یادداشت محمد میرشاهی
1401/6/27
4.3
24
کتاب ترکیبی تاریخی، تخیلی و فلسفی داره که همزمان همه اینها رو با هم ترکیب کرده. داستان دردو زمان موازی قرن ۱۷ و ۲۰ میلادی میگذره و در آن از تاریخ جنگ جهانی دوم و زندگی اسپینوزا و عقایدش صحبت میشه.نویسنده اینها رو با چاشنی تخیل دلپذیرتر و باور پذیرتر کرده است. چند پاراگراف از کتاب رو انتخاب کردم: " ما به آیینها احترام میذاریم، چون درست هستن، نه به خاطر اینکه قدیمی هستن. دینهای قدیمی با اصرار به اینکه با رهایی آیینها، به ستایشگران قدیمی بیاحترامی کردهایم، به ما کلک میزنن. اگه یکی از نیاکان ما شهید شده باشه، بیشتر در دام میافتیم، چون حس میکنیم عقاید شهیدان رو باید زنده نگهداریم و محترم بشمریم، حتی اگه بدونیم که مملو از خطا و خرافهست." ص.۲۶۹ " منظورتون اینه که مردان مثل حیوانات در شهوت دائمی به سر میبرن و تنها با حضور زنان، همون زنانی که هر شب باهاشون میخوابن، منطقشون رو از دست میدن؟ فقط همین چهرهی ما عشق به خدا رو از بین میبره؟... به خاطر اینکه مردان ضعیفن و نمیتونن متمرکز بمونن،زنها مقصرن نه اونها؟ ... بنابراین ذهن این مردها باید تزکیه بشه. شاید مردان باید از چشمبند (مخصوص قاطران) استفاده کنن، به جای اینکه به زنان بگن پوشیه بزنن!" ص.۴۱۴ - ۴۱۵
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.