معرفی کتاب شب یک شب دو اثر بهمن فرسی

شب یک شب دو

شب یک شب دو

3.7
43 نفر |
17 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

3

خوانده‌ام

62

خواهم خواند

46

شابک
0548310548320
تعداد صفحات
243
تاریخ انتشار
1353/7/6

توضیحات

        ساختار رمان
فُرسی این رمان را به شیوه نامه‌نگاری عاشقانه نوشته و در آن روشنفکری روایت می‌شود که سرخوردگی‌های عاطفی خود را به شکل عصیان برضد همه نظام‌های اخلاقی و اجتماعی بروز می‌دهد.

طرح داستان
راوی داستان، زاوش ایزدان، پس از عشقی به ناکامی‌کشیده نامه‌های معشوق، بی‌بی، را مرور می‌کند و رمان با این نامه‌ها تبدیل به یک اثر تلخ و سرخورده می‌شود. بی‌بی دختر یک خانواده ثروتمند است که در اروپا طراحی لباس و آرایش خوانده و برای فاحشه‌ها طرح لباسی با عنوان «شبْ یک شبْ دو» تهیه کرده‌است. او در ایران وارد جمع هنرمندان و روشنفکران می‌شود و با زاوش ایزدیان آشنا و همخوابه می‌شود. بعد از اینکه از ایران خارج می‌شود در زوریخ ازدواج می‌کند و به نامه‌نگاری با زاوش ایزدیان می‌پردازد و هر وقت به ایران می‌آید آرامش را در آغوش زاوش می‌یابد.
      

لیست‌های مرتبط به شب یک شب دو

پست‌های مرتبط به شب یک شب دو

یادداشت‌ها

صَعوِه

صَعوِه

7 روز پیش

          سه می‌دم برای برخی عبارتا.اون برخی عبارت‌ها-که مثل همیشه یادم نیست-عالی بودن. از این جهت که خودشون نقاشی بودن و آدمایی که منو می‌شناسن می‌دونن عبارت؛ شعر یا کلمه‌ای برام جذابه خیلی که شکل یه عکس یا نقاشی باشه. و خب بهمن فرسی به خاطر نقاش بودنش می‌تونست چنین عباراتی رو بسازه.
محتوای خاصی نداشت. هدفش هم همین بود. بدون هیچ دلیلی یه مدل زندگی رو شرح داده که شاید الان به خاطر دور موندن ما از جهان خارجمون-چه توسط ما چه توسط اونا-یه طوری خاص به نظر می‌رسه. البته خب شایدم بهتره بگم چون زندگی به اصطلاح هنرمندانه رو شرح می‌ده و سختشم نمی‌کنه و خب جالبه دیدن این مدل زندگی هم.
خلاصش اینه: هیچ دلیلی نداره آدما سخت بگیرن. به هیچی. همه‌چی کاملا بی‌محتواست. همون پوچ‌گرایی در واقع.
همچنان به مفهوم ازدواج فکر می‌کنم که تازگیا تو داستانایی که می‌خونم یهو پیداشون می‌شه. و اینکه هندرسون راست می‌گفت شاید که ازدواج مراسم زنانه‌ایه که مرد دوستش نداره. هرچند که باعث رشدش می‌شه.
بالاخره سود زن بیشتره تو ازدواج یا مرد؟ مساوی‌اند؟ تو این کتاب ازدواج و تعهد عشق رو کمرنگ می‌کنه. تو یکی از داستانای مستور هم همین بود. ازدواج گرسنگی می‌آورد و عشق از یاد می‌رفت.من نظری نمی‌دم. دارم بهش فکر می‌کنم.
(پی‌نوشت: الان یادم افتاد که این مرد اون آخرا یادم آورد چقدر شبیه بوکوفسکی‌یه. دوستش ندارم چون از نظرم داستان نمی‌نوشته. البته خب با فرسی ارتباطم بهتر از اون بوده. شاید چون ایرانیزه شده و درک فضاسازی‌ها برام آسون‌تره. و البته عبارت‌ها. عبارت‌ها.)
        

