معسومیت

معسومیت

معسومیت

3.7
35 نفر |
8 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

61

خواهم خواند

19

ناشر
مرکز
شابک
9789642134403
تعداد صفحات
192
تاریخ انتشار
1398/7/13

توضیحات

        از حیاط خونه که زدم بیرون پیاده رفتم طرف خونه. چند قدم که برداشتم باز اون فکر همیشگی اومد سراغم. درست نمی دونم اما از دو سال پیش که مامان و بابا از هم جدا شده بودند، هر وقت مامان را تو حیاط خونه می دیدم اون فکر مسخره می اومد سراغم. منظورم اینه که تا چند روز دلم می خاست رییس جمهوری، شهرداری، وکیلی وزیری چیزی بودم و می تونستم دستور بدم یک روز را به اسم «روز عروس» اسم گذاری کنند و تو اون روز همه زن های شهر از پیر و جوون گرفته تا مجرد و متاهل تا بچه و بزرگ و سالم و مریض و آزاد و زندونی، همه لباس عروس بپوشند و بریزند تو خیابون های شهر و همه جا را قرق نور کنند.
      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به معسومیت

لیست‌های مرتبط به معسومیت

یادداشت‌ها

          نمی‌دونم این چندمین کتاب جناب مستوره که می‌خونم. یه دهه از عمرم که کلا به مستورخوانی گذشت و همیشه قلمش رو دوست دارم. سادگی و راحتی خاصی در قلم مستور هست که انگار شخصیت خودش هم در اون‌ مستتره! اما این کتاب متفاوت بود از اون‌ مستور راحت همیشگی. البته که قلم و لغات همچنان راحت بود. در واقع باید بگم خیلی راحت بود. جزو معدود کتاب‌هایی که کلا با ادبیات گفتاری و عامیانه نوشته شده و اصولا زیرپا گذاشتن اصول نویسندگی فقط از آدم راحتی مثل مستور برمیاد. :)
کتاب‌های مستور عاشقانه‌اس ولی حتی اون عشق هم توش مستتره! این کتاب هم به نوعی عاشقانه بود ولی عشق توش غیر مخفیانگیش، مثل شخصیتش روانی بود. آدم آخرش نمی‌دونه کجا قراره آروم بگیره. مازیار این داستان هم یه خوشبختی داشت اونم اینکه حداقل مشکل مالی نداشت و استعداد نویسندگی داشت که کشف شد و اونم با همه غر و فحشی که می‌داد چسبیده بود بهش و می‌رفت جلو. این وسط هم هی آدمای به درد بخور جلوی پاش ظاهر می‌شد. مازیار همچنان خودش هم نمی‌دونه چه غلطی بکنه (دقیقا به همین غلظت) اما فحش‌گویان میره تو دل ماجرا و کاری رو که فکر می‌کنه خوبه، انجام میده. کلا به نظرم با توجه به اخلاق خاص و غریبش که نه آزارگره و نه همدل، میشه به این نتیجه رسید که موفقیت‌هاش همه به خاطر دعای‌ مادره!  :)
خلاصه بفرمایید یه مستورخوانی بی‌نهایت راحت با چاشنی کلی خاطره و خرده داستان.
        

10

          برای خواندن نوشته‌های مستور هیچگاه تردید نکرده‌ام. اما چیزهایی در این کتاب برایم آزاردهنده بود. ایده غلط املایی را اصلا دوست نداشتم چون ساختگی بودنشان به‌شدت توی ذوق میزد و اصلا در این زمانه رواج افراطی غلط‌های املایی، چرا باید باز هم اینگونه به آن دامن زد. تکرار بیش از حد برخی کلمه‌ها و عبارات مثل بی‌پدر و مادر، صوفی عهد بوق، صوفی عوضی، هردمبیل، خرتوخر، همینطور تکرارِ بیش‌از اندازه و خسته‌کننده کلمه "چیزی" در آخر اغلب عبارت‌هایی شبیه به "سیلی، زلزله‌ای، چیزی" یا " ماشینی، آدمی، دیواری، چیزی" ...
در کنارِ اینها با آدم‌ها و اتفاقاتی بر می‌خوردم که خواه ناخواه یاد "نادر فارابی" می‌افتادم. اینکه در کتاب‌های مستور برخی شخصیت‌ها از کتاب‌های دیگر حضور داشته باشند چیز جدیدی نیست اما اینکه خودِ آن شخصیت نباشد اما افکار و اعتقاداتش باشند برای من جدید و تا حدی اذیت‌کننده بود.
و نهایتا چهار امتیاز برای اینکه او هرچه که هست خیلی ساده باز هم "مصطفی مستور" است و کلمه‌هایش خیلی ساده‌تر بر جان می‌نشینند.
        

0

0