معرفی کتاب پدران ، پسران و سرزمین بینشان اثر هشام مطر مترجم مریم الماسی

پدران ، پسران و سرزمین بینشان

پدران ، پسران و سرزمین بینشان

هشام مطر و 1 نفر دیگر
3.8
30 نفر |
14 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

3

خوانده‌ام

39

خواهم خواند

32

ناشر
روزنه
شابک
9789643348076
تعداد صفحات
276
تاریخ انتشار
1397/12/12

توضیحات

        شام مطر (زاده1970) رمان نویس و روزنامه نگار اهل لیبی است. رمان نخست او، در کشور مردان در فهرست نهایی جایزه من بوکر 2006 قرار گرفت. مقالات او در مجلات و روزنامه هایی همچون الشرق الاوسط، ایندیپندنت، گاردین، تایمز و نیویورک تایمز منتشر شده است. رمان دوم او، آناتومی یک ناپدیدشدن در 3 مارس 2011 منتشر شد. در سال 2017، اثر او با عنوان بازگشت: پدران، پسران و سرزمین  بینشان در رشته زندگینامه و خودزندگینامه، برنده جایزه پولیتزر شد. او در حال حاضر، در لندن زندگی می کند و می نویسد.
      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به پدران ، پسران و سرزمین بینشان

نمایش همه

یادداشت‌ها

          یک روایت دست اول و هول‌ناک. قذافی پدر نویسنده‌ی کتاب را ۳۳ سال قبل از سقوطش، در مصر دزدیده است.  تا ده سال حتی نمی‌دانند زنده است یا مرده. بی‌خبری محض. می‌دانید؟ انتظار آدم را مثل شمع آب می‌کند. من یقین دارم اگر خبر فوت پدرشان را روز اول گرفته بودند رنجش یک هزارم این وضعیت هم نبود. بعد نوار کاستی از زندانی نامعین به دستشان می‌رسد با صدای پدر. و دوباره بیست سال سکوت محض. قذافی که سقوط می‌کند هشام بار سفر می‌بندد به لیبی در جست‌وجوی پدر. حتی نمی‌داند زنده است یا مرده. و نمی‌داند لیبی قرار است دوباره به هم بریزد. همه هنوز به انقلاب خوش‌بین‌اند. به انقلاب که نه، به نفس خودشان. قذافی مرده پس لیبیایی‌ها به خودشان خوش‌بین‌اند و چه لغزش‌گاهی عظیم‌تر از کیفر دادن غیر و تبرئه‌ی خود... 
کتاب هول‌ناک است.خود چیزهایی که می‌گوید هول‌ناک نیست اما انتظاری که پشت هر کلمه‌ی کتاب هست زهرآلوده است و مرگ‌بار. تنها اگر تا به حال یکی از اعضای خانواده‌تان گم شده باشد و چند ساعتی بی‌خبری محض کشیده باشید شاید بتوانید تصور کنید چه می‌گویم. شاید بتوانید تصور کنید چه می‌گوید.

(نیازی به یادآوری نیست که سید موسی صدر ایرانی نیز چنان سرنوشتی پیدا کرده و خانواده‌اش چنین سرنوشتی...)
        

17

          "یکی از تلخکامی‌های زندگی در زندان، که از پیامدهای موردنظر آن هم هست، این است که زندانی عاطل و باطل شود و کار چندانی از او برنیاید. هدف این است که او را عاجز و ناتوان کنند. این تلخکامی انباشته می‌شود تا آن که او تن به خطر نامعقولی دهد."

جاب‌الله مطر از مخالفان سرسخت قذافی دیکتاتور لیبی که به علت مخالفت با قذافی از لیبی رانده شده و در کشورهای مختلف زندگی می‌کند، با همکاری دولت مصر و لیبی از قاهره ربوده می‌شود و در لیبی زندانی می‌شود چنان که هیچ‌کس از وضعیت او و حتی زنده یا مرده بودن آن با خبر نمی‌شود. هشام مطر نویسنده این کتاب احوالات خود و خانواده را قبل و بعد از ربوده شدن پدر و تلاش‌هایی که انجام می‌دهد تا خبری از پدر به دست آورد بیان می‌کند. این کتاب رو بیشتر در دسته زندگی‌نامه و شرح‌حال میشه به حساب آورد تا رمان و سفرنامه. تا نیمه کتاب یه مقدار روند داستان کند پیش میره ولی از اواسط داستان تا پایان، روند داستان اوج و شدت خوبی داره و همچنین کشش و موضوع خواننده رو با خودش همراه میکنه.
        

