اوزگه
در حال خواندن
41
خواندهام
1,291
خواهم خواند
315
این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب میباشد.
داستان بیگانه، معروف ترین اثر آلبر کامو، حداقل به ظاهر داستانی ساده و بدون پیچیدگی است. مورسو، کارمندی در الجزیره، تلگرامی دریافت می کند که خبر از مرگ مادرش در خانه ی سالمندان می دهد. دو روز مرخصی می گیرد، به مراسم تشییع جنازه و تدفین می رود و به الجزیره بازمی گردد. در ادامه مورسو تصادفاً در ماجرای نامطبوع و کثیف همسایه اش درگیر می شود و تحت فشار شدید شرایط بیرونی اقدامی می کند که عواقبش چشم مورسو را بر بُعد تازه ای از زندگی می گشاید. مورسو در طی داستان سرانجام درمی یابد که هستی شادی است. بی اعتنایی او به مناظر و بوهای جهان به عشقی آگاهانه بدل می شود و تسلیم و رضای منفعلانه ی او در برابر ستمی که بر انسان ها می رود جای خود را به طغیانی پرشور علیه مرگ و به احساس برادری انسانی می دهد.مورسو، راوی داستان خویشتن است. حکایت بسیار حساب شده او شامل دو قسمت است که به طور محسوسی هم در لحن و هم در محتوا با هم متفاوت اند. در قسمت اول، مورسو، با ظاهری حاکی از لاقیدی کامل زندگی روزمره خود را در الجزیره، ... شرح می دهد. مورسو با لحن راوی بی طرف، با جملات پیاپی که اغلب به ماضی نقلی اند، احتیاجات جسم، خستگی، میل به سیگار کشیدن و مشکلاتش را در تحمل گرما قید می کند. احساسهایش را ذکر می کند و همچنین به ملال یا بی تفاوتی اش اشاره می کند: "برایم فرقی نداشت" یا "تفاوتی نداشت". نه اعتنایی به تحلیل روان شناختی دارد نه به بیان احساساتش. با اینکه رسیدنش را به خانه سالمندان، که مادرش در آنجا به تازگی مرده است، موشکافانه شرح می دهد، ضمن شب زنده داری در کنار جنازه یا به هنگام تشییع، اندوهی را که از او انتظار می رود نشان نمی دهد.
بریدۀ کتابهای مرتبط به اوزگه
نمایش همهپستهای مرتبط به اوزگه
یادداشتهای مرتبط به اوزگه