راستش به خاطر وایب کتاب‌طورش خریدمش. نگران  بودم که ادبیات کره تینیجری باشه. ولی کتاب، عمیق‌تر از اینا بود.دلم نمیومد تند بخونمش و هی وقفه عمدی مینداختم و به چیزایی که خونده بودم فکر می‌کردم.

داستان یه خطی کتاب اینه: دختری که از کار کارمندیش استعفا میده تا رویای کتاب‌فروشی زدنش رو محقق کنه. کلا تو همین کتاب‌فروشی میگذره با شخصیتای محدود. مثل یه تراپیست با آدم رفتار می‌کنه. مجبورت می‌کنه به چیزایی که ازشون می‌ترسی، فکر کنی؛ با خودت روراست باشی و  دنبال خودت بگردی وسط مشغله‌های رنگارنگی که به اسم زندگی ریختی سر خودت. (آدم جوگیری نیستم ولی خوندن این کتاب بهم جرات استعفا داد از کاری که برام فرسایشی شده بود، بدون اینکه ترس بعدش چیکار کنم بتونه مانعم شه)

همه شخصیتای این کتاب، قدمای کوچیکی رو به جلو برمیدارن، چه یادگرفتن کار جدید باشه، چه ایجاد یه تغییر تو زندگی.حتی ممکنه کاری که میکنن با تعریف جامعه از موفقیت خیلی فاصله داشته باشه. قضاوت بقیه براشون مهم نیست و تلاششون و رضایتشون از جایی که هستن معیار سنجش حال خوبشونه.
        

          کتاب به خوبی درمورد توسعه فردی و روابط انسانی در قالب یک رمان  ساده و روان  تونسته شرح بده و با ایجاد یک فضای آرام بخش به خوبی به مشکلات افراد مخصوصا مشکلات شغلی اشاره کرده.یکی از اهداف کتاب نقد به معیار های جامعه برای پیشرفت و موفقیت مخصوصا در زمینه شغلی بود که مجددا در این موضوع هم موفق بوده.از لحاظ روند داستان میشه گفت با یک روند آروم و تقریبا با میزان هیجان کمی مواجه هستیم که اگر به این ژانر علاقه مند باشید این قضیه براتون اذیت کننده نیست.
فضا سازی و کاراکتر های داستان با دقت و ظرافت شرح داده شده و همین باعث همزادپنداری و درک کاراکتر توسط مخاطب میشه
درکل این کتاب به کسانی که نیازمند به یک کتاب آرام و حال خوب کن دارن و کسانی که از لحاظ شغلی/تحصیلی دچار مشکل شدن و کسانی که به این دسته کتاب ها علاقه مند هستن توصیه میشه.
        

          کتاب خوبی است. به خوبی توانسته است از رمان های موفق ژاپنی مانند خوار و بار فروشی نامیا اقتباس روشی کند. ایده خلاقانه است. فضای کره ای کاملا به خواننده منتقل می شود. نویسنده اهل فکر است و حرفها مغز دار. خواندنش را حتما توصیه میکنم.
        

          کتاب حالت بسیار کند و پر از سوال را ایجاد میکند و انگار روزمرگی ها هست... به خاطر همین نصفه رها کردم.... کتابهای در صف انتظارم حق دارند بندگان خدا. 
کاش بهخوان قفسه ای برای کتاب های رها شده داشت... 
        

          به نظرم خیلی بیشتر از کتابای انگیزشی کمکت میکنه 🙂
        

          کتاب به کتاب فروشی هیونام دونگ خوش آمدید یه رمان احساسی و آرامه که به زندگی و احساسات یه کتاب فروش به نام اً یونگ می پردازه. این کتاب داستانی ساده ولی عمیق داره که بیشتر روی تنهایی، امید و اثر کتاب ها روی زندگی افراد تمرکز می کنه. اً یونگ یه زن جوون و تنهاییه که بعد از پشت سر گذاشتن دوران سختی، کتاب فروشی کوچیکی توی محله هیونام دونگ راه می اندازه. در طول کتاب، ما با مشتری های مختلفی که به کتاب فروشی میان و داستان های شخصی خودشون رو با خودشون میارن، آشنا می شیم. هرکدوم از این مشتری ها تاثیر خاصی روی زندگی اً یونگ می ذارن و در عین حال، کتاب ها هم نقش مهمی در این روابط بازی می کنن. یکی از نقاط قوت کتاب اینه که خیلی از روزمرگی ها و لحظات ساده زندگی حرف می زنه و با همین لحظات ساده، احساساتی عمیق مثل تنهایی، از دست دادن و امید به آینده رو به تصویر می کشه. همچنین، عشق به کتاب و تاثیر کتاب ها روی آدم ها از مهم ترین تم های این رمانه. اگر عاشق کتاب ها و فضای دنج کتاب فروشی هستی، این کتاب حس خیلی خوبی بهت می ده. اما ممکنه برای کسایی که دنبال داستان های پرهیجان و پراتفاق هستن، این کتاب کمی کند و ساده به نظر بیاد. داستان بیشتر روی احساسات و فضای آرام و ساکت زندگی اً یونگ تمرکز داره و اتفاقات بزرگ و غافلگیرکننده ای توی اون رخ نمی ده. به همین خاطر، ممکنه همه با ریتم کند و حال و هوای آرامش بخش کتاب ارتباط نگیرن. در مجموع، به کتاب فروشی هیونام دونگ خوش آمدید کتابیه که با روایت آرام و احساسی خودش به قلبت نزدیک می شه و تو رو به دنیای آدم هایی می بره که با کتاب ها و لحظات ساده زندگی، دوباره خودشون رو پیدا می کنن.
        