5

          زن تو زن منه، شب شب عاشق شدنه!
شب یک شب دو، نه رمان است، نه داستان! نه نمایشنامه است، و نه فیلم‌نامه! 
نه خاطره‌نویسی‌ست و نه وقایع‌نگاری! شب یک شب دو اصلا کتاب نیست، اثر ادبی‌ نیست، اگر به اجبار قبول کنم که بپذیرم(البته به ناحق)، تا وصله‌ی «ادبیات» را به آن بچسبانم، به معنی واقعی کلمه، یک «ریدمان ادبی‌ست».
ریدمان ادبی‌ست، چون نه چهارچوب دارد نه ساختار، نه داستانش داستان است و نه قلمش قلم، تنها هذیان است. هذیان است از بیماری جنسی که تب دارد، این بیمار مثل همه‌ی ما قلب دارد، اما قلبش همانند بقیه‌ی انسان‌ها کار نمی‌کند، ارتباط با سایر ارگان‌ها قطع است، بیست و چهارساعته خون را به سمت آلتش پمپ می‌کند.
نه... من هنوز آن‌قدر دیوانه نشده‌ام که توهمات جنسی شخصی مجنون را اثر ادبی قلمداد کنم و ستایشش کنم. خدایان و شیاطین را شکر که ناباکوف به زبان فارسی تسلط نداشت تا در عمرش به شکل اتفاقی هم که شده این مزخرفات را بخواند. شکی ندارم که آن‌قدر سر خود را به دیوار می‌کوبید تا خود را خلاص کند.
فرسی می‌دانست چقدر ریده‌ است، می‌دانست آب قطع و آفتابه‌اش خالی‌ست... بوی بد حال خودش را نیز به هم زده بود، به همین منظور در ریدمانش شروع کرد به دفاع از خود! گفت ادبیات با ادبیات فرق دارد! ادبیات من خصوصی‌ست، عمومی‌ نیست!
عجب، پس بنشینیم منتظر که خالقان ادبیات شیشکی، گوزکی، چسکی، اسهالی و یبوستی را نیز بخوانیم و ستایش کنیم! ادبیات است دیگر، آقای فرسی می‌گوید ادبیاتش خصوصی‌ست و عمومی نیست! ارواح عمه‌اش! راستی اسم عمه‌ات چیست آقای فرسی؟ بی‌بی‌ست یا سیما؟ طلعت است یا آذین؟ اصلا چند تا عمه داری؟ همه خرابند؟! خواهر و مادرت چه؟ آن‌ها چه می‌پوشند؟ شب یک را یا شب دو را؟؟؟
من احساس مسئولیت می‌کنم. همان‌طور که اگر اثری را شایسته ببینم، نویسنده‌اش را ستایش می‌کنم، برخی نویسنده‌ها را سزاوار پس‌گردنی و برخی را شایسته‌ی در کونی می‌دانم، اما فرسی... هیچ کاری ندارم که بوده، چه کاره‌ بوده و از کجا آمده... 
این اثرش هیچ است، او برای این اثر نه لایق پس‌گردنی‌ست، و نه در کونی، باید گذشت، باید با تریلی از رویش گذشت، باید لهش کرد تا با خاک یکسان شود، بازیافت شود و هیچ شود.

