بریده‌ای از کتاب رویای تبت اثر فریبا وفی

zahrakhalaji

zahrakhalaji

2 روز پیش

بریدۀ کتاب

صفحۀ 151

"اخم که می کنم نمی خواهد بداند برای چه ناراحتم . فکر می کند به خاطر ان منشی تحفه ناراحتم .دلایلش همیشه اماده است . کد ها مشخص اند . حرف که نمی زنم از خودش نمی پرسد این بنده خدا که لال نبوده چرا یکدفعه اینطور شده است ؟ راحت تر است که فکر کند زن ها بعضی وقت ها کم حرف میشوند. به خودش زحمت نمی دهد ببیند توی دل من چه خبر است ؟"

"اخم که می کنم نمی خواهد بداند برای چه ناراحتم . فکر می کند به خاطر ان منشی تحفه ناراحتم .دلایلش همیشه اماده است . کد ها مشخص اند . حرف که نمی زنم از خودش نمی پرسد این بنده خدا که لال نبوده چرا یکدفعه اینطور شده است ؟ راحت تر است که فکر کند زن ها بعضی وقت ها کم حرف میشوند. به خودش زحمت نمی دهد ببیند توی دل من چه خبر است ؟"

3

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.