معرفی کتاب شکارچیان مجازی؛ چشم ذهن اثر جیمز دشنر مترجم فرانک معنوی امین

شکارچیان مجازی؛ چشم ذهن

شکارچیان مجازی؛ چشم ذهن

جیمز دشنر و 2 نفر دیگر
4.2
47 نفر |
21 یادداشت
جلد 1

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

10

خوانده‌ام

102

خواهم خواند

53

شابک
9786004622929
تعداد صفحات
304
تاریخ انتشار
1399/11/18

توضیحات

        ویرنت به شما تجربه‌ی غوطه‌ور شدن ذهن و بدنتان  در دنیایی مجازی را ارائه می‌دهد و هر چه توانایی‌هایتان در هک کردن بیشتر باشد، بازی برایتان هیجان‌انگیزتر می‌شود. چرا باید به خودتان زحمت بدهید و از قوانین پیروی کنید در حالی که بیشتر این قوانین احمقانه هستند؟
ولی بعضی از قوانین به دلیل خاصی ایجاد شده‌اند.
برخی از تکنولوژی‌ها بیش از آن خطرناک هستند که بشود با آنها شوخی کرد. 
حالا بازیکنی دارد دقیقا همین کار را می‌کند و نتایج کارش کشنده است.
دولت می داند برای گرفتن یک هکر، به هکر دیگری نیاز دارد. آن‌ها از قبل مایکل را زیر نظر داشته‌اند. اگر مایکل چالش آن‌ها را بپذیرد باید از رادار ویرت نت خارج شود. به کوچه‌های پشتی و گوشه‌های مخفی سیستم که چشم هیچ انسانی هرگز به آن نیفتاده برود و احتمال دارد که مرز میان بازی و واقعیت برای ابد محو شود.
      

لیست‌های مرتبط به شکارچیان مجازی؛ چشم ذهن

نمایش همه
آرتمیس فاول و گروگان گیریسفر به کره ماهسرینیتی

کتاب‌های علمی-تخیلی برای نوجوان‌ها

13 کتاب

تفاوت کتاب علمی-تخیلی با کتاب تخیلیِ خالی مسلماً در علمی بودن آن است. یعنی یک عنصر خارق‌العاده‌‌‌ای در داستان وجود دارد که ربطی به انواع علوم یا حوادثی در آینده دارد. علمی-تخیلی‌هایِ قدیمی، کماوبیش حوادث علمیِ امروز دنیا را نشانمان می‌دادند و علمی‌-تخیلی‌های امروز از چیزهایی مثل متاورس و هوش مصنوعی و جهان آینده حرف می‌زنند. فایده علمی-تخیلی خواندن چیست؟ از علمی که هیچ‌چیز راجع به آن نمی‌دانید، یک نگاه و چشم‌انداز پیدا می‌کنید، گرچه کم و ناقص، ولی بهتر می‌توانید آنچه ممکن است رخ بدهد را درک کنید. این چشم‌انداز حتی اگر از نقطه‌نظر محدود نویسنده باشد، باز هم مفید است. در این لیست تلاش کردم کتاب‌های علمی-تخیلی مناسب نوجوانان را که خوانده‌ام یک جا جمع کنم. بعضی از کتاب‌های این لیست را خیلی دوست دارم، بعضی را کمتر و بعضی را اصلاً. ولی به جهت کامل شدن فهرست همه یک جا هستند. لیست به ترتیب علاقه‌مندی من و تا حدی شخصی است. فقط جلد اول، مجموعه‌های چند جلدی در این فهرست ذکر شده است و لیست به تدریج کامل می‌شود.

