یادداشت مریم پیروی

        "از تولد بچه ی محمدعلی که باخبر شدم پایم را توی یک کفش کردم که برویم مشهد. پدر جاوید مغازه را سپرد دست شاگردش و رفتیم مشهد. می‌ترسیدم اگر نرویم توبه‌ام را بشکنم و بروم در خانه‌شان. رفتم توی حرم. گوشه‌ای نشستم. چادرم را روی سرم کشیدم و گریه کردم. گفتم خدایا محبتش را از دلم بیرون کن."
با خودم فکر کردم من نرفتم حرم. از این ماشین پیاده شدم و سوار یکی دیگر شدم و حالا پیاده رفتن سخت بود.
      

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.