معرفی کتاب قصه دلبری: شهید محمدحسین محمدخانی به روایت همسر اثر محمدعلی جعفری

با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.
در حال خواندن
9
خواندهام
1,105
خواهم خواند
76
نسخههای دیگر
توضیحات
این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.
از تیپش خوشم نمیآمد. دانشگاه را با خط مقدم جبهه اشتباه گرفته بود. شلوار شش جیب پلنگی گشاد میپوشید با پیراهن بلند یقه گرد سه دکمه و آستین بدون مچ که میانداخت روی شلوار. در فصل سرما با اورکت سپاهیاش تابلو بود. یک کیف برزنتی کوله مانند یکوری میانداخت روی شانهاش، شبیه موقع اعزام رزمندههای زمان جنگ. وقتی راه میرفت، کفشهایش را روی زمین میکشید. ابایی هم نداشت در دانشگاه سرش را با چفیه ببندد. از وقتی پایم به بسیج دانشگاه باز شد، بیشتر میدیدمش. به دوستانم میگفتم: «این یارو انگار با ماشین زمان رفته وسط دهۀ شصت پیاده شده و همون جا مونده!»
بریدۀ کتابهای مرتبط به قصه دلبری: شهید محمدحسین محمدخانی به روایت همسر
نمایش همهلیستهای مرتبط به قصه دلبری: شهید محمدحسین محمدخانی به روایت همسر
یادداشتها