بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

گچ پژ

گچ پژ

گچ پژ

4.0
55 نفر |
21 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

88

خواهم خواند

10

ریخت و قیافه مثل شعر است شازده زورچپانی صنایع ادبی و به رخ کشی آرایه های لفظی، گند میزند به شعر، راستی! حال غزل ما چطور است؟

لیست‌های مرتبط به گچ پژ

یادداشت‌های مرتبط به گچ پژ

            هو الحکیم.

پیش از هر چیز:
توقع خیلی زیادی داشتم از این کتاب. این توقع براثر یادداشت‌ها شکل گرفته‌بود.

میانه‌ی هر چیز:
نه این‌که بدجور خورده‌باشد توی ذوقم؛ نه! اما ریسه هم نرفتم هنگام خواندنش.
اگرچه سوژه‌ها و شخصیت‌ها بکر و بدیع نبودند اما خلاقیت‌های طنزآمیز و نکته‌گونه‌ی نویسنده، حال خواننده را خوش می‌کرد. سر نویسنده سلامت، به برکت لب‌خند خوانندگان!
و زبان و زمان.. باتوجه به اقبال جدی نویسندگان و خوانندگان به زبان و زمان دوره‌ی قاجار و افزایش‌یافتن آثاری از این دست، به‌نظرم نمی‌شود امتیاز ویژه‌ای برای کتاب از این لحاظ قائل شد.

پس از هر چیز:
تصمیم گرفتم که پس از خواندن کتاب، به سراغ یادداشت‌های به‌خوان بیایم..
اگرچه از وظایف و اهداف این نرم‌افزار، کمک به انتخاب به‌تر کتاب (یا کتاب به‌تر!) است؛ اما مواجهه‌ی دست اول را از خواننده می‌گيرد.. نظرات دیگران قطعا -کم یا زیاد- اثرگذار است بر خوانش ما..
نمی‌دانم برای این یکی باید چه کرد!



راستی! همه‌ی کتاب یک طرف و صفحه‌ی آخر آن، یک طرف...
          
            امتیاز: پنج از پنج
رده‌بندی: دبیرستان
طنز - عاشقانه - داستان(؟) کوتاه
**************
از پنج-شش سال پیش تا آخرین زمانی که محسن رضوانی در «عصفور»ش می‌نوشت خوانندهٔ وبلاگش بودم. بعد از آن هم گه‌گاه که نوشته‌هایش را در جاهایی مثل سه‌نقطه می‌دیدم دنبالش می‌کردم. به همین دلایل این کتاب یک‌جورهایی برایم نوستالژیک حساب می‌شد.
قجری‌نوشته‌های رضوانی جزو طنزآمیزترین و خلاقانه‌ترین متون کوتاهی بودند که در عمرم خواندم. موقع خواندن این کتاب در مترو هم فکر کنم چندباری آنقدر بلند بلند خندیدم که دیوانه به نظر برسم!
به صورت کلی بدم می‌آید از این که یک نفر بخواهد به خاطر خواندن چیزی که قبلا خواندنش برایم رایگان بود از من پول بگیرد. مثلا از کاری که رولینگ با نوشته‌های پاترمورش کرد متنفرم (بگذریم که از ما پولی به رولینگ نمی‌رسد هیچ‌وقت). اما این یک دفعه استثناست. اگر قیمت این کتاب تا دوبرابر قیمت فعلی (۸۰۰۰ تومان) بود هم حاضر بودم این پول را بدهم برای خواندن این متن‌های تکراری که قبلا بارها و بارها خوانده‌بودمشان و همراه با آن‌ها خندیده بودم. هر چند بهتر بود رضوانی نوشته‌های جدید بیشتری اضافه می‌کرد.
باز هم محض احتیاط اگر خواستید مطمئن بشوید از این که خرید پرتی نخواهید داشت می‌توانید سری به وبلاگ فیلتر‌شدهٔ رضوانی (http://osfur.blogfa.com/) بزنید. ولی اگر خوشتان آمد محض حمایت هم که شده سعی کنید اصل کتاب را بخرید.
          
            من خیلی راحت می‌خندم، خیلی راحت و باید بگویم که آنقدر که از یک کتاب طنز انتظار می‌رود گچ پژ مرا نخنداند ...
نثر هم قجری نیست. از قضا صبحی که می‌خواستم گچ پژ را بخوانم داشتم یکی از سفرنامه‌های ناصرالدین شاه را ورق می‌زدم از آن وقتی پریدم به این دیدم نه برادر این قجری نیست، این تصویرها غلط است!

خود رضوانی هم در جلسه نقد و بررسی کتاب در خانه کتاب گفته بود: «من با ارفاق با این عنوان کنار آمدم. هیچ وقت قصد نوشتن با ادبیات قجری را نداشتم. سبک نوشتاری‌ام را هم از خانواده و نزدیکانم گرفتم. همیشه خانواده‌ام با استفاده از کلمات، فعل و عباراتی حرف می‌زدند که در سطح جامعه نمی‌شنیدم و متوجه شدم مردم این‌ها را نشنیده‌اند.»

پس عکس‌های کتاب چندان موضوعیت ندارد و این برای کتابی که نیمی‌ش عکس است ایرادی است بزرگ، گول می‌زند خواننده را ...
این را هم باید بگویم که بعض یادداشت‌ها جالب بود برایم و خنده‌دار. ۳ هم برای همان لحظه‌هاست و چاپ تر و تمیزش.
کاش نبودند آن عکس‌ها ...
          
            امروز عصری با کلی عجز و لابه، از منشی سرخاب سفیداب کرده دکتر نوبت گرفتیم. می‌دانستیم به این راحتی‌ها کارمان را راست و ریست نمی‌کند و باید عینهو مرغِ پرکنده هی این پا و آن پا کنیم؛ از آنجا که حوصله ادا و اطوار بچه مزّلف های کف خیابان را هم نداشتیم دست انداختیم بیخ کتابخانه همایونی خودمان تا کتابی برداریم و حین بیکاری ورقی  بزنیم، بلکه کشِ تنبانِ مطالعه مملکت -که همیشه خدا پایین است!- را کمی بکشیم بالا!
خلاصه دیدیم «تالستوی» و «داستا» و مابقی که کسر شأن ملوکانه‌شان است دنبال ما راه بیفتند داخل مطب دکتر، «گچ پژ» صاحاب مرده را دیدیم که داخل هیچ قفسه‌ای جا نشده بل کجکی افتاده یک گوشه؛ همین را برش داشتیم تا حداقل بعد خواندن به زور هم که شده بچپانیمش قاطیِ باقیِ کتب!
القصه، دو ساعت تمام، یک‌بند خواندیمش و یک‌بند لب هایمان مثل همان آدم های پسته‌صفت اول کتاب باز ماند و تلخی اخلاق دخترکِ ورپریده منشی دکتر را گرفت...
.
دستت درست شازده که خوب نواختی!
زیاده جسارت است.
یا علی...