هشتم فروردین‌ماه یک‌هزار و چهارصد و دو
        

4

آزاده اشرفی

آزاده اشرفی

3 روز پیش

          ‍ نامه‌ها، نامه‌ها مگر همیشه خبرها را حمل نمی‌کردند؟ شب یک، شب دو این باور را خط می‌زند. ما با شکلی از نامه‌نگاری‌ مواجهیم که کتابی را به سرانجام رسانده.
داستان این نامه‌ها، ابتدا روایت‌گر عاشقانه زاوش و بی‌بی است. عاشقانه‌ای فراتر از تن و در بند تن. رابطه‌ای که از ابتدای معرفی این زوج، تا به ناکجا ساخته می‌شود. و پس از آن اشخاص متعددی که نوبه‌ به نوبه وارد داستان می‌شوند. آدم‌های زیادی که گاهی نمی‌دانی باید باهاشان چکار کنی. آدم‌های کم‌کارکرد یا بی‌کارکردی که همه جای کتاب پخش شده‌اند و اغلب یک بخشی از ولنگاری زندگی را به دستشان گرفته‌اند. و هر شخصیتی که در این کتاب آورده شده، بخشی از جامعه هنری و روشنفکر زمانه‌اش را ترسیم می‌کند. جامعه‌ای که انگار به غیر از تن، اندیشه دیگری ندارند. ابتذال حتی در حرف‌های آدم‌ها ریشه کرده. آدم‌ها آسوده از هر قیدی، نگاه‌شان را فریاد می‌زنند.
و زاوش، نگارنده نامه‌ها و شخص اول داستان. کسی که آرزوی همه زنان دور و نزدیکش شده. مردی که از ابتدا زن را با خواسته جنسی خودش همسو می‌کند و هر زنی با رضایت به این اتفاق تن می‌دهد. حتی زمانی که در باغ زعفرانیه شوشو را جسمی و کلامی تحقیر می‌کند، باز دختر با ناز و ادا این رفتار زاوش را حمل بر جذابیت مرد می‌گذارد. و زاوش انگار با همه این نیازها، بی‌بی را تحت تسلط خودش درآورده، تا جایی که پس از مهاجرت بی‌بی، زنی را به عنوان جانشین در آغوش زاوش جا می‌دهد و انگار این وظیفه خطیر هرگز نباید فراموش شود. نیاز جنسی زاوش در وهله اول قرار دارد.
بی‌بی اما، زنی بیچاره که نمی‌تواند عشقش به زاوش را برای ژیرار یا هر کس دیگری فاش کند. و این مسئله نقطه رنجش زاوش شده بود. شاید همه آن ولنگاری‌های زاوش دلیلش همین بود که بی‌بی فقط یک کلام پیش همه بگوید من از آن زاوشم. و زاوش، تلافی همه ندیده‌شدن‌ها، سکوت‌ها و ملاحظه‌گری‌ها را با هرزگی درمی‌آورد. 
نکته دیگر داستان، عدم قید و بند زنان و مردان متاهل به زوجشان بود. انگار زاوش با همه زنان شوهردار خوابیده بود و همه مردان زن‌دار هم به راحتی این مسئله را پذیرفته بودند.
شخصیت‌هایی در داستان بودند که فقط آمده بودند پیامی بدهند و بروند، مثل ممدل جلقا یا پروفسور سیگال.
گره‌گشایی داستان در فصل ۲۲ و ۲۳ کتاب رقم خورد. زمانی که ژیرار و زاوش با هم روبرو می‌شوند و زاوش با زرنگی تمام ژیرار را به بازی می‌گیرد، اما کمی جلوتر مشخص می‌شود کسی که بازی گرفته شده، خود زاوش است. بخش عظیمی از روابط زاوش، دلیل رفتارهاش و آن تنهایی ملال‌آور در این بخش داستان مشخص می‌شود. بیچارگی آدم‌هایی که در باغ زعفرانیه جمع شده‌اند و هیچ نقطه‌اتکایی ندارند. جز همان کوسن‌های رنگی کذایی. و بازی که همه دیوانه‌وار تن به آن داده بودند. در این باغ همه چیز پایان می‌یابد. همه رنج‌ها و تردیدها در پایان آن شب گم‌ می‌شود. آدم‌ها حذف می‌شوند. دست‌ها رو می‌شود. روابط رو می‌آیند و بی‌بی، غرق در آن تنهایی که از ابتدا در آن دست و پا می‌زد، گم می‌شود. بی‌بی داستان، زنی منفعل، ساکت و مظلوم که برای عشق همه جانی کند و در نهایت زیر بار غربت و تنهایی له شد. و زاوشی که نماند، رفت.
این پوچی و بیهودگی دیگر ادامه نیافت و با مرگ بی‌بی، نامه‌ها تمام شدند. شاید سوختند، شاید منهدم شدند و شاید...
شیوه روایت داستان، تغیر زاویه دید و نثر پاکیزه نویسنده برای من واقعا درس داشت. ابهامات داستان در همان صفحات اول رفع شد و به خوبی همراه با قصه، کشیده شدم. در نهایت این حس بی‌هدفی و پوچی که در داستان بود و گاه باعث می‌شد فکر کنم خب اصلا که چی؟ چرا باید بخوانمت؟ تمام هدف نویسنده بود. این که خواننده پوچی و بی‌مرزی را با جان‌ خودش لمس کند و در پایان این گره باز شود، این احساس همان بود که هدف نویسنده بود.

