معرفی کتاب تابلوی نیگل اثر جی. آر. آر. تالکین مترجم شیوا مقانلو

تابلوی نیگل

تابلوی نیگل

3.7
18 نفر |
7 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

23

خواهم خواند

13

ناشر
نیماژ
شابک
9786003678255
تعداد صفحات
56
تاریخ انتشار
_

توضیحات

        «تابلوی نیگل» داستانی کوچک اما بزرگ است: آشکارا حجمی خیلی کم‌تر از آثار معمول تالکین دارد اما در همین فرصت کم پیام مهم و عمیقش را درست و روان بازگو می‌کند.
«تابلوی نیگل» روایت مرد نقاشی است که در نهایت رستگاری را درون برگی از تابلو‌ی کار دست خودش پیدا می‌کند، در کنار دیگران، و با بخشیدن و مهرورزیدن. تالکین در این کتاب نگاه لطیف و عمیقی می‌اندازد به حیات خاکی، گذر از جهان فانی، و رسیدن به آرامش ابدی.
شوخ‌طبعی پنهان و بازیگوشی متن نیز به دلنشین‌تر شدن آن کمک می‌کند. این، دعوتی است به متفاوت و زیباتر دیدن زندگی و مرگ. 
      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به تابلوی نیگل

لیست‌های مرتبط به تابلوی نیگل

یادداشت‌ها

من متاسفان
          من متاسفانه آثار بزرگ تالکین رو نخوندم و این کتابش هم اتفاقی (؟) تو طاقچه به چشمم خورد.
کتاب، داستان مردیه به اسم نیگل که نقاشه و رو یه نقاشی بزرگ کار می‌کنه که یه درخت رو با جزئیات برگ‌ها و... بکشه. اون از کارهای ضروری زندگی روزمره، معاشرت با آدم‌ها یا کمک به همسایه‌ش کلافه میشه چون باعث وقفه تو کارش میشن، ولی به ناچار اونا رو انجام میده. یه سفر هم باید بره که هی عقبش میندازه تا تابلوش کامل‌تر بشه ولی از اون طرف تابلوش رو هم نمی‌تونه تموم کنه...

داستان کوتاه جالبیه و اواسطش کلا وارد یه فضای دیگه می‌شه. به نظرم درباره‌ی اینه که تو زندگی اونقدر هم فرصت نداریم و نمی‌تونیم دنبال به کمال رسوندن کارها باشیم. از طرفی ارتباط با آدم‌ها، همکاری و کمک بهشون اولویت و ارزش بیشتری داره و همینه که درنهایت باعث کمال میشه.

از خوندنش لذت بردم و به فکر رفتم. حالا برام سواله که آیا واقعا اتفاقی پیداش کردم؟ به نظرم از اون کتاب‌هایی بود که اون من رو در زمان درستی پیدا کرد.
        

53

          📌 عنوان کتاب : تابلوی نیگل
📌نویسنده : جی آر آر تالکین 
📌نشر : نیماژ

🌱«آیا تا به حال حس کردید که رویاها و آرزوهایتان در میان مسئولیت های زندگی گم شده است ؟»

داستانی استعاری و شاعرانه از جی. آر. آر. تالکینه که زندگی یک نقاش خیال‌پرداز به نام نیگل رو روایت می‌کنه. نیگل سال‌هاست مشغول کشیدن تابلویی از یک درخت باشکوهه—درختی که برگ‌هاش رو با دقتی وسواس‌گونه می‌کشه. اما زندگی همیشه بین او و هنرش قرار می‌گیره: همسایه‌ای نیازمند، وظایف روزمره، و سفری ناگهانی که باید برایش آماده باشه.
این کتاب از مجموعه مینیماژ هست که نشر نیماژ به چاپ رسونده. که محتوای مجموعه را داستان های کوتاه و مفهومی دربرمیگیرند.

🟢 نقاط قوت :

-  بهره بردن از استعاره‌ های هنرمندانه و عمیق 
  داستان پر از نماد و استعاره‌ست (درخت، سفر، قضاوت، و دنیای پس از مرگ) که هر کدوم لایه‌های معنایی زیادی دارن.
-  بازتاب دغدغه‌های هنری و انسانی که در زندگی نمود پیدا می‌کنند را در داستان می‌بینیم. نیگل نماینده‌ی هنرمندیه که بین خلق اثر و مسئولیت‌های روزمره گیر کرده. خیلی از آدم‌ها (نه فقط هنرمندها) می‌تونن با این کشمکش هم‌ذات‌پنداری کنن. 
-  پایان امیدوارکننده 
  با وجود سختی‌ها، داستان با نوعی رستگاری و تحقق رؤیاها تموم می‌شه. این حس امید و آرامش در پایان، خیلی تأثیرگذاره.

🔴 نقاط منفی :

-  ابهام و نمادگرایی زیاد را شاهد هستیم. به صورتی که وقتی کتاب رو می‌خونی در لایه اول متوجه نمیشی مامور کیه؟سفر به کدامین مقصد ؟ و... 
برای بعضی خواننده‌ها، استعاره‌ها ممکنه گیج‌کننده باشن. چون داستان خیلی مستقیم نمی‌گه که چی واقعیه و چی نمادینه، ممکنه درک پیام اصلی سخت بشه.
-  ریتم کند در بخش‌هایی از داستان. با اینکه داستان کوتاهه، بعضی قسمت‌ها (مثل بخش بیمارستان یا گفت‌وگوی قضاوت) ممکنه برای بعضی‌ها کش‌دار یا مبهم به نظر برسه.
-  شخصیت‌پردازی محدود هست.
  داستان کوتاهه و شخصیت‌های فرعی مثل «پاریش» یا «قاضی‌ها» خیلی عمیق هویت پیدا نمی‌کنند . این ممکنه باعث بشه بعضی خواننده‌ها ارتباط کمتری با اون‌ها بگیرن.
-  پیام غیرمستقیم بیان میشه !