19

پست‌های مرتبط به شکارچیان مجازی؛ چشم ذهن

یادداشت‌ها

          « اینجا ویرت نته، چیزهایی که واقعی به نظر میان، الزاما نیازی نیست واقعی باشن. نکته همینه.»
مرز بین دنیای مجازی و واقعی، بسیار ناچیز است. فقط یک اشتباه کوچک باعث می شود که مجازی و واقعی هر دو نابود شوند و شرکت کننده بمیرد. مایکل در برهه ی حساسی از زندگی مجازی اش و در حالی که برای پیشرفت در بازی تلاش می کرد، ناگهان در ماموریت نجات دختری از خودکشی قرار گرفت. تانیا شرکت کننده ای بود که می خواست کد را از درون مغزش بیرون بکشد و حتی در دنیای واقعی هم بمیرد. این آغاز ماجرا های مایکل و آشنایی اش با کین بود…
در کل از نظر محتوایی، موضوع جدید و جذابی داشت. تقریبا با دنیایی روبرو بودم که با سایر کتاب های علمی- تخیلی و فانتزی که تا به حال خوانده بودم، متفاوت بود. ماجرا در ویرت نت اتفاق می افتاد، دنیای مجازی که افراد در آن بازی های مختلفی انجام می دادند و امتیاز کسب می کردند. از طریق تابوتی هم با دنیای واقعی در رفت و آمد بودند. وقتی این کتاب را می خواندم، خود به خود حس هیجان، دلهره و حتی گاهی وحشت خاصی در وجودم شکل می گرفت و این واقعا جالب بود. 
درک این دنیای عجیب و غریب که مخاطب برای اولین بار است که با آن مواجه می شود، مستلزم آن است که پردازش قوی و درستی شود تا با متوجه داستان و اتفاقاتش شویم. در شروع این کتاب با وجود اینکه نویسنده تلاش هایی در این راستا داشت، اما به شخصه خیلی گیج بودم و نمی فهمیدم. گم شده بودم وسط اصطلاحات به گوش نخورده ی خواب، لیفت شدن و… .  به خاطر همین مجبور می شدم یک خط یا پاراگراف را بیش از یک بار بخوانم تا متوجه شوم ماجرا از چه قرار است. البته توصیفات صحنه وجود داشت ولی با توجه به دور از ذهن بودن قصه، جا داشت واضح تر منظور نویسنده بیان شود. 
البته همان طور که گفتم توصیفات خوبی وجود داشت. اکثر صحنه ها جزیی بیان شده بودند. حت تابوت که چیز خیلی عجیب و جدیدی بود هم خوب توصیف شده بود. مثل اینکه هنگام خارج شدن از تابوت، رشته های باریک و سرد سیم عصبی از گردن و دست و کمرش خارج می شد. به خاطر همین درباره ی توصیف، نکته ی غلط خاصی وجود ندارد جز ترجیح بر توصیف بیشتر و به نظر من مسئله ی غیر قابل درک بودن که البته در اثر عادت کمی که جلوتر رفتم از بین رفت، به خود نگارش کتاب هم ربط دارد که یک سری مباحث غیر قابل تصور را آورده. البته تایید می کنم به مخاطب هم بستگی دارد و شاید درک مفهوم کتاب برای عده ای هم خیلی آسان باشد. 
شخصیت پردازی ها هم خوب بود. هم ظاهری و باطنی اطلاعات تقریبا کافی و خوبی به دست می آوردیم. البته درباره ی چهره ی خود مایکل متاسفانه ویژگی های چندانی بیان نشده بود که بر اساسش تصویر سازی ذهنی انجام دهیم ولی بقیه شخصیت ها درست بود. مو های بلند قهوه ای، صورتی زیبا، پوست تیره و بدون آرایش سارا، از نمونه های موفق شخصیت پردازی چهره ای کتاب بود. علاوه بر این، با وجود تخیلی بودن ماجرا، احساسات هم خوب منتقل می شد و به نظرم نسبت به اثر دیگر نویسنده «دونده هزارتو» که خوانده بودم، واکنش ها و حس های شخصیت ها باور پذیری بیشتری داشت. 
زاویه دید ماجرا، سوم شخص بود. خوب بود و این نکته را نمی توان ایراد خاصی به شمار آورد و به نوعی پیشنهاد است. به عنوان خواننده ی کتاب، جهت ارتباط گیری راحت تر و بهتر با روند داستان، ترجیح می دادم زاویه دید اول شخص باشد و از زبان و منظر خود مایکل بیان شود. اینگونه هم خود ویرت نت و هم شخصیت مایکل و سایر افراد، قابل درک تر می شد. 
مثل اکثر کتاب های پرتقال، جلد این کتاب هم زیبا بود و ترغیب کننده برای خرید. نکته ی مثبت دیگرش هم تصویر خود مایکل بود که اگرچه خیلی هم واضح نبود، ولی با توجه به کم کاری نویسنده در پردازش ظاهری مایکل، به تصویر سازی و تجسم ذهنی خواننده از او کمک می کرد.
با جمع بندی تمام این نکات، قطعا کتاب هیجان انگیزی است. کتابی که به خاطر ماجراهای پنهانی و اتفاقات عجیبی که در ویرت نت رخ می دهد، خواننده دست از کنجکاوی بر نمی دارد و با میل و اشتیاق به خواندن ادامه می دهد تا به همه چیز پی ببرد. قطعا ارزش یکبار خواندن برای همه را که داشت. برای علاقه مندان به داستان های تخیلی و فانتزی هم که به طور ویژه.
        

