یادداشت محتشم

 محتشم

محتشم

1401/2/9

        « اینجا ویرت نته، چیزهایی که واقعی به نظر میان، الزاما نیازی نیست واقعی باشن. نکته همینه.»
مرز بین دنیای مجازی و واقعی، بسیار ناچیز است. فقط یک اشتباه کوچک باعث می شود که مجازی و واقعی هر دو نابود شوند و شرکت کننده بمیرد. مایکل در برهه ی حساسی از زندگی مجازی اش و در حالی که برای پیشرفت در بازی تلاش می کرد، ناگهان در ماموریت نجات دختری از خودکشی قرار گرفت. تانیا شرکت کننده ای بود که می خواست کد را از درون مغزش بیرون بکشد و حتی در دنیای واقعی هم بمیرد. این آغاز ماجرا های مایکل و آشنایی اش با کین بود…
در کل از نظر محتوایی، موضوع جدید و جذابی داشت. تقریبا با دنیایی روبرو بودم که با سایر کتاب های علمی- تخیلی و فانتزی که تا به حال خوانده بودم، متفاوت بود. ماجرا در ویرت نت اتفاق می افتاد، دنیای مجازی که افراد در آن بازی های مختلفی انجام می دادند و امتیاز کسب می کردند. از طریق تابوتی هم با دنیای واقعی در رفت و آمد بودند. وقتی این کتاب را می خواندم، خود به خود حس هیجان، دلهره و حتی گاهی وحشت خاصی در وجودم شکل می گرفت و این واقعا جالب بود. 
درک این دنیای عجیب و غریب که مخاطب برای اولین بار است که با آن مواجه می شود، مستلزم آن است که پردازش قوی و درستی شود تا با متوجه داستان و اتفاقاتش شویم. در شروع این کتاب با وجود اینکه نویسنده تلاش هایی در این راستا داشت، اما به شخصه خیلی گیج بودم و نمی فهمیدم. گم شده بودم وسط اصطلاحات به گوش نخورده ی خواب، لیفت شدن و… .  به خاطر همین مجبور می شدم یک خط یا پاراگراف را بیش از یک بار بخوانم تا متوجه شوم ماجرا از چه قرار است. البته توصیفات صحنه وجود داشت ولی با توجه به دور از ذهن بودن قصه، جا داشت واضح تر منظور نویسنده بیان شود. 
البته همان طور که گفتم توصیفات خوبی وجود داشت. اکثر صحنه ها جزیی بیان شده بودند. حت تابوت که چیز خیلی عجیب و جدیدی بود هم خوب توصیف شده بود. مثل اینکه هنگام خارج شدن از تابوت، رشته های باریک و سرد سیم عصبی از گردن و دست و کمرش خارج می شد. به خاطر همین درباره ی توصیف، نکته ی غلط خاصی وجود ندارد جز ترجیح بر توصیف بیشتر و به نظر من مسئله ی غیر قابل درک بودن که البته در اثر عادت کمی که جلوتر رفتم از بین رفت، به خود نگارش کتاب هم ربط دارد که یک سری مباحث غیر قابل تصور را آورده. البته تایید می کنم به مخاطب هم بستگی دارد و شاید درک مفهوم کتاب برای عده ای هم خیلی آسان باشد. 
شخصیت پردازی ها هم خوب بود. هم ظاهری و باطنی اطلاعات تقریبا کافی و خوبی به دست می آوردیم. البته درباره ی چهره ی خود مایکل متاسفانه ویژگی های چندانی بیان نشده بود که بر اساسش تصویر سازی ذهنی انجام دهیم ولی بقیه شخصیت ها درست بود. مو های بلند قهوه ای، صورتی زیبا، پوست تیره و بدون آرایش سارا، از نمونه های موفق شخصیت پردازی چهره ای کتاب بود. علاوه بر این، با وجود تخیلی بودن ماجرا، احساسات هم خوب منتقل می شد و به نظرم نسبت به اثر دیگر نویسنده «دونده هزارتو» که خوانده بودم، واکنش ها و حس های شخصیت ها باور پذیری بیشتری داشت. 
زاویه دید ماجرا، سوم شخص بود. خوب بود و این نکته را نمی توان ایراد خاصی به شمار آورد و به نوعی پیشنهاد است. به عنوان خواننده ی کتاب، جهت ارتباط گیری راحت تر و بهتر با روند داستان، ترجیح می دادم زاویه دید اول شخص باشد و از زبان و منظر خود مایکل بیان شود. اینگونه هم خود ویرت نت و هم شخصیت مایکل و سایر افراد، قابل درک تر می شد. 
مثل اکثر کتاب های پرتقال، جلد این کتاب هم زیبا بود و ترغیب کننده برای خرید. نکته ی مثبت دیگرش هم تصویر خود مایکل بود که اگرچه خیلی هم واضح نبود، ولی با توجه به کم کاری نویسنده در پردازش ظاهری مایکل، به تصویر سازی و تجسم ذهنی خواننده از او کمک می کرد.
با جمع بندی تمام این نکات، قطعا کتاب هیجان انگیزی است. کتابی که به خاطر ماجراهای پنهانی و اتفاقات عجیبی که در ویرت نت رخ می دهد، خواننده دست از کنجکاوی بر نمی دارد و با میل و اشتیاق به خواندن ادامه می دهد تا به همه چیز پی ببرد. قطعا ارزش یکبار خواندن برای همه را که داشت. برای علاقه مندان به داستان های تخیلی و فانتزی هم که به طور ویژه.
      
5

5

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.