معرفی کتاب همه چیز، همه چیز اثر نیکلا یون مترجم میترا امیری لرگانی

همه چیز، همه چیز

همه چیز، همه چیز

نیکلا یون و 2 نفر دیگر
3.6
88 نفر |
23 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

9

خوانده‌ام

182

خواهم خواند

74

شابک
9786229532317
تعداد صفحات
298
تاریخ انتشار
1398/11/30

توضیحات

        :بیماری من همان اندازه که نادر است. شهرت دارد. در یک کلام من به همه جهان آلرژی دارم.از خانه ام پا بیرون نمی گذارم. هفده سال است که پایم را از خانه بیرون نگذاشته ام. اما یک روز ، سر و کله یک کامیون پیدا می شود و کنار خانه ما نگه می دارد . از پنجره اتاقم به بیرون نگاه می کنم و چشمم به او می افتد. قد بلند و لاغر است و سر تا پا مشکی پوشیده ؛ تی شرت مشکی ، شلوار جین مشکی، کتانی های مشکی و کلاه بافتنی مشکی که کل موهایش را پوشانده است . من را می بیند که دارم نگاهش می کنم و بهم خیره می شود . من هم به او خیره می شوم. اسمش الی است . شاید پیش بیبینی همه چیز ها کار ما نباشد. اما بعضی چیزها را می توان پیش بینی کرد ، مثلا این که من حتما عاشق الی خواهم شد.و تقریبا شکی نیست که فاجعه ای به بار خواهد آمد . .
      

لیست‌های مرتبط به همه چیز، همه چیز

یادداشت‌ها

فرجانه

فرجانه

1400/11/9

          《هو الحق》
(پی‌نوشت۲ بعد از بازخوانی اضافه شده)
 همه‌چیز همه‌چیز درباره‌ی دختریه که SCID داره . که یک جور نقص سیستم ایمنیه. فرد مبتلا میتونه به نصف دنیا حساسیت داشته باشه و ادویه‌ی جدید یک غذا، لمس میزی که با شوینده تمیز شده یا استشمام عطری که یک نفر زده میتونه باعث مرگش بشه. برای همین مدی تا حالا دنیای بیرون از دیوارهای خونه رو تجربه نکرده! این که لمس چمن چه حسی داره، هوا چه بویی داره و دریا چجوریه؟
آیا شبیه یک وان بزرگ پر از آبه؟
دیدن دنیا از این زاویه‌ی جدید برای من خیلی جذاب بود.
میدونید همه‌چیز همه‌چیز، چیزی بیشتر از یک رمان عاشقانست، بیشتر درباره امیده! امید در دل ناامیدی و شادی در دل ترس!
از طرفی درسته که شخصیت اصلی داستان مادلینه اما نویسنده به ماجراهای بقیه‌ی شخصیت‌ها هم فکر کرده و خط زندگی اون‌ها رو هم به زیبایی ترسیم کرده.
برای همین هر چند وقت یک بار وقتی ناامیدی کل وجودم رو میگیره به سمت این کتاب کشیده میشم و نمیدونم چطوری و چرا اما حالم رو بهتر میکنه😄😊
فکر کنم از اوایل ۹۹ تا حالا حدود ۶بار گوشش دادم.
درباره‌ی نسخه‌ی صوتی، کتاب ترجمه‌ی نشر نون بود با صدای خانم مریم محبوب، ترجمه خوب بود، سانسور‌ها تقریبا واضح بود و من خوانشش رو دوست داشتم.
پ.ن: بین نظرات، بعضی از دوستان درباره‌ی پایان غیرمنتظره‌ی کتاب گفته بودن، اما پایان به نظر من قابل حدس و باورپذیر بود، اگر کتاب رو با دقت مطالعه کنید به نشونه‌های زیادی میرسید که پایان داستان (در واقع نقطه‌ی اوج رو) قابل حدس و باورپذیر میکنن.
پ.ن۲: مادلین دوتا کتاب داره که بارها مطالعشون کرده. گل‌هایی برای الجرنون و شازده کوچولو، وقتی کارلا ازش درباره‌ی این خوانش مجددها میپرسه مدی میگه هربار میخونم معناشون عوض میشه و برام تازگی دارن. راستش فکرکنم حالا حرفش رو میفهمم.
۲۳بهمن۱۴۰۰🌼💛
        

