معرفی کتاب Everything, Everything اثر نیکلا یون
در حال خواندن
10
خواندهام
205
خواهم خواند
76
نسخههای دیگر
توضیحات
My disease is as rare as it is famous. It’s a form of Severe Combined Immunodeficiency, but basically, I’m allergic to the world. I don’t leave my house, have not left my house in fifteen years. The only people I ever see are my mom and my nurse, Carla. But then one day, a moving truck arrives. New next door neighbors. I look out the window, and I see him. He’s tall, lean and wearing all black—black t-shirt, black jeans, black sneakers and a black knit cap that covers his hair completely. He catches me looking and stares at me. I stare right back. His name is Olly. I want to learn everything about him, and I do. I learn that he is funny and fierce. I learn that his eyes are Atlantic Ocean-blue and that his vice is stealing silverware. I learn that when I talk to him, my whole world opens up, and I feel myself starting to change—starting to want things. To want out of my bubble. To want everything, everything the world has to offer. Maybe we can’t predict the future, but we can predict some things. For example, I am certainly going to fall in love with Olly. It’s almost certainly going to be a disaster.
بریدۀ کتابهای مرتبط به Everything, Everything
نمایش همهیادداشتها
1403/11/22
1403/7/6
1404/1/22
هشدار - حاوی لو رفتن داستان از همین خط اول ⚠️⚠️⚠️⚠️ هنوز هم فرصت داری نخونی 😄😄 بعدا شاکی نشی بیای بگی آی داستان رو لو دادیا! . . . . چند سال پیش فیلمی سینمایی دیدم درباره دختری که به شدت بیمار بود و مادرش با فداکاری تمام همه عمر و جوونیش رو صرف نگهداری از اون کرده بود. اما طی اتفاقی دختر میفهمه که هیچوقت بیمار نبوده و همه این مشکلاتی رو که داره تحمل میکنه مادرش به عمد براش ایجاد کرده تا اون و حتی سیستم درمانی رو فریب بده. دلیل این کارش هم این بوده که با این مراقبت دائمی از دخترش تحت توجه همه اعم از همسایه و همشهری و رسانهها بوده و این توجه رو دوست داشته پس دخترش رو قربانی کرده بوده. وقتی دختر میفهمه سعی میکنه از این شرایط بیرون بیاد ولی مادر به قیمت جون دخترش حاضر بوده هر کاری بکنه اما نذاره واقعیت برملا بشه. اوج هیجان این فیلم هم تلاش دختر برای زنده موندن و فرار از دست مادرشه در حالی که بدنی ضعیف و ناتوان داره و کسی هم خبر نداره مادرش چه آدم وحشتناکیه. بعدها فهمیدم این فیلم از ماجرایی واقعی الهام گرفته؛ مادری به نام دیدی نزدیک ۲۰ سال به دخترش جیپسی، همسر سابق و همه اطرافیان درباره سلامت دخترش دروغ گفته بوده. اون دختر رو از کودکی تو شرایطی نگه داشته بوده که بدنش ضعیف بشه و ضعیف بمونه طوری که حتی نتونه راه بره. وقتی جیپسی متوجه میشه هیچوقت بیمار نبوده و این ناتوانی تو حرکت هم به خاطر حرکت نداشتن و ضعف معمولی عضلاته و وقتی باورش میشه مادرش همه این سالها چه خیانتی بهش کرده بوده، مادر رو میکشه و در فیسبوک به این قتل و دلیلش اعتراف میکنه. گویا دیدی برای اینکه بتونه از خیریههای مختلف پول بگیره چنین بلایی سر دخترش آورده بوده. کتاب فوق رو تو فیدیپلاس خوندم؛ طبق قاعدهی هر چی کتاب تو فیدیپلاس/ طاقچه بینهایت هست رو بردار به کتابخونهات اضافه کن. 😁 البته این که برای نشر نون بود هم بیتاثیر نبود. معمولا کتابهای ترجمهای این نشر قابل قبول هستن. این کتاب ماجراهای به اندازه، علت و معلولهایی کمابیش معمولی، شخصیتپردازی کمی تا قسمتی قابل قبول (میتونست بهتر باشه) و توصیفهای عاطفی و احساسی بجا داره. همچنین مقدار خوب و جذابی عشق نوجوانانه داشت که در حین خوندن حس خلسه و آخی نازی و وای دلم خواست خوبی رو برای خواننده به ارمغان میاره. (احتمالا با سانسور زیادی هم همراه بوده؛ از همینجا به مترجم بابت تلاش برای رسوندن منظور بدون ترجمه کامل خسته نباشید میگم.) اما در کل داستانی قوی نبود. نویسنده خیلی نخواسته بود خودش و خواننده رو درگیر گرهها بکنه. مشکلات خیلی راحتتر از چیزی که انتظار داشتم حل میشد و مشکل بعد شروع میشد. شبیه این سریالهای ترکی یا کرهای دویست قسمتی که هر دو سه قسمت یه چالش و ماجرا میندازن وسط که اون لحظه میگی وای خدا یعنی چی میشه و خیلی آبکی و راحت هم رفع میشه اتفاقا. راستش از یه رمان آمریکایی توقعم بالاتر بود. انگار خانم نویسنده با وجود اون چیزی که از دیدی و جیپسی شنیده بود، خواسته بود از تلخی ماجرا بکاهه و یه "همهچیز درست میشه" رو حقنه کنه به خواننده و خیلی صورتیوار شعار بده که همه ظلمها و ستمکِشیها ناشی از عشقه؛ عشق هم توجیه و هم توضیح و هم همهچیزه پس بیاین با هم دوست باشیم بابا، دنیا دو روزه. ولی کلی ایراد میشه از داستان گرفت. مثلا چطور میشه یه دختر ۱۸ ساله با کارت خرید کنه و بره سفر به یه جای دور و مادری که اون قدر شدید چشمش به دخترهاس نفهمه و بعد هم که فهمید یه روز طول بکشه تا بتونه ردیابیش کنه؟ ایراد دیگهاش هم وجود یه شخصیت همجنسباز بود که باز با هنر مترجم از تیزی ماجرا کم شده بود. توضیحاتم زیاد شد. نکته آخرم هم سر ترجمهاس. اگرچه تلاش مترجم برای انتقال هر چه بهتر داستان و مفاهیم مثبت هجده ستودنی بود اما درکل ترجمه خوبی نبود. ضعیف نبود اما فوقالعاده هم نبود. جاهایی خطاهای فاحش تو ترجمهی اصطلاحات هم داشت و به نظرم این اصلا توجیهپذیر نیست. بخونید یا نه؟ نمیگم نخونید. در هر حال کتابی بود که دوست داشتم ادامه بدم تا تموم بشه. شاید من زیادی سختگیرانه این ایرادها رو ازش درآوردم ولی دنبال یه داستان شاهکار و متفاوت هم نباشید. نویسنده یه سوژه بکر و نادر رو خیلی دمدستی دراماتیک کرده و داستان عمیق نشده.
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
1402/5/23
1402/11/22
1403/4/30
1402/5/5
1402/10/15
1402/10/18