یادداشت فهیمه پورمحمدی

بی سرزمین
        چند وقتی بود که چشمم دنبال این کتاب بود و دیروز خیلی اتفاقی در طاقچه بی‌نهایت پیدا کردم و خواندمش. 
کتاب در مورد یک پسر مهاجر سوری به نام احمد است که تنها در بروکسل سرگردان شده و خیلی اتفاقی در زیرزمین خانه‌ای پناه می‎‌گیرد؛ خانه‌ای که یک خانواده‌ی آمریکایی تازه ساکنش شده‌اند. پسر خانواده، مکس، که تقریباً هم سن و سال احمد است، پیدایش می‌کند و تصمیم می‌گیرد کمکش کند، که البته در بروکسل پرآشوب از فعالیت‌های تروریستی داعش کار ساده‌ای نیست. فصل‌ها یکی در میان توسط احمد و مکس روایت می‌شوند. 
پرکشش و خوش‌خوان نوشته شده و ترجمه‌ی روانی دارد. از خواندش راضیم، گرچه اگر چند سال پیش خوانده بودم بسیار لذت می‌بردم.
      
2

18

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.