معرفی کتاب ندبه [نمایشنامه] اثر بهرام بیضایی

ندبه [نمایشنامه]

ندبه [نمایشنامه]

4.2
20 نفر |
9 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

37

خواهم خواند

14

شابک
9646751814
تعداد صفحات
136
تاریخ انتشار
1397/2/1

توضیحات

لیست‌های مرتبط به ندبه [نمایشنامه]

پست‌های مرتبط به ندبه [نمایشنامه]

یادداشت‌ها

          فکر می‌کنم خیلی خوش‌شانسم که این فرصت رو داشتم تا با زنان ارزشمند و دانایی که تحسینشون می‌کنم در زمانی مناسب این کتاب رو بخونم. همچنان دست‌ودلم به مرور نوشتن نمی‌ره ولی علی‌الحساب یادداشتی که چند روز بعد از اتمام کتاب برای خودم نوشتم رو اینجا هم می‌ذارم.


«از دو هفته پیش، سر کلاس ماهور شروع شد.
بحث در مورد ناموس، دفاع دوستم از بابت عوض کردن این کلمه چون هنوز هم به اسمش در همین قرن و همین ممکلت زن کشته می‌شه و در ادامه داستانی که در رابطه با دختران قوچان گفته شد.

این دو هفته، بعد از اون بحث و بعد از شروع کتاب چرا شد محو از یاد تو نامم؟ بعد از خوندن ندبه‌ی بهرام بیضایی و در حین زندگی کردن میان یک انقلاب فمینیستی، زن‌هایی که پشت من در تاریخ ایران ردیف شدند بیش از همیشه ذهنم رو درگیر کردند.

اینکه من می‌تونم برم سرکار، دوست پسرم رو بغل کنم، در مورد زنان و تقریبا هر چیزی که دلم می‌خواد کتاب بخونم، هر زمان که بخوام از خونه برم و هر زمان که بخوام به اون برگردم، تمامی این‌ها رو مدیون چه زن‌هایی هستم؟
پا روی مردمک چشم چه نرگس‌هایی می‌گذارم؟ 
آیا خوندن ازشون، تلاش برای یاد کردن ازشون و تحلیل و بازگو کردن داستانشون به راستی ظلمی که به اون‌ها شده رو پاسخگوست؟ و آیا این کنش من به عنوان زنی که از پس این همه ظلم با شانس عحیب‌وغریبی زنده بیرون اومده، کافیست؟»
        

0

        ندبه
 #نمایشنامه#بهرام_بیضایی

باجلان: من میدانم ایرانی جماعت نباید زیر بیدق اجنبی برود، و این بی وطن ها رفته اند.

فتانه: خب باجلان، چرا باید دوست عملی کند که یکتاقباکَسی پناه به دشمن ببرد؟

باجلان: از من سوال نپرس. من فقط میدانم سلطان پدر است و ملت فرزند. و خدا نگفته فرزند به پدرش بی احترامی کند.

فتانه: خوبست باجلان، آفرین. ولی خدا گفته پدر فرزندش را بچاپد و جلوی توپ بفرستد؟

ندبه داستان روسپی خانه ایست مهجور در عصر مشروطه در گیر و دار جنگ شاه و مشروطه چیان و به توپ بسته شدن مجلس. اهل خانه لا به لای حرفهای مشتریان، که از هر قماش در بینشان هست، چیزهایی در باب مشروطه و استبداد میشنوند. در فرازهای پایانی داستان وقتی روشنفکر و بازاری و دواچی و معمم هر یک به بهانه ای پشت مشروطه را در برابر قوای قزاق خالی میکنند دخترکان ساکن خانه -خسته از ظلم و تزویر-  زیورآلاتشان را برای دفاع از مجلس نثار مینمایند و هنگامی که اهل شهر پرچم روس و انگلیس و عثمانی به سر در خانه میزنند تا در امان باشند، زنان فاحشه خانه پرچم ایران بر پشت بام می افرازند. دست آخر زینب، دختر قهرمان داستان با تپانچه به قلب عمله ی ظلم و استبداد میزند. اگرچه هنگامی که مجاهدان مشروطه خواه سر میرسند آنها هم از غارت فاحشه خانه دریغ نمی کنند.

