The Sun Is Also a Star

The Sun Is Also a Star

The Sun Is Also a Star

3.6
26 نفر |
13 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

2

خوانده‌ام

48

خواهم خواند

22

ناشر
شابک
9780553496680
تعداد صفحات
344
تاریخ انتشار
_

نسخه‌های دیگر

توضیحات

        Natasha: I’m a girl who believes in science and facts. Not fate. Not destiny. Or dreams that will never come true. I’m definitely not the kind of girl who meets a cute boy on a crowded New York City street and falls in love with him. Not when my family is twelve hours away from being deported to Jamaica. Falling in love with him won’t be my story.

Daniel: I’ve always been the good son, the good student, living up to my parents’ high expectations. Never the poet. Or the dreamer. But when I see her, I forget about all that. Something about Natasha makes me think that fate has something much more extraordinary in store—for both of us.

The Universe: Every moment in our lives has brought us to this single moment. A million futures lie before us. Which one will come true?
      

یادداشت‌ها

          ۵از۵⭐️
این شانس است یا سرنوشت که انسان ها را گرد هم می آورد؟ این سوالی است که در کتاب خورشید هنوز یک ستاره است به آن پرداخته می شود. ناتاشا، دختری است که خانواده اش با احتمال دیپورت شدن به جامائیکا رو به رو است و دنیل، پسری کره ای/آمریکایی با احساساتی ظریف و شاعرانه است. روز پرماجرای این دو نوجوان در فروشگاهی در نیویورک و با مشاهده ی یک سرقت آغاز می شود. ناتاشا سخت به دنبال راهی برای ماندن در آمریکا است و دانیل خود را برای یک مصاحبه ی دانشگاهی آماده می کند؛ این دو شخصیت با پیشروی داستان، فراز و نشیب ها و قهر و آشتی های متعددی را تجربه می کنند اما چیزی که هر دویشان به خوبی می دانند این است که عشقی در میانشان در حال شکل گیری است.
__________________________________________
یک عاشقانه زیبا ،کیوت ،قشنگ با مفهومی که بسیار بسیار قابل تامله. نویسنده به شدت می‌دونه و آگاهه که چه جوری باید کتاب رو بنویسه و چه جوری عواطف افکار و مشکلات شخصیت‌های داستان رو  به گونه‌ای بنویسه که جذاب و در عین حال قابل باور برای خواننده باشه .جوری که هر کسی می‌تونه اونو درک بکنه .من از خوندن این کتاب به شدت لذت بردم و خیلی دوست دارم که همه چیز همه چیز از این نویسنده هم بخونم
در این کتاب حتی در مورد شخصیت‌های فرعی هم صحبت می‌شه که در گذشته و یا حال چه اتفاقاتی داره براشون می‌افته که خیلی این سبک نوشتار من رو یاد کتاب‌های فردریک بکمن انداخت و در آخر من این کتاب رو خیلی پیشنهاد میدم و از یلدای عزیز به خاطر پیشنهاد این کتاب و همخوانی تشکر می‌کنم
        

5

          اول اینکه کتاب خوش خوانیه تقریبا و زود تموم میشه
دوم اینکه وسطاش یه عالمه چیز بی ربط هست مثل اطلاعات عمومی که حسابی سرعت گیره و من هی اینجوری بودم ک " مازا فازا" و اصلا هم باهاشون کیف نمیکردم. و خوشمم نمیومد داستان شخصیت های فرعی رو اونجور ناقص و تیکه ای یذره برامون تعریف میکرد. حقیقت امر اینه ک وقتی آدم یه کتابی رو داره میخونه، تمام شخصیت های فرعی ای که حتی شخصیت پردازی شون کامل نیست، اصلا برا آدم جلب توجه و کنجکاوی نمیکنن که حالا علاقه داشته باشی در موردش یه فصل کامل بخونی.
سومین نکته این که بیشتر دوست دارم این کتاب رو با عنوان " یک روز مفید و عمیق" به دیگران معرفی کنم. منو یاد " هر دو در نهایت میمیرند " انداخت.
و دلم خواست با اطرافیانم روزهای عمیق، سوالات خوب و خاطرات قشنگ داشته باشم و اونوقت ببینم وقتی اینجوری بیشتر بشناسمشون، بیشتر دوستشون دارم یا نه!
چهارم اینکه به نظرم این تغییر لحن و زاویه دید خیلی سریع، آسیب رسونده بود به متن. من یه جاها یاوم میرفت الان داریم از طرف ناتاشا میخونیم یا دنیل. فصل هر کدوم میتونست طولانی تر باشه. مفهوم عکس های اول هر فصل رو هم متوجه نشدم.
کلا کتاب قوی ای نیست از لحاظ ادبی و داستان نویسی. ولی برای گذران وقت و سیال شدن خلاقیت، خوبه. 
        