7

          سفر به زمان ؛ گذشته یا آینده ، فرقی نمی کند کجا هستی ، سفر به هر زمانی که بکنی هدفت درک دیدن و احساس کردن آن چیز است . گاهی سفر در زمان به اراده خودت است و گاهی افرادی تو را در زمان غرق می کنند و زندگی جدیدی را نشانت می دهند . خیلی از ما در دوران کودکی می خواستیم به زمان سفر کنیم ، به مریخ یا ماه به اعماق دریا ها یا سفر به دل جنگل . ولی هیچ گاه نمی خواستیم سفر به دنیای مجازی را امتحان کنیم ، شاید بخاطر این است که در آن زمان ها وقتی صحبت از سفر های خیالی و رویایی میشد ، همین چیز های پیش پا افتاده ای را بیان می کردیم که همه می گفتند. 
تجربه کردن از رویا و خیال نشات می گیرد ولی تجربه ای جالب و جذاب است که رویایی بزرگ و نشدنی در ذهنمان باشد ؛ مثلا سفر به جایی در دنیای بازی های کامپیوتری . نشدنی است ولی اگر بشود چه ؟! 
من در زمان های گذشته عاشق کتاب های علمی تخیلی و بخصوص رمان های ماجراجویی از نوع خیالی آن بودم ، تا جایی که طرفدار پروپاقرص کتاب طلسم آرزو و دروازه مردگان و کتاب های بعدی آنها بودم . با وارد شدن به سن پانزده سالگی انگار همه چیز تغییر کرد و تا قبل از خواندن کتاب چشم ذهن ، اعتقاد داشتم که بعد از چهارده سالگی هیچ کس نباید کتاب های خیالی بخواند و اگر کسی نیز خواند خیلی بچه است ، البته این موضوع بیشتر بر روی خودم صدق می کرد . همه چیز روزی تغییر کرد که من شروع به خواندن کتابی خیالی کردم . بعد از خواندن به طور غیرمنتظره ای در من عوض شد و حالا می توانم بگویم دوباره عاشق شده ام ، عاشق خیال پردازی نه چیز های واقعی که در دنیا گاهی اتفاق می افتد . 
با غرق شدن در داستان انگار وارد جهانی دیگر شده بودم ، جهانی مشخص و معین که با خواندن هر صفحه آن می توانستم حتی فضای داخل داستان را در ذهنم مجسم کنم و این موضوع بخاطر توصیف های خیلی خوب و بجای نویسنده بود . اغلب ، کتاب هایی هستند که آنقدر شخصیت محور است که نمی شود دور و اطراف شخصیت اصلی را به خوبی در ذهن دید و خیال پردازی کرد ولی ماجرای چشم ذهن متفاوت است و آنقدر جالب و جذب کننده است که انگار به معنی واقعی کلمه ذهنت چشم در می آورد و با آن ، همه جا را می تواند ببیند حتی خیابان های ترسناک و راهرو های پیچ در پیچ . 
وقتی وارد فضای داستان شدم ، انگار دوباره کتاب دونده هزار تو برایم زنده شد و دوست داشتم در آن زندگی کنم ولی با خواندن پایان داستان انگار بیشتر عاشق داستان شدم … .
        

