معرفی کتاب درخت آرزو اثر کاترین اپلگیت مترجم مریم شریعتی

درخت آرزو

درخت آرزو

کاترین اپلگیت و 1 نفر دیگر
4.2
70 نفر |
21 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

6

خوانده‌ام

185

خواهم خواند

43

ناشر
ژکان
شابک
9786005833829
تعداد صفحات
112
تاریخ انتشار
1401/1/2

توضیحات

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        اگر دیدید در یک روز بخصوص که روز خوش شانسی تان بود، کنار درخت بخصوصی ایستاده اید که به نظر صمیمی می آید، ضرری ندارد اگر دقیق گوش کنید. ما درخت ها نمی توانیم لطیفه تعریف کنیم. اما مطمئنا می توانیم قصه بگوییم.
      

یادداشت‌ها

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

2

دل آرا صادقی

دل آرا صادقی

5 روز پیش

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

0

پروانه🇮🇷

پروانه🇮🇷

4 روز پیش

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

«درخت ها ن
          «درخت ها نمی توانند جوک تعریف کنند، 
اما بدون تردید توانایی داستان سرایی را دارند». 

خلاصه:  قرمز، یک درخت بلوط است که سال های زیادی از عمرش می گذرد. او یک درخت آرزو است و مردم محل، آرزوهایشان را بر روی تکه های لباس می نویسند و به شاخه های او می بندند. این درخت آرزو به همراه کلاغی به نام بانگو و سایر حیواناتی که در گوشه و کنار تنه اش پناه می گیرند، مراقب محله نیز هست. شاید بگویید که دیگر اتفاقی برای قرمز جدید نخواهد بود؛ خب، این حرف تا حدی درست بود تا این که خانواده ای جدید به محله می آیند. بسیاری از ساکنین محله از این اتفاق ناراضی هستند و حالا تجارب قرمز به عنوان یک درخت آرزو، از هر وقت دیگری مهمتر شده است. 
☆☆
نظر من:  درسته کتاب برای کودکان بود اما مخاطبش همه سنین و در بر می گیره، درسی که این کتاب به من نوجوون داد و نمیتونستم تو هیج کتاب دیگه ای پیدا کنم. قرمز درخت پیر دانا و دوست کلاغش بینگو  از خیلی از آدمای این دنیا  فهمیده تر و  مهربون ترن.. کتاب رو بخونید نوجوونای عزیز  و استفاده کنید

        

6

Maryam 🌱

Maryam 🌱

1403/11/1

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        حقیقتا من خودم باهاش خیلی حال نکردم چون خیلی داستان پرشی بود و اینکه مثلا ده صفحه یه چیز رو توضیح میداد مثلا ۵ فصل کلا راجب ویژگی کلاغ می‌گفت و به نظرم به عنوان کتاب کودکان میشه بهش نگاه کرد اما در کل تجربه جالبی بود.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

0

H.S.R

H.S.R

1402/5/8

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          ((به نام خدا))
داستان درخت آرزویی به نام قرمز بود. هر سال، اولین روز ماه می، بچه ها، معلم ها، پدر و مادر ها، پیرزن ها و پیرمرد ها، آرزو هایشان را روی یک تکه پارچه می نویسند و به شاخه های این درخت آویزان می کنند. قرمز واقعا نمی توانست آرزو هایی که روی شاخه هایش آویزان می کردند را برآورده کند. تا اینکه دختر مسلمانی به نام ثمر به یکی از دو خانه ی کنار قرمز اسباب کشی می کنند.
مردم او و خانواده اش را بخاطر اینکه مسلمان اند با حرف هایشان و رفتار سردشان آزرده خاطر می کنند. ثمر پیش قرمز می رود و  از ته دلش آرزو می کند تا دوستی پیدا کند.
آرزوی ثمر برای قرمز با اهمیت می شود و از اینجا قصه شروع می شود که قرمز تلاش می کند ثمر و استفان را با هم دوست کند؛ حتی شده با شکستن قانون درخت ها با انسان ها حرف نمی زنند!
از آن ور زمزمه هایی برای قطع کردن قرمز شنیده می شود...

بخشی از کتاب:
چه می توانم بگویم؟ من از بیشتر درخت ها پر حرف ترم.
با این حال، اگر دیدید در یک روز به خصوص که روز خوش شانسی تان بود، کنار درخت خاصی استاده اید که به نظر صمیمی می آید، ضرری ندارد اگر دقیق گوش کنید.
ما درخت ها نمی توانیم لطیفه تعریف کنیم؛
اما مطمئنا می توانیم قصه بگوییم.
        

3