‌داخل این کتاب همون قصه هایی که داخل جلد اول و دوم بودن رو می خوندیم منتهی از زبان دیگر شخصیت ها و زاویه دیدهای متفاوت.بنظرم این کتاب هم قشنگ بود ولی مسلماً کسی که هر۳جلد رو پشت سرهم بخونه درک بهتری داره...
اخر این کتاب فهمیدیم سرنوشت ونژی و شینگ ین به هم رسیدنه و ونژی دوباره نامیرا میشه:)
ونژی بوی کاج میده و منم پشت پنجره ی اتاقم یه مینی جنگل توت و کاج دارم!پس هیچ وقت قرار نیست فراموشش کنم🤏🏻💗
      

        نمیدونم چرا انقدر اذیت شدم سر تموم شدنش...از یه جایی به بعد دیگه اصلا لذت نبردم فقط خوندم که رازشون برام فاش بشه.نمیدونم،شایدم کلا این ژانر مناسب من نبود که لذت نبردم
      

        از لحاظ کلی بخوام بگم نسبت به جلد اول کشش و هیجان بیشتری داشت و خب اکثر راز هایی که ذهنمون رو درگیر میکنن فاش شد داخل این جلد و همین یکم مغز منو باز کرده و الان احساس سبکی دارم حقیقتش😭😂🎀
ولی اون یک ستاره ای رو که کم کردم بخاطر این بود که اوایلش خیلی خیلی حوصله سر بره.
(این عکس رو بخاطر این انتخاب کردم چون مثلث عشقی هم داریم داخل این جلد..)
      

        وای💀من هنوز از حجم زیادی معماهای این کتاب مغزم درد میکنه!!!!
توبیاس هاثورن تو چی بودی؟😭💀این هوش طوفانی‌رو از کجا اورده بودی؟؟
و خب...حالا بیاین به واقعیت برگردیم...نویسنده چه هوش عظیمی داشته که توبیاس هاثورن شگفت انگیز ساخته ذهن اون بوده!!!!
در۳تا کلمه بخوام این کتاب رو توصیف کنم(نفس گیر،گاهی اعصاب خرد کن،پررمزوراز)
(لازمه بگم چقدر هرباری که جیمسون میگفت دختر مرموز یا وارث من ذوق میکردم؟😭✨️)
      

        این جلد هم با تموم خوبی ها و بدیاش امشب تموم شد...من با این کتاب زندگی کردم،دقیقا تو مواقعی که حال دلم گرفته بود و کتاب می خوندم،میونه رز و شن هم شکرآب شده بود،درست زمانی که دارم غم فراغ و دوری تحمل می کنم رن از الریک دور شده...و خلاصه تاج نفرین شده قلب من رو‌ به دست گرفت و لمسش کرد..
و در اخر کلام باید بگم که انسل خیلی گناه داشت،بانبا هم همینطور،من واقعا  دلم‌براشون تنگ میشه:))))
[خداحافظ انسل مهربون]
      

        توی این کتاب ماموران اف بی ای دنبال یه قاتلِ روانی بودن(قاتل فرعی)که مدام خرابی به بار میورد،این وسطا همش اسرار جورواجور هم فاش می کردن؛درنهایت هم به شخصه به قاتل اصلی حق دادم بابت کاری که کرده بود!(۲تاقاتل داریم تو داستان)
به صورت کلی کتاب خوبی بود،برای تعطیلات تابستون که حوصله ادم خیلی سر میره گزینه مناسبیه
      

        امروز که دارم این یادداشت رو می نویسم،شهرمون برف میاد،شاید مثل اخرای کتاب که داخل کشتزار برف میومد و یهو تبدیل شد به شکوفه،سم میخواد به منم بگه از پنجره اتاقم تماشام میکنه که داستان زندگیش رو میخونم...کتاب رو دوست داشتم،اوایل روندش یکم حوصله سر بر بود ولی اخراش قشنگ تر شد،و من رو وادار میکرد از نهایت احساساتم استفاده ببرم
      

        فکر می کنم 4/5امتیاز واسه این مینی کتاب مناسب باشه،حدودا ۳۰۰صفحه بود،منظورم از اندازشه،اصلا بهش نمی خورد ۳۰۰برگه رو داخل خودش جا داده باشه،بگذریم.
من این کتابو تقریبا یک هفته ای تمومش کردم و احساسات مختلف کارلی رو کاملا درک می کردم،زمانی که از تونی  دوستش جدا شد خیلی واسم ناراحت کننده بود..
اما در کل..داستان قشنگی داشت،نویسنده در لحظه احساسای مختلفی رو به من القاءمی کرد و این خیلی جالب بود واسم
      

        معرکه بود این کتاب،اولین کتابی که با ژانر جنایی خوندم و اصلا هم پشیمون نیستم
به طور کل بگم که زبانم از توصیفش قاصر است😂✨️
ولی اره.فوق العادس برین بخونینش:)))❤️
      

        چقدر اوایلش قشنگ بود...چه توصیفات دقیقی داشت نویسنده،من هنوز بین بوی کیک و شیرینی های کاترین توی اشپزخونه موندم،،هنوز وسط مغازه ی کلاه فروشی هاتا ایستادم،هنوز بالای چاه شهد دارم به نقاشی وهم انگیز خواهرا نگاه می کنم...
چرا انقدر بد تموم شد؟چرا واقعا؟:)))))
اولین کتابی که اننننننقدر بنده قلب درد گرفتم براش سنگدله،و چقدر ناراحتم الان،احساس می کنم خواهرا به جای قلب کاترین قلب منو با خودشون بردن...
      

        چقدر این کتاب قشنگ بود:))))))چقدر دوستش داشتم
پیشنهادی صددرصدی که هرکسی این یادداشت رو می بینه بخونتش...
محشره،از اون اول با یه داستان جذاب و گیرا شروع شد و تا اخرش نفس گیر پیش رفت
واقعا دوستش داشتم یکی از خوبای روزگاره
ممنونم از نویسندش اکسی اوه که قلب منو با کتابش آبی رنگ کرد💙
✨️🩵💫🪼⭐️🌊
      

        این کتابم صفحات جالب و قشنگی داشت در مورد عشق وارنر به جولیت،اما این(ببخشید ببخشید) خر خانوم تازه وارد یه مثلث عشقی بین ارون و ادام شده!!!!اخه من چقدر حرص بخورم؟😭
تا¾کتاب خوب و پر کشش نبود و از وقتی پای وارنر و پدرش به داستان باز شد بهتر شد
      

        این جلد از زبون آدام بود؟💀
بنده هنوز  تو شوکم!انتظار داشتم از زبون وارنر باشه
اینم جلد قشنگی بود،احساسات آدام رو نسبت به جولیت و کنجی و جیمز توضیح می داد و باعث شد دیگه مثل قبل به این شخصیت نگاه نکنم
      

        این جلد رو خییییلی بیشتر دوست داشتم😭👌🏻
و فکر کنم میزان علاقمو از بریده کتاب هایی که منتشر کردم بتونین درک کنین😂❤️
پا نوشت:
[آرون خیلی خیلی خیلی مظلومه:)))]
      

        اولاش واقعا حوصله سر بر بود برام و اونقدر دوستش نداشتم،به مرور بهتر شد ولی بازم تا اخر کتاب زیاد بی حوصله می شدم.امیدوارم جلدای بعد بهتر باشه😁
اما باز هم یادداشت من نباید شمایی که قصد خوندنش رو داری منصرف کنه،برای پُر کردن اوقات فراغت گزینه ی مناسبیه!