یادداشت Soli
1404/4/14
در اینکه در بعضی از داستانای شهدا عبرت های زیادی برای زندگی من و شما وجود داره، شکی نیست. اما آیا لزوما هر داستانی پتانسیل تبدیل شدن به کتاب رو داره؟ چه چیز خاصی توی این کتاب بود که من بخوام یاد بگیرم؟ چه حرکت خارق العاده یا به اصطلاح انقلابی ای وجود داشت؟ دمش گرم همین آقا، که رفته و جونش رو داده برای دفاع از اسلام و مردم بی گناه، اما این موضوع رو من با صرف خوندن اسمش به عنوان شهید مدافع حرم هم متوجه می شدم. یه وقتی ما داریم درمورد شهید مطهری، شهید بهشتی یا شهید آوینی و غیره صحبت می کنیم، آدمایی که توی زندگی شون هم کارای خیلی بزرگی کردن. بله در مورد این افراد خوبه که داستان زندگی شون رو بخونیم تا بیشتر باهاشون آشنا بشیم، اما در این کتاب من هیچ چیز خاصی ندیدم. به طوری که دو سوم اولش رو خوندم و بعد احساس کردم دارم وقتم رو تلف می کنم و گذاشتمش کنار. حتی، حتی اگه نکته خاص و پندآموزی توی اون یک سوم باقی مانده وجود داشته، مقصر نویسنده، یا راوی بوده که نتونسته من نوعی رو به خوندن اون یک سوم مجاب کنه. داستان آدمای این جوری رو اگه از یه خونواده مذهبی اومده باشی، به اندازه کافی دور و برت دیدی. آدمای هیئتی و پاسدار و خدایی. حالا همه اونا باید برن داستان زندگی شونو کتاب کنن؟ آهان، یعنی اگه یه پاسدار (یا بسیجی، یادم نیست) تو دانشگاه و این ور و اون ور بیفته دنبال مردم هیچ اشکالی نداره؟ یا اگه همون دختر عین چرت و پرتای آبکی نودهشتیا کفشای اون آقا رو از پنجره بندازه بیرون موردی نداره؟ خلاصه اینکه من نگرانم. نگران از پدرا و مادرایی که دور و برم دارم می بینم، که صرفا به اعتبار اینکه این کتاب زندگینامه یه شهیده و لابد مفیده، کتاب رو در اختیار بچه های نوجوونشون قرار می دن و اونا هم این کتابا رو می خونن و بعدشم می گن وای، چه قشنگ، چه زیبا! مخصوصا دخترا که یه دید رویایی هم پیدا می کنن. انگار که تاثیر مخربش کمتر از کتابای بیخودیه که بچه ها رو از خوندنشون منع می کنیم.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.