20

صاد

صاد

1403/10/17

          روایت بازگشت تمام شد. داستان مردان برای مردان، بی‌عقده و راحت خواندمش.
این روز‌ها بیش از هر زمانی پی تصویر مبارزم و به هر شمایلی چنگ می‌زنم و از هر خاطره و تصویری برای خودم نشانی برمی‌دارم. هشام مطر اهل لیبی‌ست و درست در ماه‌های خوش‌ آب‌و‌هوای بهار عربی به وطن برمی‌گردد، کتاب هم سفرنامه‌ست، هم یادواره هم جستاری خصوصی. روی خصوصی تاکید می‌کنم بیشتر به این خاطر که جز چند قاب که اگر منصف باشم بسیار هم تکان‌دهنده‌ و موفقند  فجایع عمومی در کتاب غایبند، با دو جمع هم‌زمان خواندمش و در یکی از جمع‌ها انتخاب کردیم مبارز مطر را خنثی جنسیت ببینیم ولی نشد، در جمع بعدی خودم را رها کردم و گفتم که از نویسنده عصبانی‌م، چیزی در روایت بازگشت بود که با هر صفحه که جلو می‌رفتم از همدلی خالی‌ترم می‌کرد، روایت مردان برای مردان، مطر مبارزه، بیمار عدالت بودن را میراث مردان برای مردان می‌داند، تعارف را هم کنار گذاشته و به شصت نرسیده اعتراف می‌کند:
آن‌ها نیز (به ادگار، هملت و بی‌شمار پسران دیگر اشاره می‌کند) همچون همه‌ی مردان، از پشت مرد دیگری قدم به این جهان نهاده‌اند، از پشت یک حامی، از پشت یک پدر که دروازه را می‌گشاید...آن پدرها، که خود نیز زمانی پسر بوده‌اند حتما می‌دانسته‌اند که حضور شبح‌گون دستشان سالیان سال، تا ابد، باقی خواهد ماند، و هرقدر بار بر آن شانه قرار بگیرد یا هرقدر معشوقی، شاید آگاهانه و به انگیزش آرزوی پنهان زدودن حق آن دیگری، بر آن بوسه زند، شانه همواره وفادار خواهد ماند، و دست آن نیک‌مرد را که آنان را به این جهان رهنمون شده است، به یاد خواهد داشت. 
بعد هم اضافه می‌کند: مرد بودن یعنی حلقه‌ای از این زنجیره‌ی حق‌شناسی و به یادآوردن باشی. 
همان اندازه که عصبانی بودم، از حسادت همه‌ی جمله‌ها را خط می‌کشیدم و سر جلسه پرسیدم پس روایت‌های ما کجاست؟ تعبیر وطن مردانه چرا این‌طور بر هم‌باشی مردانه تاکید می‌کند و تعبیر زنانه‌ی وطن آن‌ اندازه که همه می‌دانیم انقدر با غیرت و ناموس پیوند خورده‌ است، به سوالی که زرین پرسیده بود فکر می‌کردم که وطن را مادر نامیدن آیا دردی از ما دوا می‌کند و کمک‌مان خواهد کرد  جایگزین‌هایی کمتر جنس‌پرستانه از زنانگی ارائه دهیم؟
به هر حال روایت بازگشت مثل هر کتاب دیگری‌ست، با دقت مصاحبه‌ها را می‌بینم نویسنده زنده است و به نظر می‌رسد یا به قصد زیاد کردن هزینه‌ی مفقودی پدرش و یا به هر دلیل دیگری با دوربین صمیمی‌ست. دنبال ردی از زن‌ها و مردمانی کمتر ممتاز می‌گردم که اتلاف وقت است. سوال‌هایم از کتاب را با خودم نگه می‌دارم، گمانم همین کافی‌ست. کتاب را اصلا به همین امید در جمع می‌خوانم، با زنان و برای زنان. برای همین سوال‌ها. 
منصف می‌مانم و می‌گویم آشفتگی نویسنده بدیع است و اگر از این بگذریم که هرآنچه بیرون او و نامربوط به اوست در سطح می‌ماند می‌توان گفت بعضی تلقی و توصیف‌ها از خودش، از انسان جدا مانده از وطن و مشتاق به آن، بعدها به خاطرم خواهد آمد.
        