شاگرد دارالفنون:اتفاقات را شنیدم که بی پدرها ریخته اند سرتان. همین روزها مجاهدان می آیند نجات در دست آنهاست.

زینب: من آنها را دیدم.

شاگرد دارالفنون : مجاهدان؟ خوب است. حالا فهمیدی مشروطه چیست؟

زینب: [بغضش می ترکد] حالا فهمیدم.

شاگرد دارالفنون: هاه چه شده؟ که اینطور. شاید چند مستبد بوده اند که لباس مجاهدان را پوشیده اند.

زینب: [صورتش را پاک میکند] درست است. چند مستبد که لباس مجاهدان را پوشیده اند.

نوشته شده در اینستاگرام بنده
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

2

          من رو به شدت یاد پرده‌خانه می‌انداخت. 
فوق العاده بود اما از اونجا که به اندازه‌ی پرده‌خانه ازش لذت نبردم، ناچارم یک ستاره کم کنم.
نمی‌دونم چرا لذت کمتری بردم. شاید شرایط روحیم موقع خواندنش متفاوت بود، شاید هم شخصیت‌ها به اندازه‌ی اون نمایشنامه پخته نبودند.
در کل، ندبه یکی از کارهاییه که واقعا دوست دارم اجرای صحنه‌ش رو ببینم. 
این نمایشنامه داستان زنانیه که در روزگار مشروطه در یک روسپی‌خانه (به قول خودشون طربخانه) زندگی می‌کنند. مثل آثار دیگه‌ی بیضایی، اینجا هم با زنانی پویا رو به روییم که در بند کلیشه‌های جنسیتی نیستند. قسمت‌های مربوط به مردان و گفت‌وگوهایی که درباره‌ی اوضاع جامعه داشتند هم خیلی خوب بود و باعث می‌شد نمایشنامه، خود‌بسنده باشه با این همه به نظرم اگر پیش از خواندش، نگاهی به تاریخ مشروطه داشته باشید بیشتر لذت می‌برید.
مهم‌ترین نقطه‌ی قوت ندبه، بزنگاه‌های به‌جا، فراز و فرودهای درست، غافل‌گیری‌های به موقع و پایان بندی بی‌کلیشه بود.
        

5

سامان

سامان

1403/11/6

          اینها همان الواط قدیمند که لباس تجدد پوشیده‌اند.

