مسئله اسپینوزا

مسئله اسپینوزا

مسئله اسپینوزا

اروین دی. یالوم و 5 نفر دیگر
4.3
73 نفر |
24 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

15

خوانده‌ام

136

خواهم خواند

78

شابک
9786007061008
تعداد صفحات
520
تاریخ انتشار
1399/5/22

توضیحات

        
هنگامی که آلفرد روزنبرگ شانزده ساله را به سبب اظهارات ضد یهودی اش به دفتر مدیر مدرسه فراخواندند، برای تنبیه، او را واداشتند تا بخش هایی را که گوته در زندگی نامه خود به اسپینوزا پرداخته بود، حفظ کند. روزنبرگ از اینکه در می یابد گوته، نابغه آلمانی، فیلسوف یهودی قرن هفدهم، باروخ اسپینوزا همچنان ذهن روزنبرگ را تا مدت ها پس از فارغ التحصیلی اش به خود اشتغال داشت؛ چگونه عضوی از نژاد پست که روزنبرگ آن را در مقایسه با نژاد خود خوار می شمرد و مصمم به نابودی آن بود، الهام بخش نابغه آلمانی، گوته بوده است؟
اسپینوزا خود را در طول حیاتش از ستم و آزار مصون نبود در سال 1656 در سن بیست و چهار سالگی او را به سبب دیدگاه های غیر مذهبی اش از جامعه یهود آمستردام طرد کردند و او را از یگانه دنیایی که تا آن زمان شناخته بود،راندند.گرچه عمرش کوتاه بود و در فقر و انزوایی سخت زیست،با این حال آثاری از خود به جا گذاشت که مسیر تاریخ را دگرگون ساخت با گذشت سال ها،روزنبرگ به تدریج پیشرفت کرد و تئوریسین صریح و بی پرده حزب نازی،خدمتگزار وفادار هیتلر و نویسنده اصلی سیاست های رایش سوم مبدل شد با این وجود وسواس فکری وی درباره مسئله اسپینوزا همچنان باقی می ماند.
دکتر اروین د.یالوم با بکارگیری فصل مشترک غیر منتظره زندگی روزنبرگ و اسپینوزا،اندیشه های این دو شخصیت تاریخی را بررسی میکند که با فاصله سه قرن در دو دنیای متفاوت زیستند.دکتر یالوم با استفاده از مهارت های روانپزشکی خود زندگی درونی اسپینوزا،فیلسوف پرهیزگار..و آلفرد روزنبرگ،این مبتکر اردوگاه های کشتار جمعی مرگ نازی،را کاوش میکند.

      

لیست‌های مرتبط به مسئله اسپینوزا

یادداشت‌ها

          کتاب ترکیبی تاریخی، تخیلی و فلسفی داره که همزمان همه اینها رو با هم ترکیب کرده. داستان دردو زمان موازی قرن ۱۷ و ۲۰ میلادی میگذره و در آن از تاریخ جنگ جهانی دوم و زندگی اسپینوزا و عقایدش صحبت میشه.نویسنده اینها رو با چاشنی تخیل دلپذیرتر و باور پذیرتر کرده است.
چند پاراگراف از کتاب رو انتخاب کردم:
" ما به آیین‌ها احترام می‌ذاریم، چون درست هستن، نه به خاطر اینکه قدیمی هستن. دین‌های قدیمی با اصرار به اینکه با رهایی آیین‌ها، به ستایشگران قدیمی بی‌احترامی کرده‌ایم، به ما کلک می‌زنن. اگه یکی از نیاکان ما شهید شده باشه، بیشتر در دام می‌افتیم، چون حس می‌کنیم عقاید  شهیدان رو باید زنده نگهداریم و محترم بشمریم، حتی اگه بدونیم که مملو از خطا و خرافه‌ست." ص.۲۶۹
" منظورتون اینه که مردان مثل حیوانات در شهوت دائمی به سر می‌برن و تنها با حضور زنان، همون زنانی که هر شب باهاشون می‌خوابن، منطق‌شون رو از دست می‌دن؟ فقط همین چهره‌ی ما عشق به خدا رو از بین می‌بره؟... به خاطر اینکه مردان ضعیفن و نمی‌تونن متمرکز بمونن،زنها مقصرن نه اونها؟ ... بنابراین ذهن این مردها باید تزکیه بشه. شاید مردان باید از چشم‌بند (مخصوص قاطران) استفاده کنن، به جای اینکه به زنان بگن پوشیه بزنن!" ص.۴۱۴ - ۴۱۵
        

