معرفی کتاب خورشید هم یک ستاره است اثر نیکلا یون مترجم پگاه ملکیان
در حال خواندن
3
خواندهام
95
خواهم خواند
46
توضیحات
یه ضربالمثل ژاپنی هست که خیلی ازش خوشم میآد: دلواپسی عشق. به معنی عشق در نگاه اول نیست. معنیش بیشتر به عشق در نگاه دوم نزدیکه، احساسیه که وقتی یه نفری رو که قراره عاشقش شی میبینی. ممکنه همون لحظه عاشق نشی، اما اجتناب ناپذیره و حتما این اتفاق میافته. کاملا مطمئنم اون همین چیزیه که الان دارم تجربهش میکنم. تنها مشکل کوچیک- احتمالا برطرف نشدنی- اینه که مطمئنم ناناشا اینطور نیست.
بریدۀ کتابهای مرتبط به خورشید هم یک ستاره است
1402/6/19 - 02:22
1404/6/29 - 11:35
1404/6/29 - 16:08
لیستهای مرتبط به خورشید هم یک ستاره است
یادداشتها
1401/7/24 - 04:18
یه ضربالمثل ژاپنی هست که خیلی ازش خوشم میآد: دلواپسی عشق. به معنی عشق در نگاه اول نیست. معنیش بیشتر به عشق در نگاه دوم نزدیکه، احساسیه که وقتی یه نفری رو که قراره عاشقش شی میبینی. ممکنه همون لحظه عاشق نشی، اما اجتناب ناپذیره و حتما این اتفاق میافته. کاملا مطمئنم اون همین چیزیه که الان دارم تجربهش میکنم. تنها مشکل کوچیک- احتمالا برطرف نشدنی- اینه که مطمئنم ناناشا اینطور نیست.
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
1404/6/30 - 16:33
این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.
این کتاب هم تموم شد بر خلاف بقیه کتاب ها درباره این یکی خیلی حرف برای گفتن دارم ولی مطمئن نیستم بتونم با کلمات احساساتم رو بیان کنم (نکته اول کلمات برای بیان احساسات کافی نیستن) هیچوقت توی لیستم قرار نبود همچین کتابیو بخونم ولی خیلی شانسی از کتابخونه پیداش کردم اصلا نمیدونم چی باعث شد که به عنوان کتابی که میخوام امانت بگیرم انتخابش کنم ولی هر چی که بود خیلی خوشحالم اولش که شروع کردم یه امتیاز مثبت گرفت بابت فصل های کوتاهش بنظرم فصل های کوتاه باعث میشه آدم سریع تر کتاب و بخونه و مشتاق تر شه (نکته دوم این نظر منه) هر چی بیشتر ادامه پیدا میکرد بیشتر بهش علاقمند میشدم حتی به سرم زد به محض اینکه به کتابخونه تحویلش دادم نسخه چاپیش رو پیدا کنم و بخرم چون حس میکردم باید توی کتابخونم حضور داشته باشه نویسنده یکجوری جزئیات رو بیان کرده بود که شما کاملا میتونستین خودتون رو کنار شخصیت های کتاب تصور کنین(بازم نظر منه) تا یکجا واقعا خوشحال بودم و دوستش داشتم تا اینکه رسیدم به صفحات آخر در حدی از دست این کتاب عصبی شدم و حرص خوردم که واقعا میخواستم نابودش کنم(نکته سوم هیچوقت کتابا رو نابود نکنین حتی اگه ازش متنفرین) با خودممیگفتم چطوری میشه آدم انقدر عاشق باشه بعد همه چی یادش بره و فراموش کنه صفحه آخر داستان یک فردی بود که اول کتاب باهاش آشنا شدیم نمیدونین چقدر با اجبار خوندم اون صفحه رو چون بشدت عصبی بودم و با خودم داشتم حساب میکردم به کتاب امتیاز دو بدم یا سه به صفحه آخر رسیدم یهو داستان عوض شد نویسنده برگ برنده خودش رو رو کرد و نتیجه شد خوشحالی و علاقه چند برابر من نسبت به این کتاب (نکته چهارم احتمالا قراره آدم خودخواهی بنظر بیام که دوست دارم پایان کتابا همونجوری که دوست دارمتموم شه) خلاصه بگم صفحه آخر همه چیو عوض کرد دقیقا مثل ضرب المثل جوجه رو آخر پاییز میشمارن یکی از چیزایی که این کتاب به من یاد داد این بود که هر آدمی که توی زندگیمون میبینیم حتی یک رهگذر داستان خاص خودش رو داره پس سعی کنیم به با آدم ها مهربون تر باشیم چون نمیدونیم چه اتفاقاتی براشون افتاده عشقی که این کتاب بیان کرد برای من خیلی متفاوت بود نشون داد فارغ از فاصله ملیت و هر چیز دیگه ای اگه یک نفر رو دوست داشته باشی آخرش بهش میرسی (نکته پنجم همیشه هم قرار نیست بهش برسی ) ولی این کتاب خیلی چیزا به من یاد داد از نگاهم نسبت به آدم ها بگیر تا اعتقاداتم یه جورایی بهم نشون داد هر چقدر هم نسبت به چیزی که فکر میکنی درباره عشق مطمئن باشی و هر چقدرم بگی بهش اعتقاد نداری آخرش یک فرد میاد توی زندگیت و همه چیو عوض میکنه بخصوص نظرت درباره عشق رو(نکته ششم امیدوارم اون فرد تصویر درستی از عشق براتون به نمایش بزاره نه اینکه از هر چی عشق و عاشق شدنه متنفرتون کنه) در کل بخوام بگم انقدر این کتاب رو دوست داشتم که نمیتونم بگم (فکرکنم برای همه کتابایی که خوندم دارم این جمله رو میگم) هر صفحه واقعا احساسات و عوض میکرد یه صفحه خوشحال یه صفحه عصبی یک صفحه ناراحت در پایان این کتاب فردا باید بره کتابخونه تا بقیه افراد هم بتونن بخونن و ازش لذت ببرن ولی همیشه توی قلب جا داره (: در پایانه پایان خیلی قشنگ بود و پیشنهاد میکنم
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.