          این کتاب آرامش بخش و مهربان و به آدم احساس اطمینان میده. وقتی میخوندمش احساس تنهایی نمیکردم و توی فضای دوست داشتنی کتاب چرخ میخوردم. شاید داستان کنجکاوم نکرد که ببینم آخرش چی میشه ولی ریتم آرومی که داشت بهم اجازه می‌داد در آرامش کتاب رو بخونم و عجله نکنم. 
مشکلی که من داشتم با کتاب پایانش بود که خیلی یهویی تموم شد ومیتونست جمع بندی بهتری داشته باشه.
خلاصه بخونید و لذت ببرید
        

          «به کتابفروشی هیونام‌دونگ خوش آمدید» برام مثل یه پناهگاه بود. یه کتاب که بهت نشون می‌ده زندگی شاید همیشه پر از هیجان نباشه، ولی لحظه‌های ساده و آرومش هم می‌تونن خاص باشن.
این کتابفروشیِ کوچیک با قفسه‌هاش، کتاباش و اون فضای گرم و صمیمی‌ـش، انگار جاییه که همه‌مون یه روز بهش نیاز داریم. جایی که آدم‌ها با دغدغه‌ها و آرزوهاشون می‌آن و به شکلی ساده و انسانی، به خودشون و همدیگه کمک می‌کنن.
برای وقتایی که می‌خواید یه داستان دلنشین بخونید و یاد بگیرید که آرامش توی چیزای کوچیکه، این کتاب بهترین انتخابه. یه جورایی انگار می‌گه: زندگی همون‌قدری که هست، کافیه!
        

          داستانی در باره پذیرش زندگی، قدرت کتابها و اینکه هیچ وقت برای شروع دوباره دیر نیست.
        

          سیر کتاب خیلی آرامش‌بخش بود، اما گاهی باعث میشد تو از خط داستانی خارج بشی و حواست پرت بشه‌.
فصل‌های کوتاهش خیلی برای من دوست‌داشتنی بود و خب این‌هم یک ویژگی مثبت بود.
داستانک‌هایی که باعث دلگرمی می‌شن. درست مثل قدم‌زدن داخل یک کتابفروشی کوچیک همراه با لیوان‌قهوه
        

          واقعا حوصله سر بر بود.
        

          مگه از این قشنگترم کتاب داریم؟
        

          شاید اگر دوسال پیش این کتاب رو میخوندم بیشتر ازش لذت می بردم 
ولی با سلیقه و تفکرات امروزم نه!کتاب عادی ای بود برام
ولی یکسری از جملاتش رو دوست داشتم و هایلایت کردم که یادداشتشون کنم
شاید هم دلیلش این باشه من کمی به این پی بردم که باید در حال زندگی کرد... طوری نبود منو از حرص آینده بکشه به در حال زندگی کردن 
ولی اگر همش تو گذشته و آینده سیر میکنید شاید این کتاب کمی حالتون رو خوب کنه 

یک نکته ای که دوستش داشتم و بهش اشاره شد اینکه یونگجو کتابایی که معروف شده بود رو محلشون نمی‌داد
مثلا میگفت کتاب های ناب زیادی هست که ناشناخته ان
ملت برن اونارو بخونن
اگر مثلا شخص معروفی کتابیو تو تلویزیون معرفی می کرد که مردم بخونن همین که چند نسخه شو می خریدن ازشو تموم میشد دیگه از اون کتاب نمی‌آورد تو کتابفروشیش که بفروشه 
به همون دلیل وجود کتاب های نابِ غیر معروف
اگر روزی یه کتاب فروشی زدم حتمااا این کار رو خواهم کرد🤭
        

          این کتاب واقعا زیبا بود