معرفی کتاب یادبودهای او اثر کالین هوور مترجم طناز فروهر

یادبودهای او

یادبودهای او

کالین هوور و 1 نفر دیگر
3.8
190 نفر |
69 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

21

خوانده‌ام

439

خواهم خواند

191

ناشر
آهین
شابک
9786229435410
تعداد صفحات
368
تاریخ انتشار
1401/4/19

توضیحات

        کتاب یادبودهای او ماجرای یک مادر جوان را روایت می‌کند که روزی پس از گذراندن ۵ سال زندان برای یک اشتباه غم‌انگیز به شهر بازمی‌گردد؛ شهری که همه چیز در آن به‌هم ریخته است. او امیدوار است که دوباره دختر ۴ساله‌اش را ببیند، اما این فقط یک نفر است که این زن جوان را می‌پذیر. او «لجر» نام دارد؛ صاحب بار محله.

این دو شخصیت داستانی باوجود فشاری که زیر آن هستند، با هم ارتباط برقرار می‌کنند. هر چه عشق میان آنها افزایش پیدا می‌کند، مخاطرات نیز افزایش می‌یابند. مادر جوان باید راهی برای تبرئه‌کردن دوبارهٔ خود از اشتباهات گذشته‌اش (این بار در شهر) بیابد تا بتواند آینده‌ای بهتر را برای خودش و افرادی که دوستشان دارد، بسازد.
      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به یادبودهای او

نمایش همه

پست‌های مرتبط به یادبودهای او

یادداشت‌ها

hanna

hanna

1403/10/11

          وقتی با عشق مواجه میشی دیگه نمیتونی خودتو ازش دور کنی ....
این کتاب به من بخشیدن رو یاد داد مهر مادر به فرزند عشق ورزیدن و فراموش نکردن دیگران این داستان با اینکه کمی کند بود ولی میتونست هر حس مختلفی رو به شما منتقل کنه . نسبت به کتاب هایی که از کالین خوندم ابن بینطیر بود و واقعا حس متفاوتی رو بهم داد . من تونستم با این کتاب حس مادرانه رو تجربه کنم و بفهمم که مادر بودن فقط بزرگ کردن بچه نیست و اون عشقی که بین توی مادر و فزرندت هست میتونه غوقا کنه . و حتی عشق واقعی بین دو فرد که بخاطرش دست به هر کاری بزنی و تا به اون چیزی که هست دست یابی چیز با ارزشی باشه و اون چیز با ارزش دیدن فرزندش بعد ۵ سال بود . بخشیدن ، بعد سالها دردی که در دل خود کاشتی و کینه ای که پرورشش دادی در قلبت و با سختی داری اونو از بین میبری کار دشوار اما لذت بخشیست . و من واقعا با این کتاب زندگی کردم و گاهی اوقات فکر میکردم که اگه من جای کنا بودم چه حسی داشتم و چطوری رفتار میکردم و چه تصمیمی میگرفتم و گاهی اوقات واقعا سخت بود فهم و درک . و اون قسمت داستان که تصادف کنا و اسکاتی رو توصیح داد و درد هایی که کنا داشت تحمل میکر واقعا بد بود طوری که میخوایتم گریه کنم ولی نه نکردم و بعصی اوقات داستان انقدر حس خوبی بهم میداد که دوست داشتم واقعا یک دور برم توی داستان و زندگی کنم و تجربه های جالب دیگه ای رو به دست بیاورم و تشکر میکنم از کالین ، نویستده مهربون و پر اشتیاق که تونست یک کتاب عالی رو بنویسه و امیدوارم در کتاب وریتی تونسته باشه چیز خفنی رو در کتاب بکاره . که خیلی با افتخار قراره تابستون بخونمش و بی صبرانه منتظرش هستم و امیدوارم بتونم با کتاب های خوبی نطرم رو در این مکان در میان بگدارم
_ با تشکر از بیانسه 🩵
        

10

        تا قبل از یاد او "مادر" فقط یه کلمه بود ...
ولی وقتی کنا ،دیم رو در آغوش گرفت "مادر" دیگه فقط یه واژه در صفحات نبود، معنا پیدا کرد
شد عشق، شد امید، شد زندگی، شد همه چی...
چطور به خودشون اجازه میدن فکر کنن حکم منع دیدار میتونه جلوی قدرت عشق مادر به فرزندش رو بگیره؟
و این کتاب یه بار دیگه قدرت قلم خانم هوور رو نشون میده ، ولی این بار دروصف مادر
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

3