یادداشت عطیه عیاردولابی
1402/3/20
3.7
8
نمیدونم این چندمین کتاب جناب مستوره که میخونم. یه دهه از عمرم که کلا به مستورخوانی گذشت و همیشه قلمش رو دوست دارم. سادگی و راحتی خاصی در قلم مستور هست که انگار شخصیت خودش هم در اون مستتره! اما این کتاب متفاوت بود از اون مستور راحت همیشگی. البته که قلم و لغات همچنان راحت بود. در واقع باید بگم خیلی راحت بود. جزو معدود کتابهایی که کلا با ادبیات گفتاری و عامیانه نوشته شده و اصولا زیرپا گذاشتن اصول نویسندگی فقط از آدم راحتی مثل مستور برمیاد. :) کتابهای مستور عاشقانهاس ولی حتی اون عشق هم توش مستتره! این کتاب هم به نوعی عاشقانه بود ولی عشق توش غیر مخفیانگیش، مثل شخصیتش روانی بود. آدم آخرش نمیدونه کجا قراره آروم بگیره. مازیار این داستان هم یه خوشبختی داشت اونم اینکه حداقل مشکل مالی نداشت و استعداد نویسندگی داشت که کشف شد و اونم با همه غر و فحشی که میداد چسبیده بود بهش و میرفت جلو. این وسط هم هی آدمای به درد بخور جلوی پاش ظاهر میشد. مازیار همچنان خودش هم نمیدونه چه غلطی بکنه (دقیقا به همین غلظت) اما فحشگویان میره تو دل ماجرا و کاری رو که فکر میکنه خوبه، انجام میده. کلا به نظرم با توجه به اخلاق خاص و غریبش که نه آزارگره و نه همدل، میشه به این نتیجه رسید که موفقیتهاش همه به خاطر دعای مادره! :) خلاصه بفرمایید یه مستورخوانی بینهایت راحت با چاشنی کلی خاطره و خرده داستان.
10
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.