3

          در ابتدا بگذارید قلم نویسنده را ستایش کنم و بعد احساسم را درباره این کتاب بنویسم. 

قلم جیمز دشنر ستودنی است؛ جوری مینویسد که حتی کوچک‌ترین جزئیات را تصور کنی.
 جوری مینویسد که هر ضربه‌ای که به کارکتر ها میخورد را با پوست و گوشت و استخوانت احساس کنی. 
جوری مینویسد که حتی نمیفهمی چگونه ناگهان 100 صفحه خوانده‌ای. 
جوری مینویسد که دقیقا همان جایی که با خود میگویی:«احتمالا همین اوج داستانه»  اتفاقی باور نکردی بیوفتد. 
جوری مینویسید که اگر اسپویل نشده باشی هیچ چیز را نمیتوانی پیش‌بینی کنی، حتی چهره یک کارکتر. 
جوری مینویسد که نتوانی غافلگیر نشوی. 
احتمالا این جور نوشتنش‌هایش باعث شده عاشق کتاب‌هایش باشم:) 

و اما احساس من از این کتاب؛ حس دژاوو! 
حس زنده شدن خاطراتی که با خداحافظی از بچه‌های بیشه و مجموعه دونده هزارتو، مجموعه فوق‌العاده دیگری از همین نویسنده، آنها را فراموش کرده بودم! 
مایکل برایم توماس بود، باهوش‌ترین و شجاع‌ترین عضو گروه... 
برایسون برایم مینهو بود،  همان پسر بامزه و شجاعی که همیشه میتواند تیکه بیندازد، مخصوصا به عضو اصلی گروه... 
و سارا برایم نیوت بود، همان کسی که مثل مادر برای دو نفر دیگر که واقعا مانند بچه‌ها هستند، میماند و نقطه اتصال اعضای گروه به یکدیگر است:) 

اگر بخواهم درباره پایان این جلد چند کلمه‌ای بنویسم میتوانم بگویم: خیلی شوکه کننده بود و شاید باعث شود در میان درس‌ها و امتحانات جلد دوم را شروع کنم... 
        

24

          ابتدای این یادداشت بگویم که این کتاب مختص نوجوانان نیست اما رده‌ی سنی نوجوان بهترین رده‌ی سنی برای آن است. داستان کتاب در مورد سه نوجوان است که با یکدیگر ماجراهایی را پشت سر می‌گذارند. داستان در آینده‌ای نزدیک اتفاق می‌افتد و در آن زمان مردم برای ساعت‌ها وارد یک دنیای مجازی می‌شوند و به بازی یا کارهای دیگر می‌پردازند. روند داستان تا وسط کتاب خیلی خسته‌کننده جلو می‌رفت اما کم‌کم جذابیت آن بیشتر شد و در آخر کتاب به اوجش رسید. یک نقطه‌ی ضعف مهم دیگر در کتاب هم این بود که به اندازه‌ی کافی روی کاراکترها کار نشده بود و در بعضی قسمت‌ها شخصیت‌ها بی‌دلیل یا با دلایل غیرمنطقی از سیر داستان حذف می‌شدند. آخرین نکته‌ای هم که می‌خواستم بگویم این بود که کتاب با اینکه در نیمه‌ی اول خیلی آرام و خسته‌کننده جلو می‌رفت ولی نیمه‌ی دوم زیادی سریع قصه را پیش می‌برد به طوری که در بعضی جاها آن طور که باید توصیفات را نمی‌فهمیدم. در مجموع این کتاب را که با جلد اول دونده‌ی هزارتو مقایسه کردم از جیمز دشنر ناامید شدم. به هر حال اگر کتاب بهتری ندارید خواندن این کتاب از هیچی بهتر است!
        