4

          رمان "مسئله اسپینوزا" که توسط #اروین_یالوم (Irvin D. Yalom)  روانکاو و روانپزشک نوشته شده، همزمان دو داستان در زمان های متفاوت را نقل می کند که یکی مربوط به باروخ (بندیکت) اسپینوزا (Baruch Spinoza)، فیلسوف بزرگ قرن هفده میلادی و دیگری آلفرد رزنبرگ (Alfred Ernst Rosenberg)، تئوریسین و یکی از رهبران حزب نازی آلمان است. 
یالوم سعی می کند با استفاده از مفاهیم روانکاوی و پیوند آن به فلسفه اگزیستانسیال، به هراس ها ، اضطراب ها و تعارض های اساسی این دو شخصیت که گاها نیز مشترک هستند بپردازد.
"باروخ اسپینوزا"(۱۶۷۷ - ۱۶۳۲) یکی از فلاسفه پیرو "اصالت عقل" (Rationalism) است که پرسش های اساسی را در مورد جهان بینی زمانه خود و همچنین دین یهود مطرح ساخت و آن ها را زیر سوال برد و به همین دلیل متهم به ملحدی شد و از  سوی جامعه یهودیان آن زمان طرد شد. که همین امر موجب شد از راه تراش عدسی به امرار معاش خود بپردازد.
اروین یالوم این پرسش ها و نظریه های اسپینوزا را در قالب گفتگویی میان اسپینوزا و شخصیت خیالی بنام "فرانکو" به رشته تحریر در آوره است.
جمله معروفی از "هگل" در توصیف اسپینوزا است که می گوید:
"یا باید اسپینوزایی باشید یا اصلا فلسفه نخوانید"
علت این گفته ی هگل، "روش عقلی استنتاجی" است که وی از اسپینوزا گرفت و "مارکس" نیز به نوبه خود از هگل. روش استنتاجی می گوید ما باید حقیقت را به گونه ای تعریف کنیم که بتوانیم مطالب را به صورت فروع از آن استنتاج کنیم.
یکی دیگر از ویژگی های معروف اسپینوزا "شجاعت اخلاقی" او بود. افلاطون می گوید: "فیلسوف کسی است که چنان که می اندیشد، بگوید و چنان که می گوید، عمل کند." یعنی کسی که حرف و عملش بر یکدیگر منطبق باشد. شاید این جمله از افلاطون  بیشتر از هر فیلسوفی شایسته اسپینوزا باشد.

آلفرد رزنبرگ (۱۹۴۶ - ۱۸۹۳) تئوریسین معروف حزب نازی آلمان و یکی از اعضای اصلی حزب نازی بود که کتاب معروفی هم بنام "اسطوره قرن بیستم" نوشت و در آن به این پرداخت که تنها راه نجات آلمان بازگشت به ریشه های آریایی خود است. 
یالوم سعی کرده از دیدگاهی روانکاوانه شخصیت رزنبرگ را واکاوی کند که قسمت مهمی از آن شامل فرایند درمان رزنبرگ با شخصیت خیالی بنام دکتر "فردیدریش پفیستر" که روانکاو اوست، می شود.

در پایان باید گفت که خواننده این کتاب علاوه بر آشنایی با تعارض ها و هراس های اساسی هر انسانی در زندگی با استفاده از  مفاهیم روانکاوانه از دید یالوم، همچنین آشنایی نسبتا خوبی با زندگی و افکار این دو شخصیت به دست می آورد.

علی محمدی
کارشناس ارشد روان شناسی
        

2

          مسئله اسپینوزا، داستان یا تاریخ؟

مسئله اسپینوزا، هم تاریخ است و هم داستان. «تاریخی داستانی است که حتما اتفاق افتاده و داستانی تاریخی که ممکن است اتفاق افتاده باشد» داستان طرد و تاریخ تکفیر. تاریخ یهودیان قرن هفدهم که باروخ اسپینوزای موحد را تکفیر می‌کنند و داستان یهودیانی که تنها دو قرن بعد توسط افراطی‌ترین حزب ضدیهود(نازی‌ها) طرد، کشته و سوزانده می‌شوند. مسئله(problem) اسپینوزا، چالش بین پروردگار آشنای مذاهب و خداوند فلسفه است.

چالش خداوند صفحات عهد عتیق و کتب آسمانی با خداوندی تشخص‌نایافته که نیروی هستی‌بخش هر چیزی است که وجود دارد یا می‌تواند وجود داشته باشد. چالشی است بین خداوندی که برای او صفت انسانی قائل می‌شویم (همانطور که اگر «مثلث» را زبان می‌بود خدا را کامل‌ترین مثلث‌ها می‌گفت و «دایره» ذات خدا را اکمل دایره‌ها می‌خواند) با خداوندی که چیزی جز روح گیتی و قوانین ضروری طبیعت نیست. مسئله اسپینوزا، جبر و اختیار است. جبرگرایی حادی که منجر به یک اراده‌گرایی خارق‌العاده می‌شود. اینکه به جای نامه‌نگاری با عرش(دعا کردن برای تغییر قوانین جهان)، ضرورت‌های جهان(اراده خداوند) را درک کنیم، جهان را بشناسیم تا آزاد باشیم.