✨#مقداریـحرف :
میدونین کتاب برای من چیزی نبود که بگم وای چه ایده خفنی ! چون انگار از زندگی یک سال پیش من داشت می‌نوشت !! ولی دیدار دوباره با زندگیم ؟ آره تجربه باحالی بود و قلم خوبی برای القای احساس آن زمان.
و آره! ما تو زندگیمون اینقدر فرصت نداریم که همه آرزو ها ، تلاش ها و کارهامون رو به نتیجه برسونیم. پس بهتره تا اونجایی که وقت داریم ، سعی خودمونو بکنیم و واقعاً زندگی کنیم.

امتیاز من به کتاب : ۳.۸ از ۵

#دیدگاه
        

22

          اون روزی که تو رویداد بهخوان حضوری شرکت کردیم یکی از اعضا درباره این‌کتاب حرف زد. اون لحظه بحث جاودانگی بود. اینکه بشر همیشه دنبال جاودانگی یا حداقل طولانی‌تر کردن عمرشه. و اینکه اگر جاودانه بودیم چقدر زندگی بی‌معنی و بی‌هدف می‌شد. بعد بحث کشیده شد به اینکه جاودانگی فقط جسم نیست و گاهی یاد و نام آدم هم بمونه خودش جاودانگیه. بعد یکی علیه این گفته هم یه کارت رو کرد که اگه همه اون افرادی که یه متوفی رو می‌شناسن از دنیا برن، جاودانگی اون هم از بین میره؛ در واقع هر کاری تو این دنیای دنی بکنیم، باز تهش نیستی و نابودی و فراموشیه. شاهد مثالش هم همین کتاب بود که شخصیتش نقاشی بوده متوسط ولی برگ‌ها رو خوب نقاشی می‌کرده و این برگ سر از موزه درمیاره اما بعد موزه میسوزه و همه به مرور نقاش رو فراموش می‌کنن.


اما...
به نظرم این برداشت درست نبود. اتفاقا این کتاب برای همون جاودانگیه. اما نه اون جاودانگی که ما تصور می‌کنیم. بلکه کاملا اشاره به اون‌ جاودانگی واقعی و نهایی داره اما در دنیایی به غیر از این دنیای زمینی و فانی ما. نقاش داستان هدفی داشته اما به خاطر مشغولیات و گرفتاری‌های زندگی و همچنین مشکلات مهارتی خودش نمی‌تونسته به هدفش برسه. در نهایت هم زندگی رو بدون تکمیل هدفش ترک می‌کنه در حالی که آمادگی هم نداشته و کاملا دست خالی میره به سفر نهایی. اما چون در زندگی شخص مهربونی بوده و سعی کرده همیشه دست‌یار و کمک بقیه باشه بهش سخت نمی‌گیرن که چرا هدف زندگیش رو به سرانجام نرسونده. به جایی خوب و راحت می‌فرستنش و در شرایطی که تنها یادگارش در دنیای زمینی سوخته و از بین رفته، اون بدون اینکه براش اهمیتی داشته باشه در دنیای دیگر حال و احوال خوبی داره.
جاودانگی چی می‌تونه باشه جز این؟

اما حالا روی دیگه حرفم.
خیلی عجیبه که من بهترین داستان‌ها و فیلم‌های عمرم درباره دنیای پس از مرگ رو تو کتاب‌ها و فیلم‌های کسانی دیدم که داعیه مذهب و خدا له اون صورتی که برای ما جا انداختن ندارن. همین کتاب تالکین یا سرود کریسمس دیکنز یا فیلم "چه رویاهایی می‌آیند" با بازی رابین ویلیامز عزیز مواردی هستن که موقع فکر کردن به جهان پس از مرگ نمی‌ترسم. برعکس اونچه که تو گفتار معمول از قرائت‌های ظاهرا دینی می‌شنویم. برداشت شخصیم اینه به خاطر همین قرائت‌ها و چیزهای ترسناکی که از شب اول قبر و برزخ و فلان میگن، نویسنده ایرانی اگه بخواد شخصی رو در دنیای پس از مرگش نشون بده انقدر دست و پاش بسته‌اس که کلا عطاش رو به لقاش می‌بخشه. اما اونهایی که قید و بند مذهب ندارن می‌تونن خیلی راحت تصورات و دنیای خودشون رو نشون بدن.

امیدوارم سوءتفاهم نشه. این حرفم زیر سوال بردن مذهب و دین نیست. بلکه می‌خوام بگم انگار  بعضی قرائت‌ها و روایت‌ها باعث شده ما از واقعیت و نرمی و خوبی و مهربانی و لبخند خدا دور بشیم. و چه خوبه گاهی این‌ مهربونی رو در خلال سخن بقیه بازیابی می‌کنیم و دلمون گرم میشه.

*****
من اگه بخوام درباره این جزغِله کتاب بنویسم حالا حالاها حرف دارم ولی خب مطالبیه که حتما خیلی از کتاب‌خوان‌ها به ذهن خودشون هم می‌رسه و تکرار مکرراته. فقط اینو بگم و برم: دمت گرم آقا تالکین.
        

29