مغز اندرو

مغز اندرو

مغز اندرو

ئی. ال. دکتروف و 1 نفر دیگر
3.6
10 نفر |
5 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

13

خواهم خواند

11

«مغز اندرو» آخرین شاهکار تکان دهنده خالق «رگتایم»، «بیلی باتگیت» و «کتاب دانیل» است که ما را با خود به سفری اعجاب انگیز درون مغز مردی می برد که بیش از یک بار در زندگی باعث بلاهای خانمان سوز برای دیگران شده است.

یادداشت‌های مرتبط به مغز اندرو

        خب این کتاب رو اصن قرار نبود شروع کنم :| ولی چون نمیتونم بیکار بشینم تصمیم گرفتم بخونمش.

کلن ماجرای کتاب درباره شخصیتی ست که داره اتفاقاتی که توی زندگیش رخ داده رو برای یه روانشناسی توضیح میده. اولای داستان خیلی کند پیش میره، اصن خیلی خسته کنندس، وسطاش اوکی میشه. همش حس میکردم این کتاب یه جورایی از فارست گامپ اسکی رفته:| ینی شخصیت های اندرو و فارست یه جورایی کلن بیخیال بودن و خیلی چیزا براشون مهم نبود و درکش نمیکردن، البته اندرو عشق رو متوجه شد، ولی نفهمید چرا بریونی عاشق مامان بابای کوتولش بود، نفهمید خودش میتونه از بچش نگه داری کنه نباید خودسث دست کم میگرفت. 

اندرو که کلن شخصیت پیچیده ای داشت و همه چیو گنده میکرد، همش هی همه جا میگفت من مدرک روانشناختی دارم، دخترمو سپردم به اون، شوهراون رو مخمه :|

واقن نفهمیدم نویسنده چیو میخاست برسونه از نوشتن این کتاب :|
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

0

hatsumi

4 روز پیش

داستان در
          داستان در مورد دانشمند علوم شناختی اندرو هست، کتاب حول محور گفتگوهای اندرو و روانشناسش میگذره، همون اول کتاب متوجه میشیم که اندرو دچار اسکیزوفرنی و اختلال دوقطبی هست ، همین هم باعث میشه اندرو یه راوی غیرقابل اطمینان باشه ، از طرفی سیر روایت کتاب خطی نیست  و بخش هایی از کتاب فقط مونولوگ های راوی هست و به همین خاطر کتاب جذاب تر شده، داستان حول روایت های اندرو از زندگی شخصی و عاشقانه اش و همچنین ایده های علمی اش میگذره ، چندتااز ایده ها واقعا جالب بودن مثل داشتن یک مغز اشتراکی بین زنبورها و مورچه ها ، ویه چرخش داستانی فوق العاده آخر کتاب وقتی اندرو از نقاشی کشیدن یه دختر بچه از سیرک توی کودکیش صحبت میکنه که در مواجه با اندرو نقاشیش رو خط خطی کرده، سیرک توی کل داستان معنی استعاری و جالبی داشت و یکی از قسمت های خیلی جالب برای من وقتی بود که اندرو به سر بریانی ، دانشجو و معشوقش، الکترودهایی وصل کرد و از دیدن تصویر سیرک توی ذهنش دچار انزجار شد، چون دوست نداشت معشوقش مثل سایر آدم ها دل مشغولی های ساده و احمقانه داشته باشه و این ایده برای من مطرح شد که اگر واقعا بتونیم افکار کسی رو که دوست داریم ببینیم آیا هنوز هم میتونیم دوستش داشته باشیم، پایان کتاب رو خیلی دوست داشتم وقتی اندرو از روانشناسش پرسید آیا من یک کامپیوترم و احساساتی که توی خط های پایانی کتاب داشت، من خیلی از کتاب خوشم اومد و شاید بشه گفت بیشترش رو هایلایت کردم :) درگیری اندرو با مارک تواین هم برام خیلی جالب بود ، نقشی که کتاب ها و فیلم ها توی کتاب داشتند و قسمت مواجه اندرو با پدر و مادر بریانی ، آدمهای مینیاتوری ...کتاب رو خیلی دوست داشتم ʕ •ᴥ•ʔゝ☆
        

27