معرفی کتاب رویای تبت اثر فریبا وفی
در حال خواندن
3
خواندهام
85
خواهم خواند
21
توضیحات
امشب همان شب شیوا .حالا می فهمم آن روز از آمدن چنین شبی واهمه داشتی و من آن را به خونسردی و بی اعتنایی ات نسبت می دادم. همیشه فکر می کردم آمادگی روبه رو شدن با واقعیت را داری .می گفتی اگر نادیده اش بگیری باید تاوان بدهی.روی حرفت با من بود.نمی توانستم واقع بین باشم .خیالاتی بودم. هنوز به دوروغ بودن چیزی که پیش آمده بود امید داشتم .هر لحظه ممکن بود مهرداد پیدایش بشود و بگوید همه چیز یک شوخی بود.یک شوخی بامزه.
بریدۀ کتابهای مرتبط به رویای تبت
لیستهای مرتبط به رویای تبت
یادداشتها
1401/3/4
1401/9/24
1403/10/1
1403/1/18
1403/12/7
"از تولد بچه ی محمدعلی که باخبر شدم پایم را توی یک کفش کردم که برویم مشهد. پدر جاوید مغازه را سپرد دست شاگردش و رفتیم مشهد. میترسیدم اگر نرویم توبهام را بشکنم و بروم در خانهشان. رفتم توی حرم. گوشهای نشستم. چادرم را روی سرم کشیدم و گریه کردم. گفتم خدایا محبتش را از دلم بیرون کن." با خودم فکر کردم من نرفتم حرم. از این ماشین پیاده شدم و سوار یکی دیگر شدم و حالا پیاده رفتن سخت بود.
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.