شب یک، شب دو/ بهمن فرسی
        

0

          .
شب یک شب دو
اثر بهمن فرسی .
.
در سال پنجاه و سه این کتاب چاپ میشود. اما در درگیری های انقلاب، این کتاب فراموش شده و بعد ها در انباری ناشر چند صد جلد یافت شده و به عنوان کتاب دست دوم به فروش میرسد.
سبک کتاب عاشقانه و گاهی اروتیک است.
پر از تلخی و فحاشی و ناسزا و ناراحتی و عقده. مثل کتاب های سلین.
جالب توجه ترین بخش این کتاب نحوه روایت اون هست که زاوش ایزدان انگار جایی جلوی اتش نشسته و نامه های بی بی کاکایی را که بی بی برایش فرستاده میخواند و دانه دانه اتش میزند. در کنار خواندن نامه ها خود زاوش، نظرش را به صورت مونولوگ بیان میکند. و گاهی فلش بک هایی به گذشته میزند.
.
داستان از بازگشت بی بی به ایران میگوید و اشنایی اش با زاوش و عشق و هم اغوشی زاوش با او و در نهایت رفتن بی بی...
زاوش نماد مردی روشنفکر نما و هنرمند نماس... که هرچیزی هست جز آنچه نشان میدهد. تمام زنان را جنده خطاب میکند(تعداد تکرار شدن این توصیف از نظر زاوش حیرت انگیز است) جز زنانی که مثل بی بی عاشقشان شود. از طرفی عاشق بی بی است اما مهم ترین دلیل عشقش بدن بی بی است. نه چیز دیگر. عشق اروتیک زمانی معنا دارد که بدن و معنا در کنار هم به اغوش کشیده شوند. وگرنه در سنین پیری یا با چروک شدن پوست بدن عشق کجاست؟
دید زاوش به زن بسیار سکسیستی و پست بود.
خود بی بی فقط با مردی میتوانست باشد که از او کمتر باشد. در جایی میگوید: ای کاش تو یه پیرمرد بودی و من در خانه تو کار میکردم.
یا در جایی دیگر میگوید: حالا یک زندگی معمولی دارم.مردی که کنار من است گاهی انقدر احمق میشود که خودم را کمتر از او نمیبینم!
یا در جایی دیگر درد طلعت را بی شوهری میداند!
این یعنی مقام زن بودن خودش را کوچک تر از یک مرد میتوانست بپذیرد!
.
.
زاوش ایزدان.مردی که نه نقاش است نه توان این را دارد که نویسنده فاخری شود.اما گاهی خودش را نویسنده یا نقاش معرفی میکند. در حالی که تناقض هایی در تعریف از خودش دارد. نمادی از هنرمند نما هایی که میبینیم!
.

زاوش دردش از انجا اغاز میشود که میفهمد بی بی هفت سال است با ژیرار نامی ازدواج کرده است!
و با این که از خیانت بی بی به ژیرار به واسطه خودش، مطلع میشود باز هم با بی بی میخوابد!
حتی بی بی دختری به نام سیما جاودان که فرزند یک وزیر است را برای زاوش جور! میکند که در نبودش تخت خواب زاوش خالی نباشد!
زاوشی که همه زن ها را کشته مرده خود میداند!

داستان در مورد نامه نگاری های زاوش و بی بی است و روایتی غیر خطی و پراکنده دارد. زاوش با اتش زدن نامه های بی بی ارتباط خودش را قطع می کند. در این کتاب هم با راوی به علت درد عشقش احساس همدردی میکردم و هم بابت پستی و زن ستیزی و خودشیفتگی اش از او بدم میامد! تکنیک شخصیت پردازی جالبی بود.
بی بی خیانتکار بود. هرچقدر فکر میکنم این عشق با خیانت بی بی شروع شد و با وابستگی زاوش به بدن برهنه بی بی ادامه داشت...
و این نماد فروپاشی اخلاقی رابطه است!
.
کتاب جالبیه.
اگر پیدا کردید بخونید. 
داستان جالبیه... و البته تلخ!
        

0

نعیمک

نعیمک

1403/9/24

          شاید مهم‌ترین ویژگی که «شب یک شب دو» را سر زبان‌ها می‌اندازد فرم آن باشد. فرم نامه‌گون و بازیگوشی نویسنده در نحوۀ خواندن نامه و عوض کردن ضمایر. شاید در اول درک و کشف این شکل سخت باشد اما کم‌کم به آن عادت می‌کنیم و در ادامه اذیت نمی‌کند. اما فرم کتاب به طور کلی یک‌دست نیست. گه‌گاه نویسنده برای این که ماجرایی را تعریف کند از این فرم بیرون می‌زند و نمی‌تواند یادآوری‌ها را با شکل نامه‌ها یکی کند و این واصل به درستی اتفاق نمی‌افتد. مورد دیگر شکل بیان عشق است که نقطۀ قوت آن است. شاید در نگاه اول آن را سکسی ببینیم اما در واقعیت بخشی از عشق همین درهم‌تنیدن‌ها و یکی‌شدن و با هم خوابیدن است و بخشی از لذت با هم بودن همین است که همدیگر را برهنه دید یا تن همدیگر را لمس کرد. 
من حس نکردم بیان نویسنده مردسالارانه است. با این که گه‌گاه زنان را با القاب نامناسب می‌خواند اما این کلمات و نوع نگاه مردان داستان بیشتر با شکل تفکری مردان آن زمان مطابقت دارد تا نگاه مردانۀ آثاری از این دست. در کل «شب یک شب دو» داستانی است که ارزش خواندن دارد و بدون شک از آثاری است که خواندن آن‌ها لذت‌بخش و کشف اتفاقات جالب است اما زبان و فرم آن شاید اگر اکنون نوشته می‌شد خیلی قوی‌تر بود. البته که از زمان خودش بسیار جلوتر بوده.
        

0