق، پول! همه این‌ها توی بلندی‌های بادگیر هست. بخونید بخونید و بخونید!
          
            کتاب در میان گمشدگان شامل 6 داستان کوتاه است. 
"شاون قصه ی زنها و مردها و بچه هایی را تعریف میکند که مانده اند کدام تصمیم کدام انتخاب و کدام حادثه آنها را به جایی که هستند کشانده است. از خانواده هایی میگوید که خود را میان رنج ها و آلام این دنیای آشفته ی مدرن گمشده یافته اند و به حکم غریزه می کوشند همچنان با هم بمانند. 
معمولاً پیش از این که هر داستان را شروع کنیم مرگ بیماری مشکلات روانی یا چیزهایی از این قبیل خانواده ی شخصیت اصلی را از هم پاشیده و کسانی که در این میان بیش از همه زجر میکشند نوجوانان سردرگمی هستند که انگار وسط یک میدان مین تلوتلو میخورند آدمها زل می زنند به قلب وقایعی که برایشان رخ داده است و هر چه را که میبینند تعریف میکنند.
موضوع و فضای کتاب برایم یادآور فیلم افتر سان بود. 

در یادداشت مترجم آمده :
در داستان های دن شاون، "گذشته" همیشه یک "حال" بزرگ است و حضورش حتی اغلب پر رنگ تر از "حال"
به چشم می‌آید.

.
.
.
درباره قلم شاون:
دن شاون در توصیف عمیق ترین احساسات و تجربیات درونی واقعا مهارت دارد.
میتوانید حداقل با چند کاراکتر داستان ارتباط برقرار کنید.
در جای جای داستان از این توصیفاتِ نزدیک به تجربیات شخصی خودتان به وجد میایید و لذت می‌برید. 
کتاب را تقریبا به همه پیشنهاد میکنم 
به خاطر موضوع کتاب که شاید همه یا با آن درگیریم یا آن را پشت سر گذاشته و با  آثار آن دانسته یا نادانسته در زندگی کلنجار می‌رویم. 
در ضمن کتاب کوتاه و خوش خوان و روان است. 
من دو داستانش را بیشتر دوست داشتم :
 "پایان در خور" و "پشیمان".
9/10



بخشی از کتاب: 
با خودم گفتم این اتفاق برای من نخواهد افتاد. من هیچ وقت نمی گذارم بچه هایم از من متنفر شوند.
حالا که آنها دارند بزرگ میشوند میدانم نفرت احتمالی است قطعی در انتهای تونل دور و دراز پدر و مادر بودن و گمان میکنم کار چندانی هم نمی شود کرد.
          
            معمولا جلد دوم مجموعه ها از جهاتی بهتر از جلدهای  اول هستند. مجموعه پادشاه جهان هم از این قاعده مستثنا نیست.ایده‌ای که  در جلد اول به صورت خوب بیان شده بود، در این جلد بهتر بهش پرداخته شده و کشش و روانی بیشتری دارد؛ به طوری که زمان کمتری طول می‌کشید تا خواننده جذبش و باهاش همراهی کنه. این اتفاق حتی برای منم افتاد.جلد دوم آن قدر منو با خودش میکشوند که به زور می تونستم کنار بذارمش. شخصیت‌پردازی کتاب از جلد اول قوی‌تر شده ولی باز هم از جهاتی ضعف داره. به عنوان مثال در بعضی جاها به باهوشی شخصیت اول که تاکید خاصی روش می شد شک میکردم. یکی از ضعف‌های دیگه در مورد شخصیت‌‌ها نپرداختن به ۲ ایزد قدرتمند ایزاناگی و ایزانامی بود که توقع توضیحات بیشتری ازشون داشتم. در چاپ کتابی که من داشتم هم اشتباهات تایپی دیده می‌شد ولی چون تعدادشون کم بود قابل صرف نظره. در کل ایده کتاب ایده بسیار قوی‌ایه به خودش می تونه به تنهایی نمره ۱۰ از ۱۰ رو کسب کنه ولی جای کار داشت که بیشتر بهش پرداخته بشه. در هر صورت این کتاب کتابیه که دانش عمومی در مورد اساطیر ژاپنو بالاتر میبره و ارزش خوندن برای یک بار رو دارد نمره من به این کتاب ۴ از ۵ هستش با چیزی که در این کتاب می بینم، باید منتظر حضور بهترین از نویسنده محترم، جناب آقای نیما کهندانی در جلدهای بعدی باشیم.
          
