معرفی کتاب خنده سرخ اثر لئونید نیکلایویچ آندری یف مترجم حمیدرضا آتش برآب

خنده سرخ

خنده سرخ

4.2
28 نفر |
7 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

2

خوانده‌ام

44

خواهم خواند

54

شابک
9786002538529
تعداد صفحات
152
تاریخ انتشار
1401/10/30

توضیحات

        خنده سرخ نخستین بار در 1905 و در ویژه نامه مجله دانش روسیه که به یاد آنتوان چخوف تقدیم شده بود، در کنار آثار ارزشمندی از گورکی و کوپرین و بونین به انتشار رسید (چخوف در 1904 و پیش از پایان خنده سرخ فوت کرد.) اثر را ماکسیم گورکی ضمن نامه ای به آندری یف بسیار ستود و آن را به غایت مهم و بهنگام و گیرا دانست. رمان بر خوانندگان و منتقدان روسی تاثیر چشمگیر و حیرت آوری داشت و بلافاصله در همان سال به چندین زبان ترجمه شد.
      

لیست‌های مرتبط به خنده سرخ

نمایش همه

یادداشت‌ها

dream.m

dream.m

1404/4/22

          وقتی برای اولین بار فیلم «بیا و بنگر» از «الم کلیموف» رو دیدم، تصور میکردم که این اوج هنر تصویر سازی توحش، خشونت، ویرانگری و وحشت جنگه؛ ترسیم موفق همون صحنه ای که در اون "زنده ها، حسرت مرده ها رو میخورن". هنوز هم بعد چند سال به محض شنیدن از جنگ، به یاد اون فیلم‌ میفتم و صحنه های سورئالش جلوی چشمم رژه میرن، بوی سوختن گوشت آدمای زنده توی دماغم و صدای جیغ زن هایی که بهشون تجاوز میشه توی گوشم میپیچه. و تصویر چشمهای وق زده از وحشت آلکسی یوگنویچ در نقش فلوریان و واولگا میرونوا در نقش گلاشا با دندون های خرد شده و پاهایی که خون از بین‌شون میچکه، کابوس بیداریم میشه. 
بعدها با خوندن کتاب های ضد جنگ زیادی مثل سفر به انتهای شب و جنگ از سلین، طبل حلبی از گونتر گراس ، سه گانه دفتر بزرگ از آگاتا کریستوف، زمین سوخته از احمد محمود ، جنگ چهره زنانه ندارد از سوتلانا الکسیوویچ ، شوایک از یاروسلاو هاشک، بادبادک باز از خالد حسینی ، اگر این نیز انسان از پریمو لوی ووو کتابهای دیگه ای که یادم نمیاد، سعی در بازسازی اون تجربه عجیب، خاص و هولناک فیلم توی کتابها کردم. چرا که دیگه تحمل روانی و جسمانی تماشای رنج واقعی انسانها در جنگ رو نداشتم؛ اما هیولایی گرسنه در درونم مدام منو به سمت تکرار اون از هم گسیختگی و فروپاشی روانی سوق میداد و برای تجربه رنجی در سطح پایین تر تحریکم میکرد تا عطش خودش رو با خودآزاری من سیراب کنه. و من اسیر پنجه مالیخولیای مازوخیسم، این بار به دنبال رنجی که در اون حداقل حواس کمتری درگیر تجربه باشه و با امید به نجات بخشی محدودیت تخیل، به سراغ خنده سرخ رفتم. اما زهی خیال باطل... چون کتاب خنده سرخ تمام تصوراتم رو به چالش کشید و نظرم رو نسبت به تصویر جنون وحشت در کتابها عوض کرد. با خوندن این کتاب فهمیدم که کلمات هم میتونن به اندازه تصاویر هولناک باشن و وحشت واقعی رو جلوی چشم انسان بیارن، به طوریکه بازهم بوی گوشت درحال سوختن توی دماغ بپیچه و در بیداری کابوس ببینه؛ اما اینبار کابوسی بسیار هولناک تر، کابوس چهره ای مثله شده پوشیده از خون، با خنده ای سرخ و بی صدا که هرجا سر برمی‌گردونی روی صورت تک تک آدم‌ها تکثیر میشه.
«جنون و وحشت!»
خنده سرخ با این دو کلمه شروع میشه، دو کلمه ای که می‌تونه تمام کتاب رو در خودش خلاصه کنه. اما کدوم نویسنده ای کتابش رو با این کلمات سهمگین شروع میکنه؟ آیا این یک هشدار نیست؟ هشدار به بشریت، به روح های حساس، روان های آزرده، و به تمام کسانی که هنوز معتقد به وجدان هستند.
در جایی خوندم که "اگر مرگ میتونست شعر باشه، خنده سرخ میشد" یک جهنم سوزان که باعث میشه باخودتون فکر کنید چیزی زیبایی شناسانه در وحشت مرگ وجود داره...
این اولین تجربه من از اندریف هستش، متاسفانه  با اینکه بارها اسم خودش و کتاب هاش رو از دوستان کتابخوانم شنیده بودم اما دیر سراغ این نویسنده بزرگ رفتم و اون رو شناختم؛ اونهم با چه کتاب عجیبی، و چه تجربه ناب و تأثیر گذاری شد.
آندریف توی خنده سرخ داستان سرباز بی نام و نشانی رو تعریف میکنه که هر سربازی میتونه باشه و از جنگی میگه که هر جنگی در طول تمام تاریخ بشریت میتونه باشه. اون نشان می ده که انسانیت چقدر آسیب پذیره و میتونه در معرض وحشت و جنون شدید به چیزی تبدیل بشه که ازش می ترسه. و در نهایت انسان رو با این سوال تنها میذاره که چرا اینقدر توحش؟ چرا اینقدر دیوانگی؟