0

          ۹۸/۱۱/۱۸
⁦♦️⁩می‌توانی بعد از سه دهه دوری و تبعید از وطن، پا به خاک کشورت بگذاری و از خودت و خانواده خودت و مام میهن‌ خودت بنویسی آنهم بعد از سقوط دیکتاتوری مثل #قذافی اما اثرت بی‌هویت باشد. پایش روی زمین سفت نباشد. صرفا محاکاتی فردگرایانه و ذهنی باشد که اگر کنترل+اف وُرد را بزنی و همه واژه‌های «لیبی» را ریپلیس‌آل کنی به یک کشور و منطقه ثانوی، آب از آب تکان نخورد و معلوم هم نشود که نویسنده دارد از مردمانِ کجای این کره خاکی حرف می‌زند.
.
⁦♦️⁩می‌شود اسامی افراد و اماکن را برداشت و هر اسم دیگری جایگزین آن کرد بدون آنکه به کلیت اثر خدشه بخورد. یک خلسه درونگرایانه و فردگرایانه که مخلوط شده با سمپات‌های مثبت غرب‌گرایانه یک عربِ زادهٔ فرنگ و حاصل، یک متن مکتوب و معلق که پایش روی زمین سفتی نیست. یک‌جور محاکات درونی نویسنده با نادیده گرفتن بخش‌های مهمی از واقعیت و معاشقه ملایم با جهان آزادی که برخلاف لیبی، هویت دارد و ریشه‌هایش در خاک بریتانیاست با وجود تابعیت امریکایی آقای #نویسنده.
.
⁦♦️⁩این خوب است یا بد؟ مهم نیست. مهم اما آن است که اگر مثل من یا دیگرانی با این قلقلک سراغ #روایت_بازگشت #هشام_مطر می‌روید که سرکی به هندوانه دربسته جامعه #لیبی بکشید، توی ذوق‌تان نخورد و مثل من و باقی بچه‌های گعده کتابخوانی‌مان نشود. #کتاب آقای نویسنده که پدرش از مخالفان سیاسی سرهنگ قذافی هم بوده و دو دهه قبل، عمال جناب سرهنگ به کمک دم و دستگاه اطلاعاتی #مصر زمان #حسنی_مبارک، پدر را می‌ربایند و حالا هشام برای گرفتن ردی از پدر به لیبیِ پساقذافی می‌رود، بی‌هویت است.
.
⁦♦️⁩فرم کار اما قابل توجه است و آموزنده در رفت و برگشت‌ها میان ذهنیت نویسنده و عینیت‌های جهان بیرونی. اینکه چطور آقای نویسنده، در فلاش‌بک و فوروارد بین ذهن خودش و عالم بیرونی، موفق عمل کرده و واقعیت و تخیل را چنان ترکیب کرده که متن نه تخیل شده نه روایتی واقعی. هرچند به‌دلیل محور شدن عالم ذهنی نویسنده، تخیل و استعاره روی متن سایه انداخته و اثر را بیش از آنکه به یک روایتِ مبتنی بر واقعیت نزدیک کند، آن را به مرزهای داستان و خیال‌پردازی ادبی نزدیک کرده. صدالبته نباید غافل شد از هنر ترجمه کسی مثل #مژده_دقیقی که به نحو‌ از پس این متن احتمالا دشوار برآمده.  روی‌هم رفته سه از پنج.
        

8