یادداشت سامان
1403/9/30
وقتی دو سال پیش " روزگار دوزخی آقای ایاز" از رضا براهنی رو خوندم، فکر میکردم براهنی یقمو گرفته و داره محکم میزنه تو گوشم و میگه به اونجایی که نشونت میدم نگاه کن و من حتی زبونم نمیچرخید که بگم ولم کن و همزمان محو تماشای اشارات براهنی شدم؛ بعد از دو سال این حس با خوندن "خنده سرخ" آندرییف تکرار شد. توصیفات نویسنده از جنگ و مصائب پس از اون به قدری صریح، بی پرده، هولناک، کوبنده و مملو از جنون بود که حد نداشت. نویسنده تا تونسته بود چه با اغراق و چه با قدرت توصیفش،از جنگ، این پدیده مهلک خانمان سوز سراسر ضرر حرف زده بود.جنون در این داستان، پایانی نداشت...
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.