10

          همه خوان، سر راست و گاهی موارد جذاب.
روایت ساده و خطی بیمار  اس آی دی از زندگی یک نواخت و پر مخاطره خودش.  شخصیت های فرعی کتاب به گمانم بسیار سطحی و سریع پرداخت شده اند  تا فقط قصه اصلی داستان را پیش ببرند. کاراکتر های کتاب  بیشتر در حد تیپ اند و نویسنده زحمت زیادی بابت خلق کاراکترهای جدید، شخصیت پردازی عمیق از طریق روایت قصه های فرعی به خود نداده. و اما کاراکترها :
مادر فدا کار
پرستاری مثل مادر که از قضا دختر هم سن کاراکتر اصلی دارد. 
پسری  خوش تیپ و ورزشکار در همسایگی  که پدری دائم الخمر، مادری مظلوم و کتک خور و خواهری سیگاری و از همه جا بریده دارد.
این تعداد کاراکتر و این مدل شخصیت پردازی شاید برای داستان کوتا که مجال کمتری دارد مناسب باشد ولی  به گمانم خواننده جدی رمان را کمی سرخورده کند.
به لحاظ محتوا، انگار داستان از روی کتاب‌های روانشناسی و زندگی مثبت نوشته شده تا با مقایسه خود با شخصیت اصلی داستان، امید به زندگی  را در خواننده تقویت کند  واین امر شاید به خودی خود بد نباشد اما وقتی این داستان را با نوع روایت رمان‌های مشهوری که شخصیت مصیبت زده  دارند (بینوایان، خاطرات خانه مردگان، سمفونی مردگان و...) مقایسه می کنیم بیشتر سطحی کاری و سری دوزی بودن این اثر به چشم می زند.
اما نکته مثبت این داستان شاید گره افکنی و نقطه اوج قصه باشد که ضربه ای به مخاطب وارد می کند که البته تا حدودی قابل پیش بینی است. و در نهایت پایان خوش

        

5

          پیش روی شما یک رمان کلیشه‌ای نوجوان پسنده که برای منِ بزرگسال جذابیت خاصی نداشت و خوندم که تموم نکرده به کتابخونه پس ندم.
گفتم کلیشه‌ای. در دنیای کتاب خوانی یک قانون نانوشته‌ای هست که میگه اگه تو برای اولین بار در مورد یک موضوع خاص سراغ یک کتاب بری و از قضا اون کتاب خیلی خوب با درجه سن تو منطبق باشه پس به وجد میای و میگی هوراا این کتاب از این ببعد کتاب موردعلاقه منه و از اون ببعد هر کتاب یا فیلمی ببینی زیاد واست جذاب نیست
کتاب ریتم خیلی خیلی کند و حوصله‌سر بر و به شدت بچگانه‌ای داره. تا حدود صفحه ۲۲۰ شما روی یک روند مستقیم کتابی میخونی که یهو میبینی نویسنده اومد و یه سنگ انداخت روی این جریان و مثلا خاص هیجان ببخشه و تو کشیده میشی دنبال ماجرای دروغ مادر مادلین به مادلین (در مورد مریضیش)
نکاتی که در کنار این موضوع قرار داره: چطوری مادلین فهمید باید کجا دنبال آلی بگرده؟ آیا بهش پیام متقابل داد؟ چرا زمانی که از خونه یجورایی جیم شدن و با توجه به اینکه نوجوان هم هستن و بچه مدرسه‌ای کسی تو اون هاوایی به این فکر نکرد که این بچه‌ها شاید فرار کردن و بلایی سرشون نیومد؟ (با توجه به فیلم‌هایی که میبینیم که یهو به دوتا بچه مشکوک میشن)، مادلین مادرشو بخشید؟
با توجه به پیامی که تو کتاب نمود داشت مخصوصا دیدی که دوست آلی (زک) به خانواده داشت من هیچوقت این کتاب رو به کسی توصیه نمیکنم. یعنی پیام منفی شاخصی داشت.
نخوندید هم چیزیو از دست ندادید
        

7

          خبببب بالاخره تا اینجای سال تونستم به یک کتاب امتیاز کامل بدم و خودم خیلی از این بابت خوشحالم.
با وجود اینکه از قبل فیلمشو دو بار دیده بودم و میدونستم از اول تا آخر ماجرا چه خبره و قراره چی بشه بازممممم موقع خوندنش تعداد زیادی  لبخندهای احمقانه که نمیتونی جلوشون رو بگیری میزدم دقیقا از همون‌ها که خود "مدی" طی داستان میزد.
وقتی مدی میگفت که تو دلش کللللی پروانه دارن پرواز میکرنن منم اون پروانه‌ها رو وااااقعا تو قلبم احساس می‌کردم(و تازه فهمیدم پروانه‌ای شدن قلب دقیقا یعنی چی)و برای اولین بار تونستم کاااااملا قهرمان داستان رو درک کنم. عصبانیت‌هاشو، ترس‌هاشو، شادی‌هاشو، دل به دریا زدناشو، همه همه احساساتش رو می‌فهمیدم انگار که خودم توی کتاب و به جای مدی بودم.
با اینکههههه این یک کتاب برای نوجوون هاست ولی من 25 ساله واقعا باهاش ذوق زده شدم.
هر چیزی راجع به محتوای داستان بگم لو میره و این باعث میشه جذابیتش براتون کمرنگ بشه. فقط میتونم بگم که اگه دلتون یه رمان کوتاه جمع و جور حساااابی عاشقانه میخواد حتما اینو بخونید عااااالیه ،مطمئنم عاشقش میشید 😍
این داستان پررررر از شخصیت‌های کیوت دوست داشتنیه که این بزرگ‌ترین دلیل من برای امتیاز کامل دادن بود. 
دلم میخواد نویسنده رو بغلش کنم بخاطر خلق این اثر و بعد از لوسی مونتگمری این دومین باره که همچین حسی رو به یک نویسنده دارم.


در آخر بگم که ما فقط یک بار زنده‌ایم، باید سعی کنیم با ترس‌هامون رو به رو بشیم و از نقطه امنمون خارج شیم چون فقط در این صورت میتونیم زندگی کنیم نه فقط زنده باشیم.
        

0