مسئله اسپینوزا در عین حال آن بارقه‌ای امید برای سربرراه شدن آلفرد روزنبرگ بدشگون بود. تئوریسین بزرگ حزب ملی سوسیالیست کارگران آلمان(نازی) که اعتقاد داشت مشکل یهودیان خون آنها است. پس باید سرزمین شکوهمند آریایی را از خون یهودی پاک کرد تا رستگاری فرارسد‌ اما اگر مشکل یهود، خون آنهاست، پس اسپینوزای یهودی - شاهزاده فلسفه که گوته آلمانی او را می‌ستود - چطور ممکن می‌شود؟ چطور ممکن است که هگل آلمانی معتقد باشد که فیلسوف یا تأثیرگرفته از آن یهودی الاصل است یا فیلسوف نیست؟ مسئله اسپینوزا نتیجه به هم پیوستن تاریخ زندگی اسپینوزا و آلفرد روزبرگ است و خلق دو شخصیت خیالی روانکاو توسط #یالوم (آلفرد و فردریش) اوج مسئله‌مندی داستان را بنیان می‌نهد.
        

17

فرنوش

1403/3/16

          کتاب خیلی جالبی بود. به نظرم تمام خرافاتی‌ها مخصوصا مذهبیاشون باید بخوننش... اگه از دید مفهومی و فلسفی و ایناش بخوام بگم بسیار عالی بود. البته فهم حرف‌های اسپینوزا توی کتاب‌هاش خیلی سخت بود رسما سی بار باید می‌خوندی و تهش بازم باید حدس می‌زدی چی می‌گه بعد ادامه داستان و توضیحات رو می‌خوندی و می‌فهمیدی. به شدت با یه سری عقایدش موافقم ولی با یه سری عقاید دیگه‌اش مخالفم. شخصیت سازیش نمی‌دونم تا چه حد واقعی بود ولی هر چی بود آدم قوی‌ای بود. گاهی روی مخ می‌رفت رفتارش ولی در کل آدم دوستداشتنی‌ای بود که خودش بودن و در سختی رو به دروغ و پذیرفته شدن ترجیح داد. من خودم نمی‌دونم توی شرایطش بودم چه تصمیمی می‌گرفتم... به نظرم بیشتر یه آدم دروغگو می‌شدم که از امکاناتی که در اختیارم می‌ذاشتن استفاده می‌کردم و می‌گفتم گور بابای همشون!
در مورد آلفرد باید بگم که جزو نفرت انگیزترین آدمای تاریخ به حساب میارمش😐 چه قدر نامنعطف، چه قدر یه دنده و احمق! واقعا شخصیت مزخرفی داشت کثافت😐
داستان با اینکه قشنگ بود ولی عنصر جذابیت یا چطور بگم کشش رو نداشت و برای همین هم خوندنش برام طول کشید. (البته من از این نویسنده توقع درمان شوپنهاور دارم همیشه، برای همین با اون همش مقایسه می‌کردم.) به نظرم آخرشم یکم تند پیش رفت انگار زد رو سرعت ۴
جدا امیدوارم آرزوی اسپینوزا در مورد دین براورده شه، باورهای خرافی ریشه‌کن بشن و یه وحدت واحد همراه با عقل و شعور توی دنیا به وجود بیاد.
        

2

نوید نظری

5 روز پیش

          یک رمان آموزشی دیگر از اروین یالوم شبیه «وقتی نیچه گریست»
محتوا قدرتی بیش از آن‌چه در کار قبلی از او خواندم نمو نیافته است اما غیر کلاسیک بودن و جهش‌های زمانی و ابتکاری یالوم قوت به خصوصی به آن داده است.
به اعتقاد من بخش تاریخی معاصر قدرت نازی‌ها در آلمان از خود سوژه اصلی کتاب یعنی مساله اسپینوزا بهتر درآمده است شاید به این علت که ورود‌های روان‌کاوانه نویسنده در آن کمتر بوده و نمی‌توانسته تاریخ را بیش از این نادیده انگارد.
عمده نظرات اسپینوزا در این کتاب برداشت‌هایی از کتاب اخلاق و رساله الهی سیاسی اوست.
در این کتاب کمتر به نظریه وحدت وجود اسپینوزا و الهام‌گیری نسل بزرگی از هنرمندان طبیعت‌گرای اروپا از او اشاره شده است.
شاید نویسنده بخاطر ایجاد ارتباط با سوژه دومش یعنی الفرد روزنبرگ ناچار بوده روی دین و آیین اسپینوزا و جدال او با جامعه دینی و رسمی یهودیان امستردام که تحت تسلط خاخام‌ها بوده است تاکید ویژه  تری بکند.
در این کتاب داستان انقلابات فکری اسپینوزا و طرد او توسط جامعه کلیمیان در پی آشکار شدن عقایدش در خصوص معاد و اصالت وحیانی متون دینی و حتی طبیعت‌انگاری خدا و برعکس اشاره شده است.
طول و تفسیر کتاب بیش از آن‌که ناظر به سوژه اصلی باشد ناظر به رمان‌پردازی است از این‌جهت خوانش آن برای کسانی که به شکل مستقیم علاقه‌ای به فلسفه ندارند نیز جالب و مفید خواهد بود.
        

