یادداشت مـ🌙ـآه

مـ🌙ـآه

مـ🌙ـآه

6 روز پیش

        کتاب بی سرزمین درباره پسری سوری به اسم احمده که پدربزرگ،مادر، و دوتا خواهر کوچکترش یعنی نوری و یاسمین رو توی بمباران از دست داده و توی جریان مهاجرتشون، پدرش رو هم از دست میده 
و پسری آمریکایی به اسم مکس که پدر و مادرش از واشنگتن به بلژیک نقل مکان میکنن 
احمد خیلی اتفاقی سر از زیرزمین خونه مکس درمیاره و تصمیم میگیره چند وقتی رو اونجا بمونه
تا اینکه مکس پیداش می‌کنه
مکس اول تصمیم میگیره که اون و به پدر و مادرش لو بده اما کم کم به نظرش میرسه که شاید احمد بی آزار باشه و اینجوری میشه که لوش نمی‌ده
کم کم دوستی عمیقی بین این دو پسر شکل میگیره 
اون قدری که مکس تصمیم میگیره یه نقشه عجیب غریب و البته نبوغ آمیر رو برای کمک به احمد پیاده کنه و اون اینه که احمد رو توی مدرسه ثبت نام کنه
زندگی خارج از اون زیرزمین جریان داره اما برای احمد خیلی سخته که بتونه جزء اون زندگی بشه...
اونم وقتی که توی جای جای بلژیک و فرانسه حملات تروریستی انجام میشه و داعش مشئولشونه
چیزایی که خیلی توجهم رو توی این کتاب جلب کردن 
سختیایی بود که مسلمون ها توی بلژیک باهاش رو به رو بودن
بخاطر کارهای داعش همه نسبت به مسلمان ها بدبین بودن
و نویسنده این و به خوبی بیان کرده بود
اینکه وقتی پدر و مادرا میومدن دنبال بچه هاشون به مادرایی که روسری داشتن چپ چپ نگاه میکردن
و اینکه چقدر مردم نسبت به پناه جو های سوری نگاه منفی داشتن و حاضر به کمک بهشون نمیشدن
وقتی سختیایی که احمد برای مدرسه رفتن میکشید و میخوندم می‌فهمیدم چیزی که ما هر روز براش غر می‌زنیم چیزیه که آرزوی خیلیاس
اینکه نویسنده به خوبی سبک زندگی احمد رو توصیف کرده بود باعث شکل‌گیری ارتباط خیلی عمیق تر بین خواننده و  شخصیت ها میشه
غذای عید فطر، نماز خوندن و بازی توی کوچه های حلب
و در آخر اینکه نویسنده به خوبی احساساتی مثل ترس موقع حملات تروریستی یا ترس خانواده احمد موقع بمباران رو بیان کرده بود
اینکه موقع حمله تروریستی پدر و مادر ها با چه عجله ای میرفتم دنبال بچه هاشون مدرسه
یا اینکه خواهر کوچیکتر احمد چجوری وقت بمبارون می‌لرزید🙂💔
اینا باعث میشد ارتباط عاطفی عمیقی با شخصیت ها بگیرم
درکل داستان خیلی خیلی قشنگی بود که واقعا توصیه میکنم بخونیدش


      
10

3

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.