0

          خب سلام!!
اول خلاصه ی کوچیکی درباره ی این کتاب:
این کتاب درباره دو نفره. پاتریشیا، دختری امریکایی جامائیکایی با مشکلات خانوادگی، دنیل، پسری کره ای- امریکایی با مشکلات خانوادگی.
این دونفر بر حسب اتفاق توی شهر نیویورک هم دیگر رو می‌بینن و تصمیم می‌گیرن یه روزشون رو باهم بگذرونن.

نظر من درباره ی کتاب:
من این کتاب رو نپسندیدم، البته موضوع کتاب جالب و تازه بود. ولی یه حسی مثل کتای (النور و پارک) بهم میداد. چون جفت کتابا تقریبا یه حال و هوا دارن.
موضوع کتاب جالب بود، ولی کتاب خیلی وقت گیر بود. سیصد و پنجاه صفحه؟؟؟؟؟؟؟ بیخیاالل!!!! من بعضی از پارت ها رو نخونده رد کردم.

از این بگم که من هدف نویسنده رو از نوشتن این کتاب نفهمیدم. اینکه خانواده به درد نمی‌خورن؟ مرسی میدونم
اینکه خانواده نمیذارن بچهاشون چیزی که میخوان باشن؟ بازم میدونم
انکه سرنوشت و مقدر شدن الکیه؟ اینکه فاصله ی دور عشق رو از بین می‌بره؟ نژاد پرستی؟ حتی نژاد پرستیِ کسایی مثل کره ای ها؟ اینکه چون تو کره 
ای امریکایی هستی باید با کسی قرار بذاری که کره ای امریکایی عه؟؟
به نظرم نویسنده نظریه های فیزیک رو آورده بود که خواننده حوصله ش سرنره!! :)))) 

نویسنده هدف خاصی از نوشتن کتاب نداشت. هیچ هدفی!! فقط یه ایده ی گنگ داشت.
 سردرد گرفتم از دست کتاب و خیلی هم حرص خوردم.

اگه این کتاب فیلم هالیوودی میشد بهتر بود. می‌نشستی نگاه می‌کردی، تهشم حتی اگه ناامید می‌شدی میگفتی اوکی فقط یه فیلم بود!! ولی این یه کتاب بود که کاغذ داشت و از درخت درست شده!

همین
هنوز دارم حرص میخورم
این کتاب رو نخرید!!
        

1

          نمیتونم توصیف کنم چقدر حس خوبی دارم بعد از تموم کردن این کتاب 🥹
کتابو به زبان اصلی خوندم و اولین تجربه این حس لذت بخش که میتونی با یه زبان دیگه کتاب بخونی و بفهمی و درک کنی برام آنلاک شد ❤️‍🔥

حس خوبی که همراه با کاراکترهای کتابی همراه بود که میتونستم از زاویه دید، مغز و فکر هر کاراکتر توی داستان غرق بشم
لذت دیدن یک دنیا و یک محیط از چند چشم و زاویه دید مختلف ✨

خوندن سرگذشت کاراکتر‌ها و دیدن خاطرات خوش و غم‌انگیزشون، پشیمونی‌ها و رضایت هاشون :)

دیدن اینکه عملکرد یه نفر چقدر میتونه روی زندگی و آینده دیگری اثر بذاره... 
رمانی که میتونیم در اون معنای زندگی، عشق، تقدیر، آینده و سرنوشت رو احساس کنیم 🫀

"خورشید هنوز یک ستاره است" کتابی که نشون میده برای تغییر دیدگاه، برای وابسته شدن، برای عاشق شدن لازم نیست زمان زیادی بگذره، گاهی همه اینها میتونن تو کمتر از یک روز رخ بدن 🫠

بدترین روز زندگی‌ت با ملاقات یه آدم خاص میتونه تبدیل به خاص ترین روز بشه و تاثیراتش تا مدت‌ها روی زندگی آدم‌های مختلف باقی بمونه 🪄

اگه دنبال یه رمان شیرین و دوست داشتنی با پایانی مقبول و خوش میگردین این کتابو پیشنهاد میکنم 🌝
        