......
ممنونم از زهرای نازنینم که کتاب رو با ترجمه آتش برآب بهم هدیه داد و باعث شد این نویسنده  به یکی از نویسندگان دیوانه محبوبم تبدیل بشه♡
        

0

          "جنون و وحشت..." نخستین جمله‌ی داستان است، تعریفی برای هیولای جنگ. نیمه‌ی اول داستان سرشار از شگفتیِ ناباورانه است، تصویرسازی‌های دقیق و هولناک از میدانِ جنگ که هر سربازی را مجنون و وحشت‌زده می‌کند اما نیمه‌ی دوم داستان که بخش جوندارِ داستان است، روایتی نه درباره جنگ بلکه درباره تاثیر جنگ بر کسانی است که پشتِ جبهه‌ها در منطقه‌ی امن مانده‌اند و تنها از جنگ سایه‌ای هولناک را می‌بینند. جنون خصیصه‌ی این داستانِ تلخ است، پایانی برای هرآن‌کسی که صدای سوتِ خنده‌ی سرخِ جنگ را از دور شنیده باشد.

عموم ادبیات ضدجنگ حال فسرده‌ی افسری را روایت می‌کند که جنگ را درک کرده و از بهت و حیرتی صحبت می‌کند که هم‌زیستانِ فردِ از جنگ برگشته نسبت به او، رفتارش، حرف‌هایش و وجودش دارند. آندریف در این رمان به دو جهت ساختار ادبیات ضدجنگ را شکانده و از زاویه‌ای دیگر جنگ را روایت می‌کند. 
نخست آنکه، جنگ برای همه ما عرصه جنون پرسروصدای مهیبی است که سرشار از صدای تیر و شلیک و خمپاره است اما آندریف با دقت به سکوت جنگ گوش سپرده. وجهه‌ی روایت‌ناشده جنگ که کمتر کسی از آن صحبت کرده است.
و سپس، جنگ را نه در سر و زندگیِ یک سرباز بلکه در زندگیِ بازمانده‌ای روایت می‌کند که جنگ را ندیده و به جنگ نرفته و از جنگ تنها واگن‌های پر از مجروح که از جبهه‌ها بازگشته‌اند را دیده است.

یک شاهکار...
در خواندنش شک نکنید...
        

41

          ‌به نام او

️چند روز پیش گفتم که از فلان نشر به‌خاطر گران‌بودن کتاب‌هایش، کتابی نمی‌خرم، قسمت این شد که با فاصله کم از آن حرف بر روی دو تا از کتابهایش معرفی بنویسم البته من این دو کتاب را نخریده‌ام بلکه هدیه گرفته‌ام وگرنه با مجموع قیمت پشت جلد این دو کتاب می‌توانستم کتابهای اساسی‌تر و واجب‌تری برای خودم بخرم.

️اول از آن عزیزی که این هدیه را داد و همچنین ناشر محترم به‌خاطر این ضدتبلیغ ابتدایی پوزش می‌طلبم و البته از ناشر این گلایه را هم دارم که کتاب خوبت را به قیمت منصفانه‌تری عرضه کن درست است که گرانی است ولی این‌قدرها هم نیست ما خودمان دستمان در کار است :)

️بگذریم پیش از این از آندری‌یف دو اثر خوانده بودم که هر دو کتاب با قلم حمیدرضا آتش‌برآب ترجمه شده بود، "یادداشت‌های شیطان" و "داستان هفت نفری که به دار آویخته شدند" این دومی را بسیار پسندیدم و به چند نفر از دوستانم هدیه دادم. لیانید آندری‌یف از نویسندگانِ جوانی است که در سالهای منتهی به انقلاب اکتبر به شهرت رسیدند. او هم‌نسل کسانی چون چخوف و گورکی است البته نه به بزرگی و اهمیت آن‌ها. ولی هرچه هست آثار درخوری را در آن سال‌ها منتشر کرده که در ادبیات پربار روسیه حائز اهمیت است، به‌قولی حتی آثار یک دست‌دوم روس هم خواندنی است.

️"یادداشت‌های اینجانب" و "خنده سرخ" دو نوولا یا رمانچه یا داستان بلند است که در همان سالهای آستانه انقلاب نوشته شده‌اند. آندری‌یف در اولی تحت‌تاثیر داستایفسکی است. داستان از زبان پیرمردی متهم به قتل که دچار زوال عقل هم شده روایت می‌شود و رویکردی روان‌شناسانه دارد. دومی که من آن را بیشتر پسندیدم یک اثر ضدجنگ است و با توجه به اینکه در آن سال‌ها این نوع رمان مرسوم نبوده برای نویسنده امتیازی محسوب می‌شود. داستان از زبان یک مجروح جنگی است.

️ترجمه هر دو را دوست داشتم ولی همچنان بهترین اثری که از آندری‌یف خواندم، "داستان هفت نفری که به دار آویخته شد‌ه‌اند" است، امیدوارم هرچه زودتر این اثر که سال‌هاست در بازار کتاب نایاب است، تجدیدچاپ شود.
        

30