یادداشت صاد

صاد

صاد

1403/10/17

        روایت بازگشت تمام شد. داستان مردان برای مردان، بی‌عقده و راحت خواندمش.
این روز‌ها بیش از هر زمانی پی تصویر مبارزم و به هر شمایلی چنگ می‌زنم و از هر خاطره و تصویری برای خودم نشانی برمی‌دارم. هشام مطر اهل لیبی‌ست و درست در ماه‌های خوش‌ آب‌و‌هوای بهار عربی به وطن برمی‌گردد، کتاب هم سفرنامه‌ست، هم یادواره هم جستاری خصوصی. روی خصوصی تاکید می‌کنم بیشتر به این خاطر که جز چند قاب که اگر منصف باشم بسیار هم تکان‌دهنده‌ و موفقند  فجایع عمومی در کتاب غایبند، با دو جمع هم‌زمان خواندمش و در یکی از جمع‌ها انتخاب کردیم مبارز مطر را خنثی جنسیت ببینیم ولی نشد، در جمع بعدی خودم را رها کردم و گفتم که از نویسنده عصبانی‌م، چیزی در روایت بازگشت بود که با هر صفحه که جلو می‌رفتم از همدلی خالی‌ترم می‌کرد، روایت مردان برای مردان، مطر مبارزه، بیمار عدالت بودن را میراث مردان برای مردان می‌داند، تعارف را هم کنار گذاشته و به شصت نرسیده اعتراف می‌کند:
آن‌ها نیز (به ادگار، هملت و بی‌شمار پسران دیگر اشاره می‌کند) همچون همه‌ی مردان، از پشت مرد دیگری قدم به این جهان نهاده‌اند، از پشت یک حامی، از پشت یک پدر که دروازه را می‌گشاید...آن پدرها، که خود نیز زمانی پسر بوده‌اند حتما می‌دانسته‌اند که حضور شبح‌گون دستشان سالیان سال، تا ابد، باقی خواهد ماند، و هرقدر بار بر آن شانه قرار بگیرد یا هرقدر معشوقی، شاید آگاهانه و به انگیزش آرزوی پنهان زدودن حق آن دیگری، بر آن بوسه زند، شانه همواره وفادار خواهد ماند، و دست آن نیک‌مرد را که آنان را به این جهان رهنمون شده است، به یاد خواهد داشت. 
بعد هم اضافه می‌کند: مرد بودن یعنی حلقه‌ای از این زنجیره‌ی حق‌شناسی و به یادآوردن باشی. 
همان اندازه که عصبانی بودم، از حسادت همه‌ی جمله‌ها را خط می‌کشیدم و سر جلسه پرسیدم پس روایت‌های ما کجاست؟ تعبیر وطن مردانه چرا این‌طور بر هم‌باشی مردانه تاکید می‌کند و تعبیر زنانه‌ی وطن آن‌ اندازه که همه می‌دانیم انقدر با غیرت و ناموس پیوند خورده‌ است، به سوالی که زرین پرسیده بود فکر می‌کردم که وطن را مادر نامیدن آیا دردی از ما دوا می‌کند و کمک‌مان خواهد کرد  جایگزین‌هایی کمتر جنس‌پرستانه از زنانگی ارائه دهیم؟
به هر حال روایت بازگشت مثل هر کتاب دیگری‌ست، با دقت مصاحبه‌ها را می‌بینم نویسنده زنده است و به نظر می‌رسد یا به قصد زیاد کردن هزینه‌ی مفقودی پدرش و یا به هر دلیل دیگری با دوربین صمیمی‌ست. دنبال ردی از زن‌ها و مردمانی کمتر ممتاز می‌گردم که اتلاف وقت است. سوال‌هایم از کتاب را با خودم نگه می‌دارم، گمانم همین کافی‌ست. کتاب را اصلا به همین امید در جمع می‌خوانم، با زنان و برای زنان. برای همین سوال‌ها. 
منصف می‌مانم و می‌گویم آشفتگی نویسنده بدیع است و اگر از این بگذریم که هرآنچه بیرون او و نامربوط به اوست در سطح می‌ماند می‌توان گفت بعضی تلقی و توصیف‌ها از خودش، از انسان جدا مانده از وطن و مشتاق به آن، بعدها به خاطرم خواهد آمد.
      

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.