0

          خورشید هنوز یک ستاره است
نوشته نیکولا یون
ترجمه خانم فاطمه خسروی
از نشر نون
۹ از ۱۰
☄🛩🔭🎧👩🏾‍🔬....👨🏻‍⚕🥢📝❤️🌞
داستان روایتگر ماجرایی عاطفی میان دو نوجوان است که آینده‌ای نه چندان مطمئن دارند.
ناتاشا کینگسلی همراه خانواده‌اش از جامائیکا بصورت غیرقانونی به آمریکا آمده و حال بخاطر خطای پدرش تنها یک روز فرصت دارد تا در این کشور باشد.
دنیل جائه هو بائه علیرغم میل باطنی‌اش قرار است مصاحبه‌ای برای ورود به دانشگاه انجام دهد.
اما دست تقدیر ریسمان سرنوشت این دو را بهم گره می‌زند و مخاطب شاهد ماجراهای بین این دو نفر است که در یک روز رخ می‌دهد.
حال باید دید سرانجام این داستان چه میشود؟
چه بر سر دنیل و دانشگاهش و ناتاشا و خانواده‌اش می آید.
🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸
خب سلام!
چند مدت پیش که حسابی کتاب نخون شده بودم تصمیم گرفتم "خورشید هنوز یک ستاره است" رو شروع کنم.
این جوری بود ‌که داشتیم میرفتیم بیرون و من همراه خودم فقط همین کتاب و آوردم تا مجبور شم شروع کنم به خوندن.
از همون اول شما خیلی جدی وارد قصه میشید.
نمیگم اونقدر عمیق که نتونین کتاب و زمین بذارید ولی اونقدر خوبه که اصلا به ذهنتون خطور نمیکنه کتاب و نخونین.
خلاصه که من این کتاب و شروع کردم و همینطور بیشتر در باتلاق داستان فرو رفتم.
شاید باتلاق تعبیر شاعرانه‌ای برای عشق توصیف شده در این کتاب نباشه ولی خب اواسط داستان‌، هرچقدر شما بیشتر سعی کنین که این کتاب رو بذارید کنار بیشتر جذبش میشید(برخلاف اوایل کتاب)
خلاصه خوندم و خوندم و خوندم.
و همراه زهرای نازنین این کتاب و تموم کردم.
از زیبایی متن کتاب هرچقدر بگم کمه.
سانسورشم کمه؛میتونین خودتون حدس بزنین چی میشه😔😂
جزئیات واقعا عالیه
شخصیتا کامل معرفی میشن فقط اون یه امتیاز و کم دادم چون به یسری از شخصیتا زیاد یا اصلا نپرداخته بود(برادر دنیل،برادر ناتاشا،یه سری اشخاصی که می‌طلبید یکم راجبش صحبت بشه؛بنظرم تنها ایراد جزئی این کتاب از نظر من مخاطب همین بود؛چون انقدر همه چی کامل بود که این چیز کوچیک هم خودشو بزرگ نشون میداد؛از سمتی بخش‌های انتهایی کتاب کاش یکم طولانی تر میشد؛البته اگه از این جنبه نگاه کنیم که برای همه نوع سلیقه نوشته شده میشه چشم پوشی کرد ولی من ترجیح میدادم یه مقدار اون بخش رو(که نمیگم داستانش چیه لو نره)بیشتر طول میداد یکم بیشتر دق میکردیم.
خلاصه شدیدا پیشنهادیه
خصوصا تو این روزای گرم تابستونی که عرق شر شر میریزه از آدم و برقم ر به ر میره خوندن این کتاب همراه نوشیدن یه شیشه دوغ آبعلی خنک پیشنهاد میشه.
پی نوشت:
این اولین کتابی بود که من توش با خودکار نوشتم،حس خوبیه نوشتن با خودکار تو کتاب:)))از خودتون دریغش نکنین.
        

4

سید علی

1401/7/24

        یه ضرب­المثل ژاپنی هست که خیلی ازش خوشم می­آد: دلواپسی عشق. به معنی عشق در نگاه اول نیست. معنی­ش بیش­تر به عشق در نگاه دوم نزدیکه، احساسیه که وقتی یه نفری رو که قراره عاشقش شی می­بینی. ممکنه همون لحظه عاشق نشی، اما اجتناب ناپذیره و حتما این اتفاق می­افته. کاملا مطمئنم اون همین چیزیه که الان دارم تجربه­ش می­کنم. تنها مشکل کوچیک- احتمالا برطرف نشدنی- اینه که مطمئنم ناناشا این­طور نیست.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

1