یادداشت فاطمه مجاب
1404/1/7

من متاسفانه آثار بزرگ تالکین رو نخوندم و این کتابش هم اتفاقی (؟) تو طاقچه به چشمم خورد. کتاب، داستان مردیه به اسم نیگل که نقاشه و رو یه نقاشی بزرگ کار میکنه که یه درخت رو با جزئیات برگها و... بکشه. اون از کارهای ضروری زندگی روزمره، معاشرت با آدمها یا کمک به همسایهش کلافه میشه چون باعث وقفه تو کارش میشن، ولی به ناچار اونا رو انجام میده. یه سفر هم باید بره که هی عقبش میندازه تا تابلوش کاملتر بشه ولی از اون طرف تابلوش رو هم نمیتونه تموم کنه... داستان کوتاه جالبیه و اواسطش کلا وارد یه فضای دیگه میشه. به نظرم دربارهی اینه که تو زندگی اونقدر هم فرصت نداریم و نمیتونیم دنبال به کمال رسوندن کارها باشیم. از طرفی ارتباط با آدمها، همکاری و کمک بهشون اولویت و ارزش بیشتری داره و همینه که درنهایت باعث کمال میشه. از خوندنش لذت بردم و به فکر رفتم. حالا برام سواله که آیا واقعا اتفاقی پیداش کردم؟ به نظرم از اون کتابهایی بود که اون من رو در زمان درستی پیدا کرد.
(0/1000)
مصطفی رفعت
1404/1/7
1