یادداشت فاطمه نصراله زاده

خورشید هم یک ستاره است
        اول اینکه کتاب خوش خوانیه تقریبا و زود تموم میشه
دوم اینکه وسطاش یه عالمه چیز بی ربط هست مثل اطلاعات عمومی که حسابی سرعت گیره و من هی اینجوری بودم ک " مازا فازا" و اصلا هم باهاشون کیف نمیکردم. و خوشمم نمیومد داستان شخصیت های فرعی رو اونجور ناقص و تیکه ای یذره برامون تعریف میکرد. حقیقت امر اینه ک وقتی آدم یه کتابی رو داره میخونه، تمام شخصیت های فرعی ای که حتی شخصیت پردازی شون کامل نیست، اصلا برا آدم جلب توجه و کنجکاوی نمیکنن که حالا علاقه داشته باشی در موردش یه فصل کامل بخونی.
سومین نکته این که بیشتر دوست دارم این کتاب رو با عنوان " یک روز مفید و عمیق" به دیگران معرفی کنم. منو یاد " هر دو در نهایت میمیرند " انداخت.
و دلم خواست با اطرافیانم روزهای عمیق، سوالات خوب و خاطرات قشنگ داشته باشم و اونوقت ببینم وقتی اینجوری بیشتر بشناسمشون، بیشتر دوستشون دارم یا نه!
چهارم اینکه به نظرم این تغییر لحن و زاویه دید خیلی سریع، آسیب رسونده بود به متن. من یه جاها یاوم میرفت الان داریم از طرف ناتاشا میخونیم یا دنیل. فصل هر کدوم میتونست طولانی تر باشه. مفهوم عکس های اول هر فصل رو هم متوجه نشدم.
کلا کتاب قوی ای نیست از لحاظ ادبی و داستان نویسی. ولی برای گذران وقت و سیال شدن خلاقیت، خوبه. 
      
3

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.