4

به نام خدا
          به نام خداوند لوح و قلم


کتاب چشم ذهن کتابی از جیمز دشنر با فعل های مضارع و دیدگاه سوم شخص است. این کتاب داستان پسری به نام مایکل را روایت می‌کند که زمانی در آینده ی اکنون ما زندگی می‌کند و در آن زمان ، مردم می توانند با رفتن به محفظه ای ، به واقعی ترین صورت ممکن بازی های ویدیویی خود را تجربه کنند. 
حالا شخصی بسیار خطرناک وارد ایم دنیا که       ویرت نت نام دارد وارد شده و دولت از او که مهارتی در هک کردن و دستکاری کد ها در ویرت نت دارد برای مهار این شخص کمک می خواهد


ایده کتاب به شدت خوب و قشنگ بود و خط داستانی و پیرنگ ها به خوبی رعایت و به صورت جذابی روایت شده بودند. هر اتفاقی دلیلی داشت و هیچ رخداد غیرمنطقی ای  در کار نبود.

شخصیت پردازی ها خوب بود ولی میتونست بهتر باشه مخصوصا در مورد مایکل. که البته آخر کتاب معلوم شد چرا شخصیت پردازی کم بود. سارا و برایسون هم شخصیت هاشون به خوبی مشخص بود و شخصیت های فرعی هم برای خودشون ویژگی هایی داشتن.

نقطه عطف های بی نظیری داشت! مخصوصا آخر کتاب که واقعا واقعا واقعا آدم نمی‌تونست حدس بزنه و حتی از ذهنش یه لحظه عبور کنه.

دنیاپردازی کمی لنگ می زد چون مایکل بیشتر از سه چهارم کتاب رو در خواب بود و ادم  دنیای آینده ای که جیمز دشنر ساخته بود رو خوب نمی شناخت. بهتر بود با یه فصل خیلی کوچیک هم که شده از ویژگی های دیگه ی دنیا به جز دنیای مجازی بگه.

ولی ویراستاری بی نظیر نبود و چندین جمله داشت که از لحاظ املایی (مثلا دو دست رو دوست نوشته بود) یا انشایی مشکل داشت که از نظرم زیاده.

ولی داستان تک محور بود و مراحل رسیدن و دره ی مقدس زیاد. جوری که هر مرحله متوسط بود (نه کوتاه نه طولانی ) ولی تعدادشون زیاد بود. بهتر بود طول و اتفاقات و اطلاعات بدست آمده از هر مرحله زیاد می کرد و تعدادشون رو کم اینجوری جذابیت  و ناپوچی (چیزی که پوچ نیست) بیشتری داشت. مثلا از نظرم قسمت آتشفشان واقعا پوچ بود و میتونست اتفاق هایی که در اون اتفاق افتاد رو در مرحله های قبل و بعد بگنجونه.

داستان تک محور بود و از نظرم می تونست همزمان مشکلات شخصی یا عمومی رو همراه هدف اصلی بیاره


در کل پیشنهاد می دم بخونید ولی انتظار بی نظیری ازش نداشته باشید. از دنیا و نثر روونش لذت ببرید و مدام شوکه بشید و از دست برایسون حرص بخورید .

نیم ستاره برای تک محور بودن ، نیم ستاره برای مراحل زیاد رسیدن به دره ی مقدس و نیم ستاره برای مشکلات ریزی که گفتم کم میکنم 
در نتیجه ۳/۵ ستاره از ۵ ستاره. و از نظرم نمره ی شایسته ای هست و این اصلا به این دلیل نیست که کتاب، کتاب خوبی نیست و خیلی هم خوبه.