            راگناروک نزدیک است ؛ رستاخیز نزدیک است...
همه چیز به مبارزه سوم بستگی دارد و او بر سر دوراهی است. جدال پایان‌ناپذیر پادشاهی جهان و انجمن پاترا بر سر یافتن و جهت‌دهی مبارزان ادامه دارد و این بار بر سر مبارز سوم است ؛ پسری از دانمارک قسمتی از اسکاندیناوی قدیم مهد اساطیری چون ادین ثور و لوکی.
مطابق سیر عادی داستان در دو جلد قبل ، مبارزه سوم به آسگارد منتقل می‌شود در آنجا زیر نظر ساحر اعظم واناهیم و با نظارت شخص ادین تعلیم می‌بیند ، در مورد عنصرش می آموزد و در آخر سلاحی به او می‌دهند که قدرت کشتن ایزدان را هم دارد. به هر حال برای جلوگیری از اندیشه‌های شرارت بار لوکی باید خطر کرد‌.
همزمان در اروپا ، فحشا بیداد می‌کند. شخصی که به روباه سفید معروف است ، مسبب اصلی این اتفاق است. از طرفی دیگر فردی کنترل برخی از کشورهای اروپایی را به دست گرفته و همچنان به فتح قاره اروپا مشغول است. جهان در آشوب توصیف ناپذیر به سر می‌برد...
خودتون بگین وقتی آقای کهندانی از بین ۴ جلد چاپ شده تاکید می‌کنند که جلد مورد علاقه شون طوفان مرگه ، دیگه چه انتظاری میشه داشت؟
داستان روانی بیشتری پیدا کرده و جذابیتش بیشتر شده. به شخص از همون صفحه اول باهاش همراه شدم. تبحر نویسنده در پیچش های داستان مشهوده. یکی دیگر از نکات مثبت این جلد استفاده نویسنده از فارسی سره است. زبانی که امروزه به تقریب هیچ استفاده ای ازش نمیشه. آقای کهندانی برای بیشتر آشنا کردنمون با این زبان تمامی گفتار های بزرگ ایزدان اسکاندیناوی، ادین را به این زبان نوشته اند و برای درک بهتر معانی آنها را زیر نویس کرده و برای هر کدام توضیحی مختصر آورده‌اند. داستان این جلد آن چنان مخاطب را به خود جذب می کند که فرد به سختی می‌توانند کتاب را کنار بذاره و رفته رفته این جذابیت بیشتر می‌شود.
نویسنده بارها و بارها چیره‌دستی خودش رو در جای جای کتاب نشان داده و عرض اندام کرده. شکل دادن شخصیت ها ، آشنایی بیشتر باهاشون و حتی لحن عامیانه بعضی از آنها از نکات مثبت این کتاب هستند. حتی برخی از رفتارهای بعضاً منفی شخصیت ها به کامل‌تر کردن سیر داستان کمک میکنه. ولی چیزی که خیلی منو اذیت کرد رابطه‌ای بود که بین دو مبارز آب و باد تشکیل شد ، اون هم در عرض یکی دو روز o-0 .میگن عشق در نگاه اول ولی نه تا این حد :).
این کتاب کتابیه که قشنگ معلومه روی اون وقت گذاشته شده ؛ خون دل ها سرش خورده شده ؛ ضجه ها زده شده ؛ خونها درش ریخته شده...
 کتابی که مخاطب با عصبانیت شخصیت ها عصبانی ، با خوشحالی آنها خوشحال و گاهی هم از دستشون حرص میخوره. امیدوارم شما هم از خوندن این مجموعه و بخصوص این دل نهایت لذت را ببرید.
          
ان‌شاالله شماهم در قله‌های چابهار کتاب بخونی 🤣