31

          اسپینوزا برای من عزیز است؛ شاید حتی عزیزترین. و همهٔ کسانی که مرا می‌شناسند می‌دانند وقتی درباره‌ش حرف می‌زنم چشمانم می‌درخشند. اما البته که یالوم منبع مناسبی برای آشنایی و شناخت اندیشهٔ ژرفش نیست. یالوم حتی نویسندهٔ ادبیات داستانی خوبی هم نیست چون اساساً این شغلش نیست. برای همین من به کتاب‌های داستانی‌اش، نه به‌عنوان کتابی برای آشنایی با فیلسوفان نگاه می‌کنم و نه به‌عنوان رمان. این دست کتاب‌های یالوم به‌نظرم صرفاً از منظر روان‌کاوی جالب‌اند و همین هم مطالعه‌شان را برایم جالب و جذاب می‌کند. در این کتاب فصل‌ها به‌ترتیب دربارهٔ داستان‌های خیالی‌ زندگی اسپینوزا و آلفرد روزنبرگ هستند. در بخش‌های مربوط به اسپینوزا تقریباً هیچ حرفی برایم تازگی نداشت، اما بخش‌های مربوط به روزنبرگ جالب بودند مخصوصاً بخش‌هایی که مربوط به تحلیل شخصیتش بود. برای این از یالوم خوشم می‌آید که به‌نظرم با تیزبینی و نکته‌سنجی دقیقش می‌تواند از خلال آثار افراد بزرگ در تاریخ تحلیل جالبی از شخصیت‌شان ارائه دهد که چه‌بسا تا حد زیادی به واقعیت نزدیک است و البته استفاده‌ای که از فلسفه در کار روان‌درمانی می‌کند همیشه به‌نظرم بی‌نهایت روشنگر بوده و هست.
        

1

          برخلاف نظر برخی از دوستان بهترین کتابی بود که از یالوم خوندم.


قسمت هاي از كتاب:

* جهان بعدي،زندگي سرمدي،زندگي سعادتمندانه پس از مرگ،تكرار ميكنم چنين عباراتي ساخته خاخام هاست. اينها همه اعتقادات انساني اند و هيچ ارتباطي به قانون طبيعت ندارند.( زماني فكر ميكردم كه پس از مرگ پدرم را ميبينم) ولي حالا اين آرزوهاي بچگانه را رها كرده ام و جايش را با اين شناخت يقينيرعوض كرده ام كه من پدرم را،چهره اش عشقش و معرفتش را در خودم دارم. هيچ سعادت سرمدي وجود ندارد چون اصلا جهان ديگري وجود ندارد. كار ما اين است كه در اين زندگي اكنون با عاشقانه زندگي كردن و شناخت خدا به سعادت برسيم.

** -ايا ميخواهي مسيحي شوي؟ 

- خيالت راحت.من حرفهاي حكيمانه مسيح را خوانده ام.اين حرفها شبيه همان حرفهايي است كه در كتاب مقدس ما تورات وجود دارد. من هىچگاه با چنين خرافاتي كنار نمي ايم كه خدا هم مانند انسان ها پسري دارد و به او ماموريت داده تا مارا نجات دهد. مسيحيت هم مانند دين ما فرض ميكند خدا اميال نفساني و انساني دارد. اه كه ايمان يهودي ها. و مسيحي ها چقدر مبتني بر تخيلات خرافي و كودكانه است.

*** من ميخواهم نوعي زندگي ديني بدون دخالت هيچ ديني داشته باشم. ما بايد به چيزها به سبب درستي شان و نه به علت قدمتشان احترام بگذاريم. اديان قديميربا پافشاري براينكه اگرما سنت ها را رها كنيم انگاه به همه مقدسات اهانت كرده ايم مارا به دام مي اندازند و اگر يكي از نياكان ما شهيد شده باشد ما بيشتر به دام مي افتيم زيرا ما احساس احترامي دائمي به عقايد ان شهيد ميكنيم حتي اگر بدانيم ان عقايد غلط و پر از خرافه است.

**** هدف من به كمال رساندن تعقلم است.
        

8