        

2

        خیلی قشنگ بود، ازونجا که من کاملا با قلم جیمز دشنر اشنا شدم تو دونده هزارتو  واقعا احساس اشنایی و راحتی میکردم با داستان. 
ولی خدایییییی فکر کن 304 صفحههه کتابببب دنبال تانژانت بگردی بعد بفهمی خودتم تانژانت بودی🤡
حالا به غیررر از اونننن فکر کن...خانوادت  پرستارت و مدرست و مخصوصا خودت واقعی نیستی...حالا این وسط دوستت و دختری که دوسش داری واقعین... اصلا عالی. 
البته شاید جلدای بعدی قضیه برعکس شه کلا، اینجور چیزا از نویسنده ها بعید نیست😂فعلا باید منتظر خرید دو جلد پایانی باشم تا ببینم چی میشه... 
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

30

جلد اول مج
          جلد اول مجموعه شکارچیان مجازی . خلاصه ی داستان از این قراره:

_مایکل در" خواب" شاهد خودکشی یک دختر بود. خودکشی در دنیایی مجازی چون "خواب" امری طبیعی بود ، زیرا مردم علاقه دارند هیجان اتفاقات مختلف یا مرگ به هر نحوی تجربه کنند ، آن هم بدون آنکه آسیبی به بدن واقعی شان در "دستگاه وصل عصب" برسد.

_ولی چیزی عجیب در خودکشی این دختر وجود داشت ، او "هسته" اش، چیزی که باعث می‌شد بازیکن با مرگ در دنیای مجازی نمیرد و سالم به خانه برگردد  ، را در آورد  و بعد خودش را از ارتفاع پرت کرد.

_ مایکل به دلیل مواجه شدن با این صحنه بدان آنکه خودش بداند ، پایش به این بازی کشیده می‌شود.  وی ان اس (سازمان حفاظت از ویرت نت) از مایکل و دوستانش درخواست کمک می‌کند تا یک تروریست سایبری به نام "کین" را دستگیر کنند . ولی ماجرا از آنچه که فکر می‌کنند خطرناک تر است...

نسبت به کتاب "دونده هزارتو" شروع جذاب تری داشت . معمولا به کسانی که کتاب "جنگ سار " رو خوندن هم پیشنهاد داده میشه . ولی خب تفاوت ها و برتری هایی نسبت به  این کتاب داشت :

_ تمرکز بیشتر بر فضای دارک: این کتاب به دلیل درصد رمنس کمتر ، نویسنده تمرکز بیشتری روی فضای دارک داشته و تونسته بهتر وحشت و هیجان رو به خواننده منتقل کنه . در صورتی که توی جنگ سار نویسنده به هر دلیلی ، چون شاید نتونسته تعادل رو رعایت کنه قادر به این نبوده خوب موضوع اصلی رو پیش ببره.

_شروع جذاب تر: توی این کتاب شروع خواننده رو راحت به کتاب جذب می‌کرد و طولی نمی‌کشید که به سرعت کتاب رو پیش می‌برید.  ولی در جنگ سار حدودا از اواسط کتاب خواننده قادر به زمین گذاشتن کتاب نیست.

هیجانات رو خوب منتقل می‌کرد داستان واقعا جالبی داشت . اخر کتاب رو خودم برای خودم اسپویل کردم و خب هروقت میگفتن : "هم رو می‌بینیم "  من اینجوری بودم که :" تروخدا این حرف رو نزنین من قلبم به درد میاد" که البته فهمیدم قابل اتفاق افتادنه🎀
خیلی خوب ثابت کرد که همه چیز توی "لایف بلاد "واقعی به نظر میاد. چون وقتی به آخرای مسیر رسیدن کاملا تونستم فضای کلاسیک و افسانه های جن و پری رو درک کنم و فقط وقتی بحث کد پیش میومد می‌فهمیدم اونها توی دنیای مجازی ان نه یه افسانه ی پریان و داستان درمورد این چیز های قدیمی نیست .
راستش یه جورایی شک داشتم که توی دنیای مایکل یه چیزی میلنگه و یه جور عجیبیه.
از برایسون خوشم میومد ، تیکه هایی که به هم مینداختن داستان رو قشنگ می‌کرد.  وقتی بین آدم های رنگ پریده میرفتن کاملا وحشت رو احساس کردم .
این مجموعه جز معدود کتابهای پرتقال بود که بدون رنج میخوندمش. 

        

8