یادداشتهای لوسین مورل (32) لوسین مورل 1403/8/5 پس از مجلس رقص چهار داستان دیگر لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.5 1 از بین چهار پنج داستانش «زمیننورد» شد یکی از شاهکارترین و درخشانترین داستان کوتاههایی که خواندهام. داستایوسکی تاجِ سر اما تولستوی هربار جور دیگری متحیرم میکند. داستانِ ابلقِ پیری که ناچار میشود جوانیاش را مرور کند و مثل همیشه، فصل آخری که دور از انتظار نیست اما ملای روسی جوری روایتش میکند که خون در رگهات سرد میشود. شاهکار و درخشان. 0 11 لوسین مورل 1403/8/4 سهراب کشان سیدعطاء الله مهاجرانی 3.7 2 حتی چهار و نیم. انقدر که ساده بود و زلال بود. مرثیهی سهراب بود و مسیح و حلاج، ابتدای ابتدایش اصلا میدانی قرار است چه بشود. اسم کتاب است اصلا. یعنی دیگر چه سهراب کشته بشود یا نشود مهم نیست. دیگر روضهخوان قرار نیست تا گرهی را باز کند، مرثیهاش را میخواندو من و توی مخاطب هم میشویم پامنبریاش. مشتری مجلس شاهنامهخوانیاش. سهرابکشان به وجدم آورد. 0 0 لوسین مورل 1403/8/4 از آبی نفسهای کوتاه محمود شجاعی 3.0 1 فاصله ی انقلاب تا ولیعصر و خطِ آبیِ به سمت قائم، تا بهشتی ش، تا خطِ سرخِ تجریش؛ با از آبی نفسهایِ کوتاه ی که امانت بود تا یکشنبه ای که فرداست. 0 0 لوسین مورل 1403/8/4 آنا کارنینا لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.3 42 انگاری که تولستویِ معتقد، حتی از هیچ آفریدن را هم از خدایی که باورش دارد آموخته، تقلید میکند. جوری خشت روی خشت و کلمه پشت کلمه میگذارد که انگار این تویی که با لوین در مزارع گندم روز را شب میکنی و آن شبِ تصمیم را روز. عرق شرم ورنوفسکی و درخشش قلب و لغزش دست و شور آنا و اندوه کارنین و شکوه و رخوت پرنس و دوباره لوین.. لوین... تولستوی به هیبت یک معمار و ظرافت یک نقاش و با درایت حکیمانهاش جوری داستان پرجزئیاتش را، بی آنکه ذرهای ملالآور باشند، تعریف میکند که حتی زمان هم آنگونه که خودش میخواهد میگذرد. محبت داستایوسکی چشمم را به عظمت تولستوی بسته بود. صد حیف و صد شکر! 0 0 لوسین مورل 1403/8/4 بانوی میزبان فیودور داستایفسکی 3.0 17 سهونیم و شاید بیشتر اگر اردنیف را کنار پرنس میشکین و راسکولنیکوف یا ستاوروگین نمیگذاشتم. 0 0 لوسین مورل 1403/8/4 جن نامه هوشنگ گلشیری 3.9 1 «گریهکنان بلند میشوم و میروم طرف رختخواب و لحاف پر قو را پس میزنم. کسی نیست، اما جای دو سر کناربهکنار هم روی بالش من ماندهاست.» 0 0 لوسین مورل 1403/8/4 گچ پژ محسن رضوانی 4.0 26 مدحیه مفصلی می نویسم روزی! 0 1 لوسین مورل 1403/8/4 تیستوی سبزانگشتی موریس دروئون 4.6 25 مثل یه چکه اشکِ زلال بود. اشکی که ناخواسته از گوشهی چشم سر میخوره و سر میخوره و از روی گونهها هم سر میخوره و میافته پایین. پرِ ذوق و زندگی و پرِ محبت و پرِ غم. چقدر دوست داشتم این کتاب رو. 0 0 لوسین مورل 1403/8/4 شب یک شب دو بهمن فرسی 3.8 14 علیالحساب چهار، تا بعد که اگر دوباره خواندمش پنجش کنم. 0 0 لوسین مورل 1403/8/4 برادران جمال زاده احمد اخوت 4.3 2 نثر تر و تمیز اخوت خوشحالم کرد. 0 1 لوسین مورل 1403/8/4 بودن با دوربین: کاوه گلستان زندگی، آثار و مرگ حبیبه جعفریان 3.6 5 آن مسئول ارشاد دو بت داشت. امام و کاوه! این کتاب را شاگردی کاوه کردم. شکر! 0 0 لوسین مورل 1403/8/4 چمران: به روایت همسر شهید حبیبه جعفریان 4.4 33 "میترسید ، می ترسید مصطفا بشود یک نام و... تمام" غاده حق دارد بترسد... نور شمع که سهل است، خودخواهانه چشممان را به خورشید بسته ایم... 0 0 لوسین مورل 1403/8/4 آنا کارنینا