بی سرزمین
با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.
در حال خواندن
3
خواندهام
47
خواهم خواند
38
توضیحات
وقتی به نظر می رسد که دیگر همه چیز از دست رفته، می توانی قهرمان های واقعی را پیدا کنی.احمد چهارده ساله در شهری سرگردان است که او را نمی خواهد. بعد از فرار از زندگی ناامن و رنجی که در سوریه می کشید، پدرش را در سفری پرمخاطره در سواحل اروپا از دست داده و تازه وارد بروکسلِ بلژیک شده است. تقلا می کند تا تنهایی از پس زندگی خودش برآید، نه کسی را دارد نه جایی برای رفتن، امیدش را کم کم از دست می دهد. حالا او چگونه می تواند در دیار غربت سرکند؟
بریدۀ کتابهای مرتبط به بی سرزمین
نمایش همهلیستهای مرتبط به بی سرزمین
یادداشتها
1401/2/15
دوستی دو تنها بعضی اوقات آدم هایی متفاوت با هم دوست هستند مثلا یک برونگرا و یک درونگرا. اما تفاوت دوستی احمد و مکس همانطور که از اسمشان پیدا است خیلی فراتر از اینها است… همانطور که گفته شد شخصیت های اصلی، مکس و احمد هستند. احمد پناهجویی سوری است که پدرش را در مسیر امدن به بلژیک و خانواده اش را در حلب سوریه از دست داده و الان در بروکسل تنها است. خانواده مکس هم به تازگی از امریکا به بروکسل نقل مکان کرده اند و مکس هم نه نمیداند و چطور فرانسوی صحبت کند نه هیچ دوستی دارد؛ حتی به اجبار قرار است کلاس ششمش را دوباره بخواند. اگرچه رفاقت عجیب این دو، سرنوشت هر دونفرشان را هم تغییر میدهد. … موضوع و شروع و یا حتی خلاصه داستان حداقل برای من جذاب بود. پررنگ ترین ترین کلمه ای که دیدمش سوریه بود و داستان رفاقت پسری سوری با پسری کاملا متضاد اما با وجه اشتراک غریب بودن در شهر جالب بود زاویه دید داستان از زبان سوم شخص بود و هر فصل، سوم شخص متمرکز بر روی یکی از شخصیت ها و زمان حال او بود. اگرچه این باعث نشده بود داستان تکه تمکه شود و ما گیج شویم. نکته دیگری که به مبحث قبل هم مربوط می شود روند داستان بود که خوب بود. یعنی اوایل داستان که هر فصل حول یکی بود، داستان مکس و احمد را برای رسیدن به بروکسل بیان کرده و بعد که ان دو را به هم رسانده بود، داستان را روان جلو برد. یک مثالی که میتوانم برای روند داستان بزنم این بود که ماجرای رالف رفته رفته بیان شد و در اواخر داستان هم پایان ان ماجرا را که خارج از تصور ما بود گفته بود. توصیفات داستان هم قابل تصور بود. حالا چه توصیفات شخصیت ها بود، چه مکان، چه ماجرا… اگرچه توصیف شخصیت ها جای کار بیشتری داشت و میتوانست بهتر باشد چرا که اینطور نبود که ما بدانیم هر کس در فلان موقعیت چه میکند و به جز با حجاب بود بعضی از دختران و زنان کتاب تصور دقیقی از ظاهر شخصیت ها نداشتیم. پایان داستان را دوست داشتم. چراییش به این دلیل بود که نه خیلی کلیشه ای بود که مثلا دوباره هم را برای همیشه ببینند و با هم بمانند و .. نه آنقدر تلخ که خواننده ناراحت شود مثلا اینکه پدر احمد پیدا نشود و احمد همیشه در پناهگاه بماند و مکس همیشه حسرت بخورد و…. در آخر اینکه کتاب بیسرزمین را بخوانید. نه برای اینکه زیبا بود، برای اینکه بدانید در این زمانی که ما این نوشته ها را میخوانیم چه اتفاقی در سرتاسر جهان در حال رخ دادن استو بعد به این فکر کنید که چطور میتوانیم کمکی چه بسا کوچک برایشان باشیم. جا دارد یاد کنیم که این کتاب ارتباطی هم به همین ایام، روز قدس و فلسطین دارد. چه بسیار فرزندانی که از خانواده خود دور افتاده اند و چه بسیار مادر پدرانی که از جگرگوشه های خود خبر ندارند…. داستان فلسطین و سوریه و بی سرزمین هایی سرزمینشان در اشغال است خیلی فراتر است. آنقدر که نمیتوانیم تصور کنیم….
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
4
1401/2/15
0
1402/8/28
2