نمایشنامه ندبه کاری است ارزشمند و خواندنی از بیضایی که داستانی چند وجهی در عصر مشروطه رو به روایت آورده. زینب این نمایشنامه مثل بسیاری از زنان آثار بیضایی قوی و جسور و الهام بخش ظاهر شده و علی رغم رنج و زخم فراوانی که در زندگی متحمل شده و سرنوشت او رو به زندگی در فاحشه خانه وادار کرده اما به وقتش در جای خالی مردانی که به ظاهر مردند و نشانی از مردانگی ندارند درخشان ظاهر میشه. به وضوح نقد تند و تیز بیضایی در این اثر نسبت به مردان و جامعه مردسالاری وارده که اساسا اهل عمل نیستند و مشغول به حرافی اند. کسانی که چه در قامت مشروطه خواه و چه در جناح مقابل آن، بویی از حریت نبرده اند. روایت قصه در دل تاریخ اون هم بزنگاهی مثل مشروطه که شخصا به خوندن و دونستن در موردش علاقه مندم لذت بخش بود. فاحشه خانه ای که گاهی تبدیل شده به ملجا همین مردان نامرد روزگار میتونه نماد خیلی چیزها باشه.نماد خود وطن ،وطنی که علی رغم حال ناخوشش باز هم پناهگاهی است که میشه بهش تکیه کرد. از طرفی نکته جالب دیگه ای که به نظرم رسید شاید پاسخ به پرسشی ریشه ای در تاریخ این سرزمین باشه.جایی که یکی از شخصیت ها در مورد مشروطه خواهان میگه اینها همان الواط قدیمند که لباس تجدد پوشیده‌اند. پرسشی که همیشه در ذهن ما وجود داره و اونم اینه که چرا وضعمون اینه؟چرا از دنیا عقب افتادیم و چرا به آزادی نرسیدیم؟ آیا فردی که در درون خودش نسبتی با حریت و منش بالا نداره، میتونه پیام آور آزادی باشه؟ وقتی درون جمجمه رشدی صورت نگرفته،میشه به آزادی و عدالت امیدوار بود؟ و در سطح کلانتر وقتی تغییر درونی رخ نداده، آیا تغییرات بیرونی صرف اعم از انقلاب و مشروطه و چه و چه می‌توانند پیام آور آزادی و عدالت برای ملت باشند؟ اینها پرسش هایی است که به نظرم بیضایی در این نمایشنامه به لحن و قلم خودش به اونها پاسخ داده و شاید پرسش هایی است که در اذهان مخاطب هم نقش ببنده.پرسش هایی اساسی که پیدا کردن پاسخ آنها میتونه راهگشا باشه.به گمان و برداشت من،بیضایی در این نمایشنامه تغییر درونی رو مقدم به تغییرات بیرونی میدونه و به باطن و رشد درونی بیش از ظاهر توجه و اهتمام می‌ورزه..جدای از مسائل تاریخی و سایر موضوعات مثل نقد به مردان و ستایش زنان جسور غیرمنفعل، رد پایی هم از عشق در نمایشنامه دیده میشه.عشق میان زینب و شاگرد دارالفنون که به اثر وجوه بیشتری می‌بخشه. شاید پر بیراه نبود اگر اسم نمایشنامه زینب ستم کش در عصر مشروطه بود. که انگار سرنوشت زینب های موثر تاریخ، ستم کشیدن و ضربه خوردن و در نهایت استوار ماندن و آگاهی بخشی است؛ خواه خواهر شهید دشت نینوا باشد و خواه زینب ساخته و پرداخته بیضایی بزرگ.

پیشنهادی هم دارم؛ اگر به قصه هایی از جنس واقعیت و خیال نویسنده در دل تاریخ بالاخص همین بازه مشروطه علاقه مندید، آثار جولایی عزیز اعم از شکوفه های عناب، سوء قصد به ذات همایونی و خنده خورشید اشک ماه میتونه براتون لذت بخش باشه.
        

32

          معمولا آثار بهرام بیضایی از لحاظ فرمی ، ویژگی های خاص خودشون رو دارن 
اول اینکه معمولا نقش زنان پر رنگ تره و اکثرا نقش های اصلی نمایشنامه بر عهده اون هاست...
دوم اینکه از ساختارهای عادی و کلاسیک نمایشنامه ها مثل ساختارهای چند پرده ای به دورن و بیشتر شبیه تراژدی های یونان هستند.
و سوم اینکه هر اثری تقریبا شبیه یکی از فرم های نمایشی ایرانیه ولی نه با اون کلیشه ها و همین هم اجراش رو برای بقیه کارگردان ها سخت میکنه.
این اثر به واقع وام گرفته از تعزیه و شبیه خوانی یه منتها اصلا به اون سمت حرکت نمیکنه.
داستان در دوره مشروطه میگذره و داستان چند زن رو که در یک طربخانه زندگی میکنن رو روایت میکنه و با محوریت شخصیت زینب به داستان سر و شکل میده.
مجلس به توپ بسته شده و مشروطه تقریبا کارش تمومه و حالا افراد در این طربخانه یا متحصن و یا پنهان میشن.
گفتگوها و دیالوگ نویسی ها به شدت خوبه ولی تعداد زیاد کاراکترها و شخصیت ها و پراکندگی روایت ، کمی در حین خوندن مخاطب رو دچار مشکل میکنه. 
برای همین احساس میکنم این اثر رو باید روی صحنه و با کارگردانی خود استاد بیضایی دید.
در کل توصیه میکنم آثار بیضایی و مخصوصا این اثر رو حتما بخونید و لذت ببرید.
        

26