جلد 2 لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.4 45 اصلا دو سه روز پیش بود که خواب دیدم در پترزبورگ، لوینِ آناکارنینا هستم و به عنوان رفیقِ نزدیکِ استپان آرکادیچ در دادگاهی که دو سال الکی طول کشیده بود و خداروشکر به خیر گذشت حضور دارم. دو سه جای داستان نفسم بند آمد. یعنی تولستوی کاری کرده بود که وقت خواندنش نتوانی که نفس بکشی وهمراه هول و حضور کارکتر پیش بروی و بعدش هم به نفس نفس بیفتی. اصلا سر فصل مرگِ برادر بود که به رفیقی گفتم اگر باری جنون و شیدایی عارضم شد، بگو برایت این فصل را بخوانم. یا فصل درخشان وضع حمل کیتی و در نتیجه فصل آخری که اصلا فصل آخر است و دیگر خبری از آنا هم نیست. شک و ایمان و مرگ و بقا انقدر میروند و میآیند که گم میشوی و بعد همان لحظهی آخر شیخ راه،تولستوی، راه را باز نشان میدهد و تازه میفهمی که این همه راهی که آمدی هم، اصلا بخشی از داستان بوده اصلا گم شدنی هم در کار نبوده و حالا برو لوین را بگذار کنار آنا و آنا را کنار کیتی و کیتی را کنار ورنوسکی و معما را از اول حل کن. 0 1 لوسین مورل 1403/8/4 توی زیبایی راه می روم: 26 شعر از بر و بچه های چی مایر ژولیده سادات خمسی 4.0 1 آنی از باقیماندههای هفتهشتسالگی 0 0 لوسین مورل 1403/8/4 مواجهه با مرگ برایان مگی 4.1 13 شاید سه و نیم. 0 0 لوسین مورل 1403/8/4 نیمه تاریک ماه (داستانهای کوتاه) هوشنگ گلشیری 4.3 7 گودریدز میگوید پارسال همین موقعها شروعش کردهام و بعد مدتی ولش کردم تا امسال همین چندروز پیش تا تمام شد، خود کتاب پنج ستاره ندارد، کتاب من اما دارد. شده مدفن پشههای اتاقم، لای به خدا من فاحشه نیستم یا نمیدانم حریف شبهای تار مثلا. 0 0 لوسین مورل 1403/8/4 افرا، یا، روز می گذرد [نمایشنامه] بهرام بیضایی 3.8 6 گوشه ی اون صفحه ای که میگه "هر دست بسته ای حق داره در تهِ تهِ ناامیدی به کمک رویاهاش خودشو از دست واقعیت نجات بده" رو تا میزنم تا بعد،پس فردا روزی، اگه گذرم خورد بهش، لبخند بزنم! 0 0 لوسین مورل 1403/8/4 شکار سایه ابراهیم گلستان 3.8 2 گلستان بهتزدهام میکند و نفسم را میگیرد و نمیشود که پلک بزنم وقتی میخوانمش. انگار که پردهی سینما یا هرچه مثل آن. آنقدر در به تصویر کشیدن «اوستا»ست که انگار که آن مرد که از نردبان افتاد منم. آنکه که نیهتوچکا را صدا میزند به خلوتش میکشاندش بعد تند میراندش منم. گلستان دهانم را باز نگه میدارد. 0 0 لوسین مورل 1403/8/4 روز اول قبر صادق چوبک 3.1 5 نثر چوبکِ جنوبی سخت به احوالاتِ منِ از کویرِ کرمان آمده میآید. داستان گفتنش گرم است، حتی آنجا که از شب سرد زمستان و جسم بیجان پسرک عروسکفروش مینویسد. مرگ موج میزند و جنون همهجا هست. حالا هرچقدر هم که نمایشنامهاش سست باشد، باز هم صاف و سادگی آن عملهی عاشق کار خودش را میکند. مثل آن چشم شیشهای پسرک داستان دوم که همیشه در خاطر من میماند. 0 0 لوسین مورل 1403/8/4 شب هول هرمز شهدادی 3.9 4 هزار هزار جملهی کوتاه و کوتاهتر و بلند و تاخت و تازی که سنت را میکوبد و مدرنیته را میکوبد و روشنفکر را میکوبد و عوام را میکوبد و تنها دو، سه زن هستند که محترمند، دو سه زنی که مادرند. کتاب را دوبار باید خواند. باری یکی دو روزه و باری یکی دوهفتهای مثلا. هربار هرجاش را که باز کنی و شروع کنی به خواندن، جذبش میشوی و تا نفست بند بیاید ادامه میدهی به خواندنش. یکی دوهفتهای که هم دم خواب میخواندمش و هم صبحِ بیداری، هم خط قرمز و آبی کمرنگ مترو و هم سر کلاس زیرزمین تجسمی، هم مستراح و هم کتابخانه، عجیب سر ذوقم میآورد و به حال